ها چیه نکنه میخوای تلافی نکنم این چرت پرتا چی بودی تحویل خانم اسماعیلی دادی ما کی نامزد کردیم ها؟
__اه. تو چقدر حرف میزنی مجبور بودم برا ابرویه خودم مگرنه هیج وفت تو عجوزه رو به عنوان نامزدم معرفی نمیکردم درضمن می تونستی قبول نکنی نه اینکه خیلی ریلکس بگی اره پس خودتم بدت نمیومد حالا برو به صورتت یه آب بزن آروم شو بهتره امروز رو بری خونه استراحت کنی خودم برات غیبتت رو موجه می کنم ام راستی پریا تو چرا یهو از حال رفتی!
-پریا: یعنی انقدر داشتم حرص میخوردم که حد نداشت یعنی چی آخه این چقدر پروعه با سؤالش یاد اون خواب افتادم یعنی اون دختر کی بود ؟
__ارنام:منظورت کیه !
-پریا: با صدا این موجود منحوس فهمیدم بلند فکر کردم یه چب چب بهش نگاه کردم اصلا به توچه ها
عجب گیری کردیم ها خیلی عصبی بودم همون لحظه یه تصویر از جلو چشام رد شد. بسه داری اشتباه می کنی میخوای این بچه رو بفرستی پیش آدما اونم با وجود اینکه میدونی چقدر قویی و نجات دهنده دنیاست اصلا بهش اهمیت میدی ! ماما
نگام رفت سمت دختر کوچولویی که با چشمایی آبی پر از اشکش به زن نگاه میکرد بعدش دوباره برگشتم خدایا چرا اینجوری شدم اینا کین چرا احساس می کنم با دیدن اون زن دختر درد عمیقی رو تو قلبم احساس می کنم .
__ارنام: با سوال من از فکر در اومد اول عصبی شد ولی بعد یهو یه جا ثابت شد و بعد چشاش پر از اشک شدو گریه کرد بعد با صدای بچه گونه گفت ماما! یه لحظه کپ کردم اون داشت خاطره هاشو میدید نگاهمون دقیق کردم و متوجه سردرگمی تو نگاهش شدم واقعا باید زود تر میفهمید که چه کسیه و به اینجا تعلق نداره اما نمیدونم چرا با هر قطره اشکش دلم داشت می ترکید و من اصلا از این حس حالم خوشم نمی اومد من نباید به این دختر علاقه مند میشدم اون منو ضعیف می کرد با عصبانیت زل زدم بهش که دیدم آروم آروم داره میره اصلا هواسش نیست که اصلا کجا میخواد بره لعنت بهش رفتم داخل از ویدا کوله پشتی رو گرفتم و اومدم بیرون ولی هر چی دنبالش گشتم پیداش نکردم یعنی کجا رفته سریع سوار ماشین شدم چند تا کوچه رو رد کردم که پیداش کردم پوف .
-پریا: کجا میری اصلا هواست هست . با صدای یکی برگشتم طرفش نمی دونم چی شد که عین برق گرفته ها نگام کرد تو چرا چشات این مدلی شده ؟
وا %%%% نبود که اونم شد مگه چشام چی شده بیا تو ماشین ببین .
سوار ماشینش شدم آفتاب گیرو دادم پایین تو اینش خودمو دیدم وایی