. . .

متروکه رمان جانشین | Hiraeth

تالار تایپ رمان
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
ژانر اثر
  1. عاشقانه
  2. اجتماعی
  3. تراژدی
عنوان: جانشین
نویسنده: hiraeth
ناظر @نویسنده قاتـــل:)
ژانر: اجتماعی، عاشقانه، تراژدی
خلاصه: بالاخره چه کسی می‌تواند از زیر چشمان تیز بین و سخت پسندش عبور کند و موفق شود، چه کسی می‌تواند از پس پسرِ پاشا رستمی برآید و به سرانجام مناسبی برسد؟ سرانجام این جانشینِ سخت‌کوش چیست؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 2 users

Romanik Bot

رمانیک بات
کاربر VIP
شناسه کاربر
235
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-27
آخرین بازدید
موضوعات
53
نوشته‌ها
875
پسندها
7,364
امتیازها
218
محل سکونت
romanik.ir
وب سایت
romanik.ir

  • #2
Negar__f19057b2c9f2a505.png


نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن رمانیک را برای انتشار رمان خود؛
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.
قوانین تایپ رمان

اگر سوالی دارید میتوانید بعد از خواندن قوانین زیر سوالتون رو مطرح کنید.
قوانین پرسش سوال ها

قبل از درخواست جلد، قوانین زیر را مطالعه کنید.
قوانین درخواست جلد

برای درخواست نقد، با توجه به قوانین در تاپیک زیر اعلام آمادگی کنید.
درخواست منتقد برای رمان

شما می‌بایست پس از اتمام اثرتون درخواست رصد اثرتان را دهید تا ممنوعات اثرتون بررسی بشه، برای درخواست از طریق لینک زیر اقدام کنید.
درخواست رصد

بعد از اتمام رصد، میتوانید درخواست ویراستار دهید.
درخواست ویراستار

جهت درخواست صوتی شدن آثار خود می‌‌توانید در تالار مربوطه، درخواست دهید.
درخواست صوتی شدن رمان

و پس از پایان یافتن رمان، در تاپیک زیر با توجه به قوانین اعلام نمایید.
تاپیک اعلام پایان رمان

|کادر مدیریت رمانیک|
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

وایولت

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
2975
تاریخ ثبت‌نام
2022-09-12
موضوعات
76
نوشته‌ها
197
پسندها
763
امتیازها
183

  • #3
درحالی که پا روی پا می‌انداخت، پک سوم را از سیگار برگ گران قیمتش گرفت و در فنجان نم‌دار چای خاموشش کرد.
رها:
- می‌توانم از قصدتان با خبر بشوم؟
چشمان ریز شده‌اش را به سمت نگاه مشتاق رها سوق داد:
- به موقع‌اش متوجه خواهی شد.
رها:
- اما این رسمش نیست! می‌دانی ما دوستان چندین و چند ساله...
با یک نگاه عمیق وادار به سکوت شد و سر به زیر انداخت.
همیشه همین‌طور بوده؛ اگر نخواهد کاری انجام شود قطعا انجام نمی‌شود! حتی اگر کل دنیا هم مقابل اون بایستند، هیچ‌وقت زیر حرفش نمی‌زند.
عصای کوچکش را در دست گرفت، کلاه لبه‌دارش را روی سر مرتب کرد و با یک حرکت برخاست:
- قصد دارم به دیدن عمه‌جان بروم؛ و قطعا خواهان مزاحم نخواهم بود!
بلافاصله خدمت‌کاران و همراهان با چشمانی دوخته بر زمین از اتاق وسیعش خارج شدند.
دستی به ته‌ریش زبرش کشید و از در پشتی وارد سالن پایینی شد.
 
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

وایولت

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
2975
تاریخ ثبت‌نام
2022-09-12
موضوعات
76
نوشته‌ها
197
پسندها
763
امتیازها
183

  • #4
”کتی”
با داشتن همچین برادر‌زا‌ده جای شک نمی‌ماند؛ اما هنوز هم دودلم، با این که بارها خودش را به همه و از جمله من ثابت کرده، هنوز خام و جوان است؛ اگر او با خونسردی به یک نا‌آشنا اعتماد می‌کند، من نمی‌توانم عزیز‌ترین کسم، همچین سرمایه گران‌بهایی را به یک غریبه بسپارم!
با اخم ظریفی چشم از نگاه زیرکش گرفتم:
- هر چه باشد کل زندگی‌مان است! نتیجه‌ی بی‌وقفه تلاش‌های شب و روزمان است! هر چه هم که بگویی من به عنوان کسی که تجربه‌های زیادی داشته و زخم‌های فراوانی خورده ‌است، نمی‌توانم به آسانی به یک غریبه اعتماد کنم. به علاوه! آن بچه کم چیزی که نیست! پسرِ پاشا رستمی‌ست! پسرِ برادرزاده‌ی کتایون رستمی‌ست! با همین سن کمش اسم و رسمی برای خودش دارد! تو هنوز جوانی، نمی‌دانی چه از دست این آدم‌ها بر می‌آید! بدان که بزرگ‌ترین تهدید برای یک انسان، یک انسان دیگر است؛ این گفته‌ها را از من بپذیر و بشنو! می‌دانی هیچ‌وقت قصد بر آزردن تو نداشته‌ام، حالا‌ هم تمام سعیم در تغییر دادن نظر توست؛ چون این گفته‌ها نتیجه تجربه‌هایم بوده و انتظار دارم به عنوان یک کوچک‌تر، نصیحتم را بپذیری و از خواسته‌ات کناره گیری کنی.
سری تکان داد:
- پیشنهاد می‌کنم اول جزئیات کامل را ببینید و بشنوید و بعد تصمیم‌گیری کنید. مطمئن هستم که نظرتان عوض می‌شود؛ اما اگر با شنیدن تمام جزئیات باز هم راضی نشدید، حرفی نیست؛ در هر صورت بخش قابل توجهی از این اموال متعلق به شماست و من قادر به تصمیم‌گیری در این باره نیستم اما خب راجب داریوش لطفا رخصت تصمیم‌گیری را نصیب خودم کنید.
- خیلی خب! بگویید ببینم این جزئیات که‌ می‌گویید چیست!
لبخندی زد و گفت:
- می‌دانم که انسان صبوری هستید! می‌خواهم خواهش کنم چند روز صبر کنید تا خودتان مشاهده کنید، در زبان نمی‌توان وصف کرد.
- عجیب است، مثل این‌که هنوز پی به اخلاقیات من نبردید! اشتباه نکنید، من انسان بسیار عجولی هستم! و این کنجکاوی زنانه هم اجازه نمی‌دهد خواهشتان را بپذیرم، هر چند کم، بگویید.
پاشا:
- می‌گویم عمه جان، می‌گویم؛ اما حالا خیر، به موقعش متوجه همه چیز خواهید شد.
خنده کوتاهی کردم:
- الحق که همیشه دربرابر این چرب زبانی تو نا‌توان بوده‌ام! خیلی خب، می‌توانی بروی.
***
 
آخرین ویرایش:
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
16
بازدیدها
203
پاسخ‌ها
1
بازدیدها
48
پاسخ‌ها
2
بازدیدها
95
پاسخ‌ها
33
بازدیدها
326

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین