. . .

متروکه ترجمهٔ رمان آن | SHADI315 کاربر انجمن رمانیک

تالار تایپ رمان‌های در حال ترجمه
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
ژانر اثر
  1. ترسناک
  2. تراژدی

هاویر

رمانیکی نقره‌ای
کاربر ثابت
شناسه کاربر
185
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-02
آخرین بازدید
موضوعات
378
نوشته‌ها
1,696
راه‌حل‌ها
3
پسندها
12,449
امتیازها
639
سن
20
محل سکونت
باشگاه پنج صبحی ها

  • #11
نیش دلقک بیشتر وا شد:" شناور؟ اوه، بله، راستی که همین طوره! شناور میشن و البته پشمک هم هست..." جرج دستش را دراز کرد. دلقک دستش را قاپید. و جورج دید که چهره دلقک عوض شد. آنچه بعدش می دید آنقدر وحشتناک بود که بدترین تصورات خود را "آن چیز" در زیرزمین را مثل رویاهای شیرین بپندارد؛ آن چه که‌میدید کافی بود تا عقلش را در کسری از ثانیه از دست دهد. جانور موجود در فاضالب درحالی که پیش خود میخندید با صدای دلمه بسته شده ای گفت :"شناور میشن" و دست جرج را در چنگ کلفت وگرمش گرفته بود و جورج را به سمت تاریکی وحشتناکی که در آن بود؛جایی که آب به سرعت می غرید،می‌خروشید و هجوم می آورد، همان طور که بارش از قلوه سنگ طوفان را به دریا می برد، کشاند. جورج گردنش را از آن تاریکی بی نهایت دور کرد و در باران جیغ کشید. جیغ بیهوده ای به آسمان سفید خزان در آن روز پاییزی در سال 1957 که روی دری پیچ خورده بود. فریادهای او تیز و گوشخراش بودند. تمام مردم بالاو پایین خیابان ویچام برای دیدن به پیشخان خانه هاشان یا پنجره هاشان آمدند. خرناس کنان گفت:" شناور میشن، اونا شناور می مونن، جورجی، و وقتی تو اینجا با من هستی، تو هم باید شناور باشی ــــ" شانه جورج به سیمان روی لبه پیاده رو کشیده شد و ِدیو باغبان، که آن روز بخاطر سیل از کارش در شو بوت در خانه مانده بود؛ تنها پسریدر یک بارانی زردرنگ، پسری که جیغ می کشید و در جوی آب پیچ و تاب میخورد درحالی که آب گل آلود روی صورتش بود و جیغ هایش را خفه می کرد از نظرش گذشت. آن صدای شیطانی که پیش خودش می خندید زمزمه کرد: "همه چیز اینجا شناوره" و بعدش ناگهان صدای تقلا از جان‌کندن و دریده شدن؛ جورج ِدنبروگ دیگر چیزی نفهمید. دیو باغبان اولین کسی بود که به آنجا رسید، و اگرچه او فقط چهل و پنج ثانیه پس از اولین جیغ به آنجا رسید، جورج ِدنبروگ قبلًا مرده بود .باغبان او را از پشت لباسش گرفت و به خیابان کشید... و همین که بدن جورج در دستانش چرخید خودش هم فریاد کشید. سمت چپ لباسش حالا به رنگ قرمز درآمده بود. خون از سوراخ پاره پاره او که زمانی جای بازوی چپش بود به درون حفره آب سرازیر شد.تکه ای از استخوان که به طرز وحشتناکی درخشان بود از میان پارچه پاره بیرون زده بود. چشمان پسرک به آسمان سفید خیره مانده بود و همانطور که ِدیو تلو تلو خوران به سوی دیگران می رفت و سراسیمه در خیابان میدوید، آنها شروع به پر شدن از آب باران کردند. جایی پایین تر از آن، در حفره آب که تقریبا تا ظرفیتش پر شده بود،(ممکن بود هیچکس آنجا نباشد، کلانتر بخش بعدا به یک گزارشگر اخبار دری با خشم بیهوده زیادی که به رنج می مانست اعالم کرد، که‌خود هرکول هم درآن شرایط رانندگی کامال نابود می شد)قایق روزنامه ای جورج به سوی جلو از بین حفره های تاریک و دالان های سیمانی طولانی که با‌آب می‌غریدند پرتاب شد. برای مدتی شانه به شانه یک مرغ مرده که از انگشتهای زردوخزنده‌اش قطره می چکید شناور بود. پس از آن، در تقاطع دو طرف شرق شهروقتی مرغ به سمت چپ کشیده شد، قایق جورج راست میرفت. یک ساعت بعد، وقتی که مادر جورج در اتاق اورژانس بیمارستان خانگی دری در مسکن بود و در حالی که بیل لکنتی مات و مبهوت و حال دریافت ُ خاموش در تختش نشسته بود، به صدای بغض آلود و گرفته پدرش در اتاق نشیمن جایی که مادرش قبل از بیرون رفتن جورج، "برای الیزه" را مینواخت، گوش می داد، قایق از میان سوراخی بتنی چون گلولهای که با سرعت از دهانه اسلحه خارج میشود، به بیرون پرتاب‌شد. وقتی که بیست دقیقه بعد به رودخانه جوشان و ورم کرده،اولین شکاف رنگ آبی در آسمان بالاسر شروع به شکل گرفتن کرده بود. طوفان پایان یافته بود. قایق در آب غوطه و تاب میخورد و گاهی روی آب می افتاد، اما غرق نمی شد؛ دو برادر آن را خوب عایق آب ساخته بودند .نمیدانم آخرش به کجا ختم شد. اگر هرگز پایان یافته باشد. شاید به دریا رسیده و برای همیشه مثل یک قایق جادویی در یک داستان کودکانه به جلو پیش رفته باشد .تنها چیزی که میدانم این است که هنوز درحرکت بود و همچنان روی سینه سیل روان بود تا جایی که از محدوده ی شهر دری، و این داستان برای همیشه خارج میشود.
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 4 users

هاویر

رمانیکی نقره‌ای
کاربر ثابت
شناسه کاربر
185
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-02
آخرین بازدید
موضوعات
378
نوشته‌ها
1,696
راه‌حل‌ها
3
پسندها
12,449
امتیازها
639
سن
20
محل سکونت
باشگاه پنج صبحی ها

  • #12
فصل دوم
بعد از جشنواره (1984 (
برای پلیس
ً
دلیل اینکه ادرین؛ که دوست پسرش هق هق کنان بعدافاش کرد، کلاهش را پوشیده بود، به این خاطر بود که آن را در غرفه زمین بازی" تا وقتی ببری!" در ناحیه بازار مکاره پارک َبسی درست شش روز قبل از مرگش برده بود. به آن کلاه افتخار میکرددوست پسرش، دان‌هاگارتی بر سر پلیس ها داد زد: به خاطر این که این شهر کوچک لعنتی را دوست داشت، اونو پوشیده بودآقای هارولد گاردنر، افسر به هاگارتی گفت :خب حالا، احتیاجی به
این طرز حرف زدن نیست. هارولد گاردنر یکی از پسرای دیو گاردنر بود.روزی که پدرش جسد بیجان جورج دنبرو را کشف کرده بود، هارولد گاردنر باید پنج ساله میبود. در این روز، تقریبا بیست و هفت سال بعد، او سی و دو ساله بود و سرش تقریبا رو به کچلی می رفت.
هارولد گاردنر حقیقت درد و اندوه دان هاگارتی را درک می کرد و در همان حال دریافت که غیرممکن است آن‌را جدی بگیرد. این مرد - اگر میخواهید او را مردی بنامیم– رژلب زده بود و شلوار ساتنی چنان چسبانی پوشیده بود که تقریبا میشداندام‌اش را تشخیص داد . به هر حال غمگین یا نه، بی درد یا نه، او تنها یک آدم غیر عادی نبود. مانند دوستش،آدریان ملو فوت شده. جفری ریوز، همکار هارولد گفت: بیا دوباره انجامش بدیم، جفری ریوز گفت :شما دوتا از فالکن بیرون اومدین و بطرف کانال برگشتیدبعدش چی؟ هاگارتی داشت هنوز جیغ میکشید: چند بار مجبورم به شما احمق ها توضیح بدم؟اونا کشتن! اونا از اون طرف هلش دادن ! درست مثل هر روز دیگه ای تو ماچو سیتی ! دان هاگارتی شروع به گریه کرد. ریوز صبورانه تکرار کرد: یک بار دیگه... تو از "فالکن "اومدی بیرون، بعدش چی شد
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users

هاویر

رمانیکی نقره‌ای
کاربر ثابت
شناسه کاربر
185
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-02
آخرین بازدید
موضوعات
378
نوشته‌ها
1,696
راه‌حل‌ها
3
پسندها
12,449
امتیازها
639
سن
20
محل سکونت
باشگاه پنج صبحی ها

  • #13
در اتاق بازجویی دقیقا انتهای داالن، دو افسر پلیس دری با استیو دوبای⁵هفده ساله صحبت میکردند. در دفتر تنظیم وصیت نامه طبقه بالا، دو افسر دیگر از جان "وبی" گارتون⁶ هجده ساله سوال می‌کردند؛ و در دفتر رئیس پلیس واقع در طبقه پنجم، فرمانده اندرو ریدماکر⁶ و وکیل دادگستری و دستیار دادستان تام بوتیلیر⁷، از کریستوفر آنوین⁸ پانزده ساله سوال میکردند. آنوین که شلوار جین رنگ و رو رفته، تی شرت آلوده به لکه روغن و یک جفت چکمه کار پوشیده بود، گریه میکرد. ریدماکر و بوتیلیر او را به این خاطر برده بودند زیرا که تقریبا او را به عنوان حلقه ای سست از یک زنجیر، ارزیابی کرده بودند . بوتیلیر در این دفتر، همان طوری که جفری ریوز داشت همان چیز را دو طبقه پایین تر تکرار میکرد، میگفت: بیا تا دوباره بررسیش کنیم. آنوین به ناله درآمد و گفت: ما نمی خواستیم اونو بکشیم. بخاطر اون
کالهه بود. نمی تونستیم باورکنیم که هنوزم اون کاله رو میگذاشت وبی دفعه اول گفت و فکر کنم سرش، میدونین، بعد از اون چیزی که ما فقط میخواستیم اونو بترسونیم. رئیس ریدماکر به میان حرفش پرید و گفت : برای چیزی که گفت؟
_آره


John 'Webby' Garton⁵
Andrew Rademache ⁶
Tom Boutillier⁷
Christopher Unwi⁸
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

هاویر

رمانیکی نقره‌ای
کاربر ثابت
شناسه کاربر
185
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-02
آخرین بازدید
موضوعات
378
نوشته‌ها
1,696
راه‌حل‌ها
3
پسندها
12,449
امتیازها
639
سن
20
محل سکونت
باشگاه پنج صبحی ها

  • #14
- به جان گارتون، در بعد از ظهر روز هفدهم.
آنوین شروع به گریستن کرد
- آره، به وبی، اما وقتی دیدیم تو دردسر افتاده، سعی کردیم نجاتش بدیم... حداقل من و استیوی دوبای سعی کردیم... اما نمیخواستیم که اونو بکشیم!
بوتیلیر گفت: آه، بیخیال کریس، مزخرف تحویلم نده. شما اون بیچاره عجیب و غریب رو پرتش کردین توی کانال.
_آره، ولی...
_و هر سه تاتون اومدید اینجا تا جریانو اقرار کنین... رئیس ریدماکر و من از این بابت قدردانی می کنیم، مگه نه اندی؟
_ همین طوره یقیناً ،آدم باید مرد شده باشه تا به کاری که کرده اعتراف کنه، کریس...
_پس حالا با دروغ گفتن خودتو خراب نکن. تو واقعا از لحظه ای که دیدی خودش و اون رفیق
ابیش از فالکون میان بیرون، می خواستی پرتش کنی، مگه نه؟
کریس آنوین غضبناک اعتراض کرد :نه!
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

هاویر

رمانیکی نقره‌ای
کاربر ثابت
شناسه کاربر
185
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-02
آخرین بازدید
موضوعات
378
نوشته‌ها
1,696
راه‌حل‌ها
3
پسندها
12,449
امتیازها
639
سن
20
محل سکونت
باشگاه پنج صبحی ها

  • #15
بوتیلیر یک پاکت مارلبورو را از جیب پیراهنش بیرون آورد و یکی را در دهانش گذاش. او پاکت را جلو آنوین آورد .
_سیگار؟
آنوین یکی برداشت. بوتیلیر برای این که روشنش کند، ناچار بود با کبریت نوک آن را تعقیب کند، بدلیل طوری که دهان آنوین داشت می لرزید. ریدماکر پرسید: اما کی دیدی که کاله رو پوشیده ؟
آنوین سنگین و بیحال، سرش را پایین آورد تا موهای چربش در چشمانش بیفتد. و از بینیاش دود غلیظی بیرون داد، که با جوش های سرسیاه صورتش درهم می آمیخت. گفت: آره .تقریبا آرام به صورتی که شنیده نمیشد. بوتیلیر به جلو خم شد، چشمهای قهوه ای
رنگش برق میزد .چهره اش درنده بود ولی صدایش آرام بود.
_چی، کریس؟
_گفتم آره ...فکر کنم. تا بندازمش تو. اما نه برای این که بکشمش!
سرش را برای نگاه به آنها بلند کرد. صورتش حالتی عصبانی و بدبخت داشت و هنوز قادر به درک تغییرات حیرت آوری که در زندگی اش به وقوع پیوسته بودند نبود، آن هم از زمانی که خانه را ترک کرده بود تا برای شرکت در آخرین شب مسابقات کانال شهر دری، با دو نفر از
 
  • گل رز
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

هاویر

رمانیکی نقره‌ای
کاربر ثابت
شناسه کاربر
185
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-02
آخرین بازدید
موضوعات
378
نوشته‌ها
1,696
راه‌حل‌ها
3
پسندها
12,449
امتیازها
639
سن
20
محل سکونت
باشگاه پنج صبحی ها

  • #16
رفقایش در ساعت هفت و نیم شب بعد از ظهر شب پیش آماده شود .تکرار کرد :نه برای کشتنش!
_و اون یار و که زیر پل بود ...هنوز نمی دونم اون کی بود .
ریدماکر با بی رغبتی پرسید: کدوم یارو رو میگی؟ آن ها این حرف ها را قبلاشنیده بودند و هیچکدامشان هم آن را باور نکرده بودند
-دیر یا زود مردانی که به قتل متهم شده بودند، همیشه پای آن مرد دیگر تقریبا مرموز را وسط میکشیدند .
بوتیلیر حتی اسمی هم برای آن داشت :او آن را "سندرم مرد یک دست" می نامید. بخاطر آن سریال قدیمی تلویزیونی بنام "فراری"¹⁰.
کریس آنوین گفت: اون یارو تو لباس دلقک، و بعدش لرزید" .اون یارو با بادکنکها".

در طول ایام جشنواره کانال که از پانزدهم ماه جوالی تا بیست و یکم جولای برگزار می شد، یک موفقیت آشکار رقم می خورد. بیشتر ساکنان دری درباره آن متفق القول بودند: یک واقعه عظیم برای دلگرمی، وجهه و درآمد شهر . جشنواره یک هفتهای برای گرامیداشت صدمین سالگرد افتتاح کانال که از مرکز شهر عبور می کرد ثبت شده بود. این نسبت به تجارت الوار در کانال بود که درهای دری را کاملاً



The Fugitive¹⁰
 
  • گل رز
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
1
بازدیدها
39
پاسخ‌ها
2
بازدیدها
87
پاسخ‌ها
25
بازدیدها
211
پاسخ‌ها
1
بازدیدها
36
پاسخ‌ها
2
بازدیدها
52

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین