. . .

در دست اقدام رمان آترابان | آرژین

تالار تایپ رمان
ژانر اثر
  1. عاشقانه
  2. جنایی
نام رمان: آترابان
نام نویسنده: آرژین
ناظر: @لبخند زمستان
ژانر: جنایی، عاشقانه
خلاصه:
هرکسی نحسی رو یک جور معنی می‌کنه
و امّا من... .
من خود نحسی‌ام،
هرجا خبری از مرگ و نابودی باشه، ردی از من به جا می‌مونه.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

enzo

رمانیکی تلاشگر
رمانیکی
شناسه کاربر
2156
تاریخ ثبت‌نام
2022-04-29
آخرین بازدید
موضوعات
8
نوشته‌ها
153
راه‌حل‌ها
2
پسندها
2,002
امتیازها
138

  • #31
اتاق رو نگاه کردم، ترکیبی از رنگ‌های شیری و نخودی رنگ بود، تخت دو نفره وسط اتاق و رو به روی پنجره بود، کنار پنجره یک میز چوبی و دوتا صندلی قرار داشت، کتم رو روی یکی از صندلی‌ها گذاشتم و روی تخت دراز کشیدم، ساعدم رو روی چشم‌هام گذاشتم و نفهمیدم کی خوابم برد.
با صدای آوا که اسمم رو تکرار می‌کرد چشم باز کردم، آوا لبخند ریزی زد و گفت: بیدار شدی؟
سری تکون دادم که آوا ادامه داد: گفتن باید بریم سالن غذاخوری.
باشه‌ای گفتم و بلند شدم، متعجب گفتم: این چیه؟!
آوا خنده‌ی ریزی کرد و گفت: این‌هارو آوردم که بپوشیم.
سری تکون دادم و گفتم: پس تا آماده بشی من دوش کوتاه می‌گیرم، کمی خستم.
آوا سری تکون داد.
وارد حموم شدم ترکیب سفید و یاسی، زیاد جالب به نظر نمی‌اومد، دوش تقریباً سریعی گرفتم و از آوا خواستم لباس‌هام رو بیاره، حوله‌ی مهمون داخل حموم رو دور‌ کمرم پیچیدم، لباس‌ها رو از آوا گرفتم، کت اسپرت خاکستری و پیراهن و شلوار اسپرت مشکی، لباس‌هام رو پوشیدم، به خاطر عجله‌ای که داشتم بیخیال خشک کردن با سشوار شدم، از حموم بیرون اومدم به آوا نگاه کردم کفش پلتفرم مشکی رنگی پوشیده بود و کت و شلوار زنونه‌ی خاکستری رنگ، موهاش رو بالا بسته بود و سایه چشم خاکستری رنگی زده بود آرایش ساده و زیبایی داشت. در حالی که کرواتم رو می‌بستم رو به آوا گفتم: بریم؟
آوا با تعجب پرسید: موهات رو خشک نمی‌کنی؟!
با بی‌حوصلگی جواب دادم: وقتش رو نداریم.
قبل از رفتنم، آوا گوشه‌ی آستین کتم رو گرفت و گفت: بذار مرتبت کنم.
شاید من چند ثانیه تسخیر شدم، شاید هم کلمات آوا زیادی جذاب بودن، هرچیزی که بود باعت شد بدون هیچ حرفی سری تکون بدم و دنبالش برم، هنوز درک نمی‌کردم چرا من به حرفش گوش می‌کنم؟
رو به روی آینه روی صندلی کوچیکی داخل سرویس اتاق نشستم، از داخل آینه به حرکات آوا خیره شدم، با حوصله سشوار رو روشن کرد و یواش شونه رو داخل موهام به حرکت در آورد شونه رو لابه لای موهای سفیدم می‌کشید، روی موهام زوم کرده بود.
با تردید پرسیدم: زشت هستن درسته؟
بهت زده از داخل آینه نگاهم کرد و گفت: چی زشته؟
به نقطه‌ی نامعلومی نگاه کردم و گفتم: موهام رو میگم، رنگشون... .
کمی مکث کرد و بعد آروم گفت: موهات زشت نیستن، نه زشتن، نه بد رنگ، باعث شدن یک جذابیت خاص تو رو از بقیه آدم‌ها سوا کنه.
از داخل آینه به چشم‌های آوا نگاه کردم، خواستم حرفی بزنم
 

enzo

رمانیکی تلاشگر
رمانیکی
شناسه کاربر
2156
تاریخ ثبت‌نام
2022-04-29
آخرین بازدید
موضوعات
8
نوشته‌ها
153
راه‌حل‌ها
2
پسندها
2,002
امتیازها
138

  • #32
آوا گفت: خب تموم شد بلند شو بریم.
خودم رو جمع و‌ جور کردم و گفتم: باشه باشه، بریم.
از اتاق بیرون رفتیم راهرو رو رد کردیم همون زن زرشکی پوش سمتمون اومد و راهنماییمون کرد، وارد سالن بزرگی شدیم با ترکیب رنگ‌های سبز تیره و قهوه‌ای روشن، میز بزرگ غذاخوری وسط سالن قرار داشت، کف سالن سرامیک‌های شیری رنگی داشت و دیواره‌ها کاغذ دیواری سبز تیره با شکوفه‌های ریز سفید داشتند، مجدداً روی‌ دیوار پر بود از تابلوهای نقاشی ارزشمند.
لئو سر میز می‌نشست کنار لئو نشستم رو به روی من لیوا بود و کنار من آوا، لئو به آوا خیره شد و با لبخند پهنی گفت: به افتخار شما میز امروز رو با غذاهای ایرانی پر کردیم.
به چیدمان میز نگاه کردم مرغ و خورشت‌های مختلف و برنج و هرچیزی که با اون می‌شد میز رو پر کرد وجود داشت.
آوا در سکوت کنار من جا خوش کرده بود برنج رو سمت آوا گرفتم برای خودش برنج کشید، مثل بچه‌های کوچیک شده بود وقتی مطمعن شدم بشقابش کامل شده برای خودم غذا کشیدم و شروع به خوردن کردم، سکوت داخل سالن غذاخوری حکمرانی می‌کرد که لئو خطاب به من گفت: شاو از اون جایی که می‌دونم علاقه‌ی زیادی به آثار باستانی داری خواستم امشب با من داخل جلسه‌ای که بین چند تا تاجر عتیقه دارم شرکت کنی.
لبخند ساختگی زدم و گفتم: حتماً این کار رو انجام میدم.
لئو خم شد تا آوا کاملاً در معرض دیدش باشه و بعد گفت: می‌تونی آوا رو هم بیاری.
لیوا قاشق و چنگلاش رو تقریباً داخل بشقاب کوبید و با حالت عصبی گفت: به نظرم جای آوا اون جا نیست چون از چیزی سر در نمیاره و بعد رو به من با عشوه‌ای خاص گفت: نظر تو چیه شاو عزیز؟
 

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
1
بازدیدها
39
پاسخ‌ها
2
بازدیدها
87
پاسخ‌ها
25
بازدیدها
212
پاسخ‌ها
1
بازدیدها
36

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین