. . .

در دست اقدام رمان تازیانه در جنگل| عسل خان بابایی

تالار تایپ رمان
رده سنی
  1. نوجوانان
  2. جوانان
ژانر اثر
  1. عاشقانه
  2. ترسناک
  3. تخیلی
  4. فانتزی
  5. دلهره‌‌آور(هیجانی)
عنوان رمان: تازیانه جنگل
نویسنده: عسل خان بابایی
ژانر: عاشقانه، ترسناک، فانتزی
ناظر: @CANDY
خلاصه: در مورد دختریه که توی سن هفده سالگی خواب‌هایی می‌بینه که بهشون حس نزدیکی داره. حالا دختر قصّه‌ی ما توی تولّد هجده سالگیش حقیقتی رو متوجّه میشه و به جایی میره که بهش تعلّق داره؛ بین یک جنگ، جنگی پر از سیاهی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

asal__147

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
2624
تاریخ ثبت‌نام
2022-07-11
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
85
پسندها
672
امتیازها
153

  • #11
ها چیه نکنه میخوای تلافی نکنم این چرت پرتا چی بودی تحویل خانم اسماعیلی دادی ما کی نامزد کردیم ها؟
__اه. تو چقدر حرف میزنی مجبور بودم برا ابرویه خودم مگرنه هیج وفت تو عجوزه رو به عنوان نامزدم معرفی نمیکردم درضمن می تونستی قبول نکنی نه اینکه خیلی ریلکس بگی اره پس خودتم بدت نمیومد حالا برو به صورتت یه آب بزن آروم شو بهتره امروز رو بری خونه استراحت کنی خودم برات غیبتت رو موجه می کنم ام راستی پریا تو چرا یهو از حال رفتی!
-پریا: یعنی انقدر داشتم حرص میخوردم که حد نداشت یعنی چی آخه این چقدر پروعه با سؤالش یاد اون خواب افتادم یعنی اون دختر کی بود ؟
__ارنام:منظورت کیه !
-پریا: با صدا این موجود منحوس فهمیدم بلند فکر کردم یه چب چب بهش نگاه کردم اصلا به توچه ها
عجب گیری کردیم ها خیلی عصبی بودم همون لحظه یه تصویر از جلو چشام رد شد. بسه داری اشتباه می کنی میخوای این بچه رو بفرستی پیش آدما اونم با وجود اینکه میدونی چقدر قویی و نجات دهنده دنیاست اصلا بهش اهمیت میدی ! ماما
نگام رفت سمت دختر کوچولویی که با چشمایی آبی پر از اشکش به زن نگاه می‌کرد بعدش دوباره برگشتم خدایا چرا اینجوری شدم اینا کین چرا احساس می کنم با دیدن اون زن دختر درد عمیقی رو تو قلبم احساس می کنم .
__ارنام: با سوال من از فکر در اومد اول عصبی شد ولی بعد یهو یه جا ثابت شد و بعد چشاش پر از اشک شدو گریه کرد بعد با صدای بچه گونه گفت ماما! یه لحظه کپ کردم اون داشت خاطره هاشو میدید نگاهمون دقیق کردم و متوجه سردرگمی تو نگاهش شدم واقعا باید زود تر می‌فهمید که چه کسیه و به اینجا تعلق نداره اما نمیدونم چرا با هر قطره اشکش دلم داشت می ترکید و من اصلا از این حس حالم خوشم نمی اومد من نباید به این دختر علاقه مند میشدم اون منو ضعیف می کرد با عصبانیت زل زدم بهش که دیدم آروم آروم داره میره اصلا هواسش نیست که اصلا کجا میخواد بره لعنت بهش رفتم داخل از ویدا کوله پشتی رو گرفتم و اومدم بیرون ولی هر چی دنبالش گشتم پیداش نکردم یعنی کجا رفته سریع سوار ماشین شدم چند تا کوچه رو رد کردم که پیداش کردم پوف .
-پریا: کجا میری اصلا هواست هست . با صدای یکی برگشتم طرفش نمی دونم چی شد که عین برق گرفته ها نگام کرد تو چرا چشات این مدلی شده ؟
وا %%%% نبود که اونم شد مگه چشام چی شده بیا تو ماشین ببین .
سوار ماشینش شدم آفتاب گیرو دادم پایین تو اینش خودمو دیدم وایی
 

asal__147

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
2624
تاریخ ثبت‌نام
2022-07-11
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
85
پسندها
672
امتیازها
153

  • #12
باورم نمیشد چشام تغییر کرده بود از همه رنگ ها تو چشام بود چشای آبیم حالا حاله هایی از رنگ قهوایی، سبز ،قرمز ،نارنجی، بنفش، نقره ایی ،کهربایی ،طوسی ،زرد داشت .یعنی چی دهشت چه بلایی سرم میومد متعجب زل زدم به ارنام که گفت نمیدونم چرا اینجوری سدی ولی بهتره بریم داروخونه لنز بگیریم بزاری اگه خانوادت تو رو با این چشا ببین ممکنه سکته کنند.
بدم نمی گفت موافقت کردم جلو در دارو خونه نگه داشت پیاده شد وقتی برگشت یه لنز دقیقا رنگ چشا خودم بهم داد و منم گذاشتمش اول چشام یکم سوخت ولی بعدش اوکی شد ازش تشکر کردم اونم یه نگاه به چشام کردو سرشو تکون داد وقتی رسوندم دم خونه پیاده شدم و ازش خدافظی نکردم پسره خر وایی خدایا من تولدم نزدیکه با فکر این سریع پریدم خونه که بابام نیم متر پرید تو الان خونه چی کار می کنی ام سلام بر پدر جون خوشگل خودم هیچی عسیسم کلاس نداشتیم دیگه منم اجازه گرفتم اومدم خونه لعنت به دروغ گویان .
بابامم سرشو تکون داد ام راستی بابا میدونی من چند روز دیگه دنیا میام ؟
پس اگه چند روز دیگه دنیا میای الان جلو چشام چی کار می کنی ؟ برو چند روز دیگه بیا افرین .
نه ناموصن این باباعه که ما داریم آخه ای خدا این چه شانسیه به من دادی آخه یهو ندا اومد موقعه ایی داشتم شانس تقسیم می کردم شما wucبودی ننداز تقصیر من .
توف تو این زندگی با باد خوابیده رفتم تو اتاقم امروز روز عجیب غریبی داشتم در اتاقو قفل کردم لباسامو کندم نگام افتاد به اینه سریع لنز عا رو در آوردم نگام افتاد به چشای جدید عجیبی که خیلی به دلم نشسته بود قیافمو شرور ترسناک کرده بود با ذوق سمت گوشیم رفتم باید به اوت دوتا خنگول میگفتم هم اون تصویری هم چشام تصویری نمیدونم چرا هر وقت یادم میوفته دلم انقدر شدید می گیره آخه اونا کین چه ارتباطی به من دارن .
پوف بیخیالش شماره ندا رو گرفتم بعد دو بوق صداش اومد یعنی حال می کنم ها اینا چه طوری کلاسو پیچوندن مگه نباید مدرسه باشن همیم سوال رو ازشون کردم که گفتن وقتی من رفتم به بهونه رسوندن من پیچوندن از صدقه سری من بقیه کلاسا رو شرکت نکردن خاک تو سرشون کنم که فقط ازم سو استفاده می کنند خاکککک
 

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
1
بازدیدها
39
پاسخ‌ها
2
بازدیدها
88
پاسخ‌ها
25
بازدیدها
220
پاسخ‌ها
1
بازدیدها
38
پاسخ‌ها
2
بازدیدها
59

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین