I’ve been down the darkest alleys
تو تاریکترین کوچهها بودم
Saw the dark side of the moon
طرف تاریک (ترسناک) ماه رو دیدم
To get to you, to get to you
تا به تو برسم، تا به تو برسم
I’ve looked for love in every stranger
تو هر غریبهای دنبال عشق گشتم
Took too much to ease the anger
بیش از حد طول کشید تا عصبانیتم رو کم کنم
All for you, yeah, all for you
همش به خاطر تو، آره، همش به خاطر تو
I’ve been running through the jungle
توی جنگل میدویدم
I’ve been crying with the wolves
با گرگ ها گریه میکردام
To get to you, to get to you, oh, to get to you
برای رسیدن به تو، برای رسیدن به تو، آه، برای رسیدن به تو
آخر آهنگ بود که سهراب بعد از نگاه عمیقی رهام کرد. توی چشمهاش زل زدم؛ اما وقتی به خودم اومدم متوجه شدم آهنگ خیلی وقته تموم شده و من داشتم بهش نگاه میکردم. بالاخره ازش فاصله گرفتم و با قدمهایی نه چندان تند ازش دور شدم و رفتم لبه کشتی، جایی که من ایستاده بودم لبه کشتی پایین بود و باید خیلی مواظب میبودی، آب دریا آرومِآروم بود و بهم آرامش میداد. آرامشی که شبیه صدای بارون توی گوشم بود، چشمهام رو بستم و این آرامش به وجودم هم تزریق شد. بین احساساتم درگیر بودم که یک دفعه یکی تنهای بهم زد، من هم که حواسم نبود در حال پرت شدن تو آب بودم و داشتم جیغ میکشیدم که یکی سریع من رو کشید و محکم گرفت. از ترس میلرزیدم و اون شخص مجهول رو محکم گرفته بودم.
- خوبی یلدا؟ طوریت که نشد؟!
با شنیدن صدای سهراب آروم گرفتم. در حالیکه میلرزیدم محکمتر گرفتمش، اون هم من رو گرفته بود و سعی میکرد بهم آرامش بده:
- تموم شد دختر، نگاه کن همه چی درسته!
با ترس گفتم:
- داشتم پرت میشدم تو آب.
لبخند زد:
- من گرفتمت. الان جات امنه، اوکی؟
سری تکون دادم ولی هنوز هم میلرزیدم. دستش که روی دست سردم نشست، یک دفعه بدنم گرم شد و آروم شدم. دیگه فکر نکنم میترسیدم، حالم خیلی بهتر بود! ازش جدا شدم و با سر پایین گفتم:
- ممنون که من رو گرفتی و نذاشتی بیوفتم!
سرم رو بلند کرد و با جدیت گفت:
- وقتی که سرت پایینه با من حرف نزن، توی چشمهام نگاه کن!
سرم رو بالا آوردم و به چشمهاش نگاه کردم. چشمهاش رو خیلی دوست داشتم، آبی بودن برخلاف چشمهای تیرهی برادرش اون اصلاً شبیه برادرش نبود. ناخودآگاه گفتم:
- رنگ چشمهات قشنگه!
خندید: