. . .

متروکه رمان تو را آرزو دارم | آنالی

تالار تایپ رمان
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
ژانر اثر
  1. عاشقانه
رمان: تو را آرزو دارم
ژانر: عاشقانه
نویسنده: آنالیS
ناظر @نویسنده قاتـــل:)
خلاصه: کامران بی‌اندازه همسرش را دوست دارد اما، این میان سرنوشت بازی بدی را با کامران آغاز می‌کند؛ در واقع یک حقیقت تلخ! که زندگی کامران را به تحت شعاع خود در آورده و تحولاتی سهمگینی را به کامران تحمیل می‌کند‌ که اعم از طغیان دوباره‌ی خشم کامران و جنون آنی، برای نشان دادن به کسی که با پا گذاشتن به زندگی دوباره‌اش! قصد خراب کردنش را دارد اما، این‌بار کامران نمی‌گذارد‌!
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users

Romanik Bot

رمانیک بات
کاربر VIP
شناسه کاربر
235
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-27
آخرین بازدید
موضوعات
53
نوشته‌ها
875
پسندها
7,364
امتیازها
218
محل سکونت
romanik.ir
وب سایت
romanik.ir

  • #2
Negar__f19057b2c9f2a505.png


نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن رمانیک را برای انتشار رمان خود؛
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.
قوانین تایپ رمان

اگر سوالی دارید میتوانید بعد از خواندن قوانین زیر سوالتون رو مطرح کنید.
قوانین پرسش سوال ها

قبل از درخواست جلد، قوانین زیر را مطالعه کنید.
قوانین درخواست جلد

برای درخواست نقد، با توجه به قوانین در تاپیک زیر اعلام آمادگی کنید.
درخواست منتقد برای رمان

شما می‌بایست پس از اتمام اثرتون درخواست رصد اثرتان را دهید تا ممنوعات اثرتون بررسی بشه، برای درخواست از طریق لینک زیر اقدام کنید.
درخواست رصد

بعد از اتمام رصد، میتوانید درخواست ویراستار دهید.
درخواست ویراستار

جهت درخواست صوتی شدن آثار خود می‌‌توانید در تالار مربوطه، درخواست دهید.
درخواست صوتی شدن رمان

و پس از پایان یافتن رمان، در تاپیک زیر با توجه به قوانین اعلام نمایید.
تاپیک اعلام پایان رمان

|کادر مدیریت رمانیک|
 
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 3 users

آنالیღ

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
3200
تاریخ ثبت‌نام
2022-10-19
آخرین بازدید
موضوعات
5
نوشته‌ها
36
پسندها
255
امتیازها
98

  • #3
مقدمه:
دیر متوجه‌ی نگاه‌های عاشقانه‌ات به خودم شدم، اما اکنون که چشم‌هایم باز وَ برای سیرت دل فریب‌ تو به تلاطم افتاده است! می‌خواهم اکنون وجودم را بپذیری و بگذاری درون آغوشت با احساس بخزم و عاشقانه‌هایم را برایت بسرایم و قبل‌تر‌ها را جبران کنم.

***
غمگین نگاهم کرد و چشم بست و با نوک انگشت شصتش اشک صورتم رو پاک کرد، شرمنده‌تر توی خودم جمع‌ شدم و مثل ابر بهار گذاشتم اشک‌هام پایین بپرن! اون از درون در حال فروپاشی بود و‌ مقصر این حال بدش قطعاً من بودم. پوزخند تلخی کنار لبم سبز شد!
برای اینکه از این حال درش بیارم و بهش بفهمونم که من مستحق این رفتارش نیستم، دستم رو روی دست‌ چپش گذاشتم که روی تخت در حال فشرده شدن بود و چقدر صبور بود این مرد!
به وضوع دیدم که لرزید و بدنش منقبض شد! منم از واکنشش لرزیدم اما مگه مهم بود؟ قطعاً مهم نبود… الان فقط و فقط ساکت بودنش داشت دیوونه‌م می‌کرد؛ چرا ساکت بود؟ چرا چیزی نمی‌گفت؟! چرا داشت می‌لرزید؟!
جلوتر خودم رو کشوندم و با تن صدای آرومی که در اثر گریه گُر شده بود گفتم:
- کامران؟!
نفس نمی‌کشید و من ذره به ذره جونش رو که در حال متلاشی شدن بود به چشم می‌دیدم… لعنت به من، به منی که با سکوتش داشتم می‌مردم و جون می‌دادم!
تکونش دادم و داد زدم:
- چرا ساکتی؟ چرا اعتراض نمی‌کنی؟ دِ یه حرفی بزن؟
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 2 users

آنالیღ

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
3200
تاریخ ثبت‌نام
2022-10-19
آخرین بازدید
موضوعات
5
نوشته‌ها
36
پسندها
255
امتیازها
98

  • #4
دست بزرگ مردونه‌اش رو توی دست‌های کوچکم جای دادم، در اثر مشت شدن رو به سفیدی می‌زدن! دلم با دیدن سفیدیشون پُرِ خون شد و تقریبا زار زدم:
- اعتراض کن… ساکت نباش، داد بزن، خودت رو خالی بکن؛ داری سکته می‌کنی کامران!
با غم و درد چشم بست و بدون این‌که چیزی بگه یا اعتراضی بکنه دستش رو جلو آورد، دستش می‌لرزید!
و به ثانیه‌ای نکشید که با یک حرکت من رو به آغوشش کشید و بعد امواج صداش بود که به وضوح می‌لرزید و توی گوش‌هام اکو می‌شد:
- آروم، آروم باش! الانم بس کن می‌بینی که خوبم!
چنگ زدم به یقه‌اش و گفتم:
- داری دروغ میگی! تو… تو خوب نیستی، تو آروم نیستی! داری می‌لرزی.
سرم رو از روی سینه‌اش برداشتم و دست‌های لرزونم رو قاب صورتش کردم و گفتم:
- من… من مگه زنت نیستم؟ تو نباید الان آروم باشی! تو باید… باید اعتراض کنی من رو مجازات کنی! نباید من رو بغل کنی، نباید با من مهربون باشی الان… الان نباید مهربون باشی… نباید بلرزی تو…
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 2 users

آنالیღ

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
3200
تاریخ ثبت‌نام
2022-10-19
آخرین بازدید
موضوعات
5
نوشته‌ها
36
پسندها
255
امتیازها
98

  • #5
نذاشت حرفم رو کامل بگم که دوباره دستش پشت سرم نشست و سرم رو روی سینه‌اش فشرود و انگار که جنون بهش دست داده باشه من رو درون بغلش فشار داد و پر غیض‌ گفت:
- وقتی این‌جوری بغض می‌کنه حس می‌کنم کسی قلبم رو گرفته و داره فشارش میده… بغض نکن، گریه نکن، بجاش بس کن! قلبم طاقت ناراحتیت رو نداره!
در آغوشش زار می‌زنم و از خودم بیزاز میشم، من… چطور تونستم این مرد رو هم توی جهنم سیاهم قرار بدم؟ چرا کامران هم داشت قربانی وجودم منِ نامرد می‌شد؟
با درد چشم می‌بندم و از خودِ نامردم چندشم میشه. خودم رو درون آغوشش رها کردم و دیگه چیزی نگفتم! اون‌قدری چشم‌های خسته‌ام سوز می‌داد که کم‌کم خواب بهم غالب شد و در رویای بی‌خبری پا گذاشتم؛ تو خواب و بیداری بودم که احساس کردم کسی درست کنار گوشم زمزمه کرد:
- نمی‌ذارم ازم بگیرنت!
***
با همون صورت کوچولوش متعجب نگاهم کرد و با لحن بامزه‌ای گفت:
- یعنی خاله من اگه بخوام ازدواج کنم باید شوهرم مثل داداش کامران باشه؟
خنده‌م گرفته بودم و همون‌طور که لپش رو می‌کشیدم سمت خودم، گفتم:
- دوست داری مثل داداش کامرانت باشه؟
خنده‌ی پر نازی روی لب‌هاش نقش بست و پر هیجان نزدیک شد که خنده‌ام پر صدا شد و به آغوشش کشیدم که با سوال بعدیش خنده‌ روی لبم ماسید:
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 2 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
37
بازدیدها
1K
پاسخ‌ها
2
بازدیدها
66
پاسخ‌ها
1
بازدیدها
224
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
233

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین