. . .

متروکه رمان آن دو ا باران و قطره

تالار تایپ رمان
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
رده سنی
  1. نوجوانان
  2. جوانان
  3. بزرگسالان
ژانر اثر
  1. عاشقانه
  2. تخیلی
  3. فانتزی
  4. اساطیری
  5. تراژدی
  6. دلهره‌‌آور(هیجانی)
  7. جنایی
  8. علمی_تخیلی
نام اثر:((آن دو))
نام نویسنده:((باران و قطره))
ژانر:((عاشقانه،هیجان آور،اساطیری،فانتزی،جنایی،تخیلی،تراژدی))
خلاصه((زیاد نمی شود خلاصه گفت داستان جذابیتی ندارد اینگونه،خوب به هر حال:)
ناظر: @Sevda19
آن دو بیش از هر چیز عاشقانه است،داستان در شش بخش روایت خواهد شد بر حول شخصیت های هرمس اول،هرماس اول،هرماس دوم،آریا،آرین،آسور،آرشا،سجیل،لیلی اول،لیلی دوم،مجنون اول،مجنون دوم ،و....
در دو دنیای زامرث و اسفل،بعد از شکسته شدن قانون منع تماس دو دنیا با انجام یک پروژه به نام سرنوشت صفر،و همچنین جنگ های داخلی بین انسان ها که باعث نابودی های بسیاری شده است
تنها هشت مرکز پر جمعیت در دنیا مانده است(دنیای بشری:زامرث) پس از مرگ مادر،خودکشی هرماس اول،دیدار با هرماس دوم در اسفل،دیدار با اذاذیل(شاه اسفل)،قتل دو خواهرش:هسا و هژا به دست فرقه شیطان پرستی،هرمس تا کی تحمل داره؟هرمس که حالا قدرت دیزوبد را که نمی داند روحالین است یا یکی از اسفل ،در اختیار دارد،شروع به حرکت در دنیا می کند،برای تغییر!
آریا به امید برگرداندن آرزوهایش،آسور به دنبال پر کردن خلع ها،کنا به دنبال برقراری تعادل،ذافا به دنبال مطلق،مجنون اول به دنبال یار،لیلی اول فارغ از یار، لیلی دوم به دنبال جلوگیری از این حرکت ها،مجنون دوم به دنبال یک زندگی آرام....
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 2 users

Romanik Bot

رمانیک بات
کاربر VIP
شناسه کاربر
235
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-27
آخرین بازدید
موضوعات
53
نوشته‌ها
870
پسندها
7,355
امتیازها
218
محل سکونت
romanik.ir
وب سایت
romanik.ir

  • #2
Negar__f19057b2c9f2a505.png


نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن رمانیک را برای انتشار رمان خود؛
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.
قوانین تایپ رمان

اگر سوالی دارید میتوانید بعد از خواندن قوانین زیر سوالتون رو مطرح کنید.
قوانین پرسش سوال ها

قبل از درخواست جلد، قوانین زیر را مطالعه کنید.
قوانین درخواست جلد

برای درخواست نقد، با توجه به قوانین در تاپیک زیر اعلام آمادگی کنید.
درخواست منتقد برای رمان

شما می‌بایست پس از اتمام اثرتون درخواست رصد اثرتان را دهید تا ممنوعات اثرتون بررسی بشه، برای درخواست از طریق لینک زیر اقدام کنید.
درخواست رصد

بعد از اتمام رصد، میتوانید درخواست ویراستار دهید.
درخواست ویراستار

جهت درخواست صوتی شدن آثار خود می‌‌توانید در تالار مربوطه، درخواست دهید.
درخواست صوتی شدن رمان

و پس از پایان یافتن رمان، در تاپیک زیر با توجه به قوانین اعلام نمایید.
تاپیک اعلام پایان رمان

|کادر مدیریت رمانیک|
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

باران و قطره

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
4141
تاریخ ثبت‌نام
2023-02-04
آخرین بازدید
موضوعات
1
نوشته‌ها
5
پسندها
18
امتیازها
23

  • #3
بسم الله
هَر نَفَس آوازِ عِشق می رِسَد از چَپ و راست!
ما به فَلک می رویم عَزم تَماشا که راست؟

ما به فَلک بوده ایم،یار مَلَک بوده ایم!
باز هَمانجا رَویم جُمله که آن شَهرِ ماست!..​
((مولانا))


یک سخن:
به نام پروردگار آن ها و این ها

به اسم نور،به نام پاک،به لفظ مطلق
سلام بر آن ها که بی دلیل به یادشان هستیم و آن ها که در قلب ما رسوخ کرده اند!.

اگر بدون مقدمه و دفتر و دستک شروع به شرح اصل ها کنیم و هدف و انگیزه و شور از این داستان برویم .

هدف من از نوشتن داستان «آن دو»چیست؟.

«شاهنامه»،«مثنوی معنوی»،«لیلی و مجنون»،«دیوان شمس» و تعداد خیلی زیادی دیگر از این قبیل آثار شاهکار حالا وجود ندارند؟.

هدف من این است که چرا وقتی تمام دنیا در این زمینه در تلاش و کوشش فراوان اند تا در زمینه رمان ها و داستان ها و این چنین آثار فرهنگی نامی از خود در میان دیگران مطرح کنند و شاید از این راه فرهنگ و اصل خود را مطرح کنند؛چرا ایران و ما در کناری نشسته ایم و تنها مصرف کننده محصولات هستیم؟.

آثاری که در بالا نام بردم و همه آن ها را میشناسند،آثار خیلی زیبا و نشانه هایی از درخشش و قدرت قلم ایرانیان قدیم بوده است،اما تنها نکته این است که آنها مال قدیم اند!با تمامو کمال احترام برای آن ها،حال باید پیشرفت کند،در گذشته و آینده زندگی نکنیم،حال را دریابیم تا عاقبت شاید مثل «آسور»،یکی از شخصیت های داستان نشویم!.

در این برهه زمانی که آثار خارجی که شاید نامی از آن ها شنیده و شاید بعضی از آن ها را خوانده باشیم،در دنیا پخش می- شوند و شاید بعضی از آن ها دنیا را به لرزه در می آورند و بعضی تغیراتی کوچک و بزرگ در آن بوجود می آورند،چرا ایران چنین آثاری ندارد؟(البته شاید آثاری هم دارد که من از آن ها اطلاعی ندارم.شاید هم اگر داشت حداقل نامشان را شنیده بودیم!)

این و کل مطالب بالا جرقه ذهن من شد و شاید انگیزه اصلی برای نوشتن «آن دو»!

آن دو در شش بخش قرار است به رشته تحریر و شاید اندک نظمی در آن در آید،دو بخش به پایان رسیده است.​

و حالا: بود آن پسر یک عاشق و

بود آن دختر یک عاشق و

بود آن پسر از جهان فارغ و

شاید بود آن دختر از پسر فارغ...

((((..................به امید ایرانی سرافراز.................))))



آن دو

آیا عشق در جهانی رو به پایان باقی خواهد ماند؟

.

.

.

برای دیدار آن یار غایب دانی چه ذوقی دارم؟

مثل همان ابری که در بیابان،بر من باریدن خواهد داشت









آن دو

بخش اول:

عشق

و

زندگی

.

.


جنگ بر سر قدرت و زندگی،یک کلیشه قدیمی!
«آن دو» در دنیایی پس از جنگ های متعددی روایت می شود،در دنیایی که انسان ها از ترس دنیایی دیگر،موجوداتی دیگر، که اگر بیایند و برتری انسان هارا از آنها بگیرند و زامرثی که بر آن سلطنت میکنند را از چنگشان در آورند ،چه می شود؟

با این فکر شروع به دریدن همدیگر می کنند،بعد از چندین سال بعضی ها خون چشمانشان می رود ، اما حالا دگر چه فایده ای خواهد داشت؟

افت وحشتناک جمعیت،ایجاد قطب های یک طرفه قدرت و رفاه ، آسیب به تمام دنیا،از هم پاشیدن خوانواده ها

فسادهاو رویاهایی ناتمام...!

دنیایی که برای کمال بود،حالا دگر یک راه بود به ته سیاهی،از اوج به حضیض امّا بدون بازگشت!

از آن بهشت نمادین،بر سر اشتباهات به این کره خاکی،آن منزل بزرگ را رها کرده و داریم به این زندگی حقیرانه خود ادامه میدهیم،حتی به اینها فخر هم می ورزیم!.

هر کار تاوانی خواهد داشت!،
تاوان فروختن اصلِ خود چسیت؟





 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

باران و قطره

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
4141
تاریخ ثبت‌نام
2023-02-04
آخرین بازدید
موضوعات
1
نوشته‌ها
5
پسندها
18
امتیازها
23

  • #4
بسم الله

پارت دوم

توصیف حال:یک



زمان میگذشت، مردمان میگذشتندبه عنوان شاهد اتفاق بود،پارک داشت

اتفاقی که کمتر،کمتر در این زمانه کسی شهادت آن را داشت

زبانش گیران،چشمانش تر، بغض او را می خورد موج بر احساسات دختر داشت

زبانش لال،چشمانش خواستار کمی آب سر باز کرن درد های قدیمی درد داشت

باد و آفتاب و مه، می وزید و می تابید و می تابید سیمایِ دختر زیرِ باران نور،بغضی ها داشت

نوازش های باد بر موها نوازش های او بر موهای پسر اندوه داشت

زمانش کی؟تا کجا وضعم این است؟ تا کی؟تا کجا زمانه برایم درد داشت؟

اراده ام سست،ایمانم پوچ تا کی؟ تا کجا زمانه برایم تنهایی داشت؟

دختر تصمیمش را در سینه داشت پسر اراده ای قوی داشت

اما روزگار برای آن دو چیز دیگری داشت انگار زمین و زمان کینه داشت

من و تو یکی هستیم،در زندگی حقیقی هستیم! پسر فقط چند متر با دختر فاصله داشت

یادش آمد،آن روز ،آن دوران تغییرِ زندگی برای او داشت

یا،چیزی که تمام او را برای خود داشت حتی،حتی وجودش را هم داشت

پسر کوهی از اراده خواست و حالا در فکر او را داشت

قدم، قدم های یک کوه عظمتش،عظیمی دریا داشت

چشمانش آب فراوان دریا راداشت عشقش به او نه پایان داشت

دختر را آمد آن روز را به یاد در پارک،کودکی خرد، بازی داشت

پسر آمد آن روز را به یاد در پارک، کودکی خرد ، بازی داشت...



2



پسر، می ترسید،از آن پسر بخاطرش لرز داشت

دختر، می لرزید،برای آن دختر بخاطرش ترس داشت

چه می شود؟چه می شود اگر؟ اگر پسر صبر داشت،دختر نداشت؟

چه می شود؟ چه می شود اگر؟ اگر دختر درد داشت،پسر نداشت؟

عشق غریبی بود،غریب هر لحظه تنهایی برای آن دو عشق، فقط داشت

عشق دوری،عشق در هجرت خرافه ها، شاید ترس بی جا داشت

ترس بی جا از جامعه هر چند جامعه فقط ترس داشت

تند باد و نور خاموش بی نورچراغ ها انعکاس نور را خود داشت

حالاخورشید غروب داشت و چراغ تازه روشن بود، داشت

پره های نور چراغان آن ها را «آن دو» را در بر داشت

تند باد وزید و پارک روشن شد پاره شدن رشته افکارها داشت

همۀ اینها بی جا بود فقط برای پسر سوختن شمع داشت

دختر بر تمام جامعه چشمانش را بست اگر فقط این ها باشد، جهان فقط پوچی داشت!

قلب ها می لرزید،رگ ها میتپیدند پسر دستانش تر بود، اضطراب زیادی داشت

دگر نه توانی داشت،نه رمق پاهایش دگر استواری کوه را نداشت

دگر داشت،از حال میرفت،رنگش گچ دختر دست های لرزان داشت

پسر که قلبی سخت داشت حالا در یک راه،در عشق قدم داشت؟

یادش آمد،آن روزگار خوش دوستانش راهی ضد او داشت

یادش آمد،دوست دوران کودکی اش را آن که تمام دوران کودکی او را با خود داشت

خاطره ها امد و رفت اما تنها سنگینی آن را در سینه داشت

داشت اتفاق طولانی می شد زمان زیادی وسط پارک داشت

آخرین پرتوهای نور او با نورهای مصنوعی آمیختن نورها حس زیبایی داشت

پرتوهای نارنجی و قرمز و زرد با لامپ ها زرد و سفید یک شاهکار هنری داشت

و حالا دگر آفتاب فکر خوابش بود غروب زیبا،برای دل ها داشت

غروبی برای افتاب و طلوع آن،طلوعی برای دو دل عاشق داشت

پرتوهای نارنجکی رنگ خورشید مثل نارنجک،به آن دقایق پایانی چشم داشت

به آن دقایقی که دگر آن دو طاقت راه دوری را نداشت

وصلت زوج عاشق تنها بود راه فقط همین بود،اما داشت

داشت فکرها دختر در سر دگر حالا تمامی جوانح را در بر داشت

پسر قدم بر می داشت حالا اراده اش خورشید را در بر داشت

خواستنش اراده را برده داشت آتش عشقش،سودای اقیانوسی داشت

پشت هر گامش،کوهی ز کوه ها میزدود الان دگر بر دنیا برتری داشت

دختر دگر،آن آدم سابق نبود احساسش داشت،عواطف او را داشت

پسر دگر دلش از سنگ نبود او دگر معنای عشق را در سینه داشت

زمین،ز شور و نوای آن دو لرزید کوه از عظمت اراده آن دو ترسید،داشت

به خود میلرزید،اقیانوس از استواری آن دو جوشید و آفتاب ز نور پاک حقیقی عشق،داشت

می گریید،دختر دگر عواطفش او را برده خود داشت پسر حالا دگر به معنای واقعی «اضطراب» داشت

می فهمید،دختر دگر رَه پسر را و می فهمید پسر،عشق دختر را او داشت

ز خوشحالی او بیابان ها خرم و سبز می شد آسمان ها ابر می شد و زمین،نه گنجایش داشت

 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

باران و قطره

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
4141
تاریخ ثبت‌نام
2023-02-04
آخرین بازدید
موضوعات
1
نوشته‌ها
5
پسندها
18
امتیازها
23

  • #5
بسم تعالی

پارت سوم
توصیف حال:یک اتفاق



آن روز گشت اتفاقی تلخ،در آن روز فقط اندوه داشت

کاش کمی جهان با او آرام بود !کاش کمی سر صلح داشت

کاش زمین کمی لیاقت داشت! کاش ها بعد آن روز زیادت داشت

حسرت ها ریشه های تاریکی، تندی آن ها بعد آن روز شتابی داشت

یک اتفاق،یک حادثه کرد آن دو را دگر غمگین ،دگر آن روز برای آن دو درد داشت

خبر ها می رسید به پسر ،خبری بد!بد و بدتر داشت

مادر،مادرم،مادرش حالی وخیم داشت!

مادر پسر خم به کمر داشت ،پاره خط زندگیش به انتها و داشت

بالاخره آن عرش عظیم، زیر بار حجیم سر خم داشت

زمانه،نه دگر آن ها را، بر مادرش غلبه داشت

بعد از چندی و چند سال ،شکست در مسابقه بقا را داشت

بعد از مدت ها،بعد از عشق ،قلب پسر لرزید،ترس داشت

زبانش لال کف دستانش ع×ر×قِ، سرد پاهایش هم دگر ضعف داشت

فکرش هم دریای خروشان ،چشمانش فقط اشک داشت

دختر جا خورد،اندوه او را گرفت، انگار که نفرینی بر او داشت

چرا من؟چرا حالا؟چرا اینجا؟ فقط این سوال ها را در ذهن داشت

پسر نمی توانست بعد از این اتفاقات سخت، دگر نمی توانست او روی پاهایش داشت

ضعف او را برد ،تاریکی تمام او را خورد و پسر داشت..


پایان پارت دوم


(:پارت ها کوتاه تر خواهد شد و از این پارت هر پارت همین قدر خواهد بود.:)
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
1
بازدیدها
39

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین