"بسم رب العشق"
نام رمان: وهم الیقین
نام نویسنده: مه.دخت (. MaHta .)
ناظر: @Lady Dracula
ویراستار: @toranj kh
ژانر: اجتماعی، تراژدی و عاشقانه
خلاصه:
کشف حقایقی که بیش از پیش، زندگیاش را اسیر دست سرنوشت میسازد؛ وقایعی که لـ*ـختی مرهماند و لـ*ـختی بیش، دردی خانمانسوز.
فیالواقع بوم تقدیر دخترک، چگونه نگاریدهشده؟!
در طالعش، چه اوهامی نهاده شده تا روزی، روزگار آن را به یقین مبدل سازد؟
مقدمه:
تو را میخواهم و دانم که هرگز
به کام دل در آ*غو*شت نگیرم
تویی آن آسمان صاف و روشن
من این کنج قفس مرغی اسیرم
ز پشت میله های سرد تیره
نگاه حسرتم حیران به رویت
در این فکرم که دستی پیش آید
و من ناگه گشایم پر به سویت
در این فکرم که در یک لحظه غفلت
از این زندان خاموش پر بگیرم
به چشم مرد زندانبان بخندم
کنارت زندگی از سر بگیرم
در این فکرم من و دانم که هرگز
مرا یارای رفتن زین قفس نیست
اگر هم مرد زندانبان بخواهد
دگر از بهر پروازم نفس نیست
"فروغ فرخزاد"
نام رمان: وهم الیقین
نام نویسنده: مه.دخت (. MaHta .)
ناظر: @Lady Dracula
ویراستار: @toranj kh
ژانر: اجتماعی، تراژدی و عاشقانه
خلاصه:
کشف حقایقی که بیش از پیش، زندگیاش را اسیر دست سرنوشت میسازد؛ وقایعی که لـ*ـختی مرهماند و لـ*ـختی بیش، دردی خانمانسوز.
فیالواقع بوم تقدیر دخترک، چگونه نگاریدهشده؟!
در طالعش، چه اوهامی نهاده شده تا روزی، روزگار آن را به یقین مبدل سازد؟
مقدمه:
تو را میخواهم و دانم که هرگز
به کام دل در آ*غو*شت نگیرم
تویی آن آسمان صاف و روشن
من این کنج قفس مرغی اسیرم
ز پشت میله های سرد تیره
نگاه حسرتم حیران به رویت
در این فکرم که دستی پیش آید
و من ناگه گشایم پر به سویت
در این فکرم که در یک لحظه غفلت
از این زندان خاموش پر بگیرم
به چشم مرد زندانبان بخندم
کنارت زندگی از سر بگیرم
در این فکرم من و دانم که هرگز
مرا یارای رفتن زین قفس نیست
اگر هم مرد زندانبان بخواهد
دگر از بهر پروازم نفس نیست
"فروغ فرخزاد"
آخرین ویرایش توسط مدیر: