. . .

انتشاریافته رمان انقضای عشقمان | آلباتروس

تالار تایپ رمان
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
ژانر اثر
  1. معمایی
سطح اثر ادبی
نقره‌ای
رمان: انقضای عشقمان
نویسنده: آلباتروس
ژانر: عاشقانه، معمایی، طنز
خلاصه:
یک اکیپ جوون، چند بچه محل، که از کل وسعت دنیا، توی مشهد پا به هستی گذاشتن.
یک عشق!
یک ماجراجویی!
و کلی...
قراره واسه‌شون بباره، چی؟ این رو دیگه باید با رمان همراه باشید.


مقدمه

خواستم مهر احساس‌ام را به پاهانت زنم، نروی؛ ولی...
گفتم تنهایم مگذار عشق! گفتی تنهایی جوابت شد.
گفتم بی‌ تو چه کنم یارا؟ گفتی بی غمت باش، زندگی!
پوزخندی برفت بر لبانم... زندگی؟!
من بی‌عشق‌ات، مجنونم بدون لیلی‌اش، فرهادم بدون شیرین‌اش!
مگر بی‌عشق می‌شود زندگی کرد؟ زندگی ساخت؟
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
  • جذاب
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 18 users

آلباتروس

رمانیکی نقره‌ای
رمانیکی
شناسه کاربر
716
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-08
موضوعات
91
نوشته‌ها
1,504
راه‌حل‌ها
6
پسندها
11,783
امتیازها
558

  • #41
لیام باسرفه‌ عقی، بالا سر فرود بود و مدام اون رو صدا میزد و من متحمل وزن شیدا شده بودم، چون از هوش رفته بود.
خیلی زود برانکادری آوردن و فرود و شیدا رو همراه خودشون بردن.
تمامی افراد رو دست‌گیر کرده بودن و من روی برانکادر جسم ملوک رو دیدم که دستگاه تنفسی بهش وصل کرده بودن. نگاه آریا و آرام، وقتی که اون‌ها رو سوار ماشین می‌کردن، هیچ پشیمونی نداشت و در عوض، وحشی‌تر و خشن‌ نگاه‌مون می‌کردن؛ اما مهم این بود که بالاخره تموم شد!
خاله باگریه یک دقیقه هم از لیام جدا نمیشد و باید می‌گفتم، بین این جمع خونوادگی هیچ کس به استقبال لیام پا پیش نگذاشته بود، مگر خاله!
حتی عمو و دایی هم بهش نگاهی نکردن و لیام از شرمندگی، سرش زیر افتاده بود.
خاله: خداروشکر! خداروشکر که سالمی مادر! خدا رو صدهزار مرتبه شکر!
عمو پوزخندی زد.
- بادمجون بم آفت نداره خانوم.
خاله صداش رو بالا برد.
- حسین‌ علی! پسرمون بعد این همه سال برگشته و از بیخ مرگ نجات پیدا کرده، اون‌ وقت این‌جوری حرف می‌زنی؟
آقاجون غرید:
- مگه ما روندیمش؟
دایی: آبجی به حرمتت هیچی نمیگم، وگرنه جای این پسر این‌جا نیست!
خاله: نعیم!
دایی: مگه دروغ میگم؟ تاحالا کجا بوده؟ بره همون‌جایی که خونواده‌اش رو به پاش فروخت!
لیام شرمنده گفت:
- دایی! من شرمنده؛ ولی قرار هم نیست این‌جا بمونم، می‌دونم کسی دل خوشی از من نداره!
خاله تشر زد.
- تو بی‌جا می‌کنی که دوباره بخوای سر خود کاری رو انجام بدی، (بابغض) یک‌ بار سرچرخوندم دیدم نیستی، واسه هفت پشتم بس بود. میای خونه و همین‌جا هم می‌مونی، به جونت قسم اگه دوباره بخوای بری، عاقت می‌کنم!
لیام ناراحت و غم‌ زده سرش رو دوباره زیر انداخت.
خاله: بچه‌ام یک اشتباهی کرد، حالا مهم این که برگشته و سالمِ!(باگریه) اگه می‌مرد، راحت می‌شدین؟
عمو، اخمو گفت:
- در هر صورت، من پسری ندارم!
لیام ماتم‌ زده و غمگین به پدرش نگاه کرد که حتی عمو، نیم‌ نگاهی هم حواله‌اش نکرد. خاله با تشر عمو رو صدا زد؛ اما عمو باقدم‌های بلندی از خونه آقاجون بیرون رفت و لیام لب زد.
- مامان آروم باش!
خاله هق زد.
- ای خدا! چرا باید این‌قدر بکشم؟
مامان بغض کرده دست من رو سفت چسبیده بود، انگاری می‌خواستن دوباره دخترش رو از دستش بقاپن و بکشنش.
بابا اخمو از جا بلند شد و رو به مامان، زمزمه‌وار گفت:
- پاشو خانوم.
مامان هم هیچی نگفت و نگاه نگرانش رو به خواهرش هدیه داد؛ ولی خاله کم مونده بود به سجده بره و هم‌‌چنان هق میزد.
لیام، رو نداشت سربلند کنه و تمام این‌ها سزاوارش بود!
بعد ما، دایی و زن‌دایی هم از خونه آقاجون خارج شدن و لیام حالا حالاها کار داشت تا بتونه دوباره دل چرکین شده این خونواده رو صاف کنه.

پایان جلد اول

*********************
سخنی از نویسنده:


من یک آلباتروسم! پرنده‌ای بلند پرواز که در کوتاه‌ترین زمان می‌تونم زمین رو چرخش برم. در این راستا بازگو می‌کنم هرچی رو که به چشم می‌بینم و ماجراها رو در قالب داستان و رمان به نمایش می‌ذارم.
من آلباتروسم! با کلی نوشته‌های جذاب و خواندنی!

دوست‌دارتون... آلباتروس!
یاحق!
 
  • لایک
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 9 users

ARA.O.O

فرازین بازنشسته
شاعر
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
300
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-16
آخرین بازدید
موضوعات
519
نوشته‌ها
4,410
راه‌حل‌ها
183
پسندها
35,136
امتیازها
1,008
سن
19
محل سکونت
خرابه‌‌های خاطرات :‌‌)

  • #42


عرض سلام و خسته نباشیدی ویژه خدمت شما نویسنده‌ی عزیز!
بدین وسیله پایان تایپ اثر شما را اعلام می‌‌دارم. با آرزوی موفقیت روز افزون!

|مدیریت تالار رمان|
 
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 8 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
16
بازدیدها
204

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین