. . .

تمام شده دلنوشته پرتگاه هیاهو| زهرا وحیدی نکو

تالار دلنوشته کاربران
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
ژانر اثر
  1. اجتماعی
  2. تراژدی
سطح اثر ادبی
طلایی
اثر اختصاصی
بله، این اثر اختصاصی می‌باشد و فقط در انجمن رمانیک نوشته شده است.
دلنوشته: پرتگاه هیاهو
دلنویس: زهرا وحیدی نکو
ژانر: تراژدی، اجتماعی
مقدمه:
رها می‌کنی گره محکم زندگی‌ات را
خودت را به دست باد می‌سپاری تا فقط با او همگام شوی؛ تفاوت ندارد به کدام سو خواهی رفت، فقط باید از این هیاهو دور شوی!
 
  • لایک
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users

Like crazy<3

مدیر رصد
پرسنل مدیریت
مقام‌دار آزمایشی
مدیر
رصد کننده
کاربر منتخب
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
- رصد
شناسه کاربر
1249
تاریخ ثبت‌نام
2021-11-25
آخرین بازدید
موضوعات
449
نوشته‌ها
1,867
راه‌حل‌ها
22
پسندها
20,711
امتیازها
613

  • #11
شاید اصلاً برای مهر نیامدند؛ اما به قطع برای بی‌مهری هم نیامدند.
خیال تاریکم در لبه پرتگاه آرام بود که با پرت شدنم در وسط طیف‌های مختلفی از رنگ‌ها، درونش تاریک و بیرونش رنگی به خود گرفت که شاید هیچ‌گاه شبیه به درونم نباشد.
 

Like crazy<3

مدیر رصد
پرسنل مدیریت
مقام‌دار آزمایشی
مدیر
رصد کننده
کاربر منتخب
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
- رصد
شناسه کاربر
1249
تاریخ ثبت‌نام
2021-11-25
آخرین بازدید
موضوعات
449
نوشته‌ها
1,867
راه‌حل‌ها
22
پسندها
20,711
امتیازها
613

  • #12
چشم‌هایم با اجباری سوزناک باز شدند و دستانم برای مقابله از نفوذ هرگونه صدایی به مغزم، ردی سرخ و سوزناک بر رویش حک شد.
حال موجودی بودم درست شبیه به موجودات اطرافم، بی‌اختیار و بلاتکلیف در عالمی دروغین!
 

Like crazy<3

مدیر رصد
پرسنل مدیریت
مقام‌دار آزمایشی
مدیر
رصد کننده
کاربر منتخب
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
- رصد
شناسه کاربر
1249
تاریخ ثبت‌نام
2021-11-25
آخرین بازدید
موضوعات
449
نوشته‌ها
1,867
راه‌حل‌ها
22
پسندها
20,711
امتیازها
613

  • #13
آن بالا دروغ نبود فقط پر از سکوت بود که روحم را نوازش می‌کرد.
ذهنم مانند لیستی از موزیک‌ها که هرکدام سبکی دارند مدام عوض می‌شود و هرلحظه از چیزهایی می‌گوید که می‌دانم؛ اما هرگز بازگو نمی‌کنم چرا که آنگاه دیگر هیچ نمی‌توانم به زبان بیاورم... .
 

Like crazy<3

مدیر رصد
پرسنل مدیریت
مقام‌دار آزمایشی
مدیر
رصد کننده
کاربر منتخب
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
- رصد
شناسه کاربر
1249
تاریخ ثبت‌نام
2021-11-25
آخرین بازدید
موضوعات
449
نوشته‌ها
1,867
راه‌حل‌ها
22
پسندها
20,711
امتیازها
613

  • #14
پس چرا هنوز احساس تضاد دارم؟!
انگار هنوز هم لایه‌ای از تاریکی‌ام که صاف و بی هیچ ترکیبی بود به دورم پیچیده شده و با هر قدم به دورم می‌چرخد و بارقه‌اش را به جلوی دیدگان موجودات ناخالص می‌کشاند.
 

Like crazy<3

مدیر رصد
پرسنل مدیریت
مقام‌دار آزمایشی
مدیر
رصد کننده
کاربر منتخب
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
- رصد
شناسه کاربر
1249
تاریخ ثبت‌نام
2021-11-25
آخرین بازدید
موضوعات
449
نوشته‌ها
1,867
راه‌حل‌ها
22
پسندها
20,711
امتیازها
613

  • #15
با ترسی ناآگاه نسیمی را می‌بینم که از کنار موجودات دیگر به آرامی می‌گذرد؛ اما انگار مقصودش هیچ‌یک از آن‌ها نیست، چرا که آن‌ها هیچ‌کدام حضورش را احساس نمی‌کنند.
 

Like crazy<3

مدیر رصد
پرسنل مدیریت
مقام‌دار آزمایشی
مدیر
رصد کننده
کاربر منتخب
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
- رصد
شناسه کاربر
1249
تاریخ ثبت‌نام
2021-11-25
آخرین بازدید
موضوعات
449
نوشته‌ها
1,867
راه‌حل‌ها
22
پسندها
20,711
امتیازها
613

  • #16
می‌چرخد و می‌چرخد و تبدیل به گردبادی می‌شود که می‌خواهد مرا درون خود بکشد، این‌بار نه می‌خواهم مقاومتی کنم نه توانش را دارم!
چشم می‌بندم و آن‌گاه که سکوت را احساس می‌کنم، لبخندی بر روی لبانم می‌نشیند، چرا که حال بالای پرتگاهی ایستاده‌ام که دیگر جزوی از هیاهو‌ها نیستم.
من حالا آزادم، آزادم تا دوباره سیاهی‌ام را بپذیرم و تا ابد به دور از موجودات رنگارنگ باشم!
 

مدیر تایپ

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
1519
تاریخ ثبت‌نام
2022-01-06
موضوعات
0
نوشته‌ها
379
پسندها
1,024
امتیازها
123

  • #17


عرض سلام و خسته نباشیدی ویژه خدمت شما نویسنده‌ی عزیز!
بدین وسیله پایان تایپ اثر شما را اعلام می‌‌دارم. با آرزوی موفقیت روز افزون!

|مدیریت کتابدونی|
 
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 2, کاربران: 0, مهمان‌ها: 2)

بالا پایین