. . .

در دست اقدام دلنوشته به سوی آسمان |مرضیه کاویانی پویا

تالار دلنوشته کاربران
رده سنی
  1. بزرگسالان
عنوان: به سوی آسمان
نویسنده: مرضیه کاویانی
ژانر: تراژدی
مقدمه:
به سال های دورفکر می کنم وبا فکر به آنها هم می خندم وهم گریه می کنم .خنده ام از سر شوق خوشی
هایی بوده که باتو داشتم وگریه ام از رفتن تلخ توست هرگاه که فکر می کنم حسرت می خورم .که چرا بیشتر باتو نخندیدم و بیشتر سخن نگفتم اما چه می شود کرد یعنی کاری از من برنمی آید فقط می توانم ساعت ها فکر کنم وآه دل باشد که نصیب من دیوانه شود .حال چه می توانم بگویم اصلا چه می شود کرد جز گریه وافسوس .
چرا که توراخاک باخود برده است واشک نصیب من شده است و هر روز که می‌گذرد بیشتر شرمنده می شوم که چرا باتو بیشتر حرف نزدم بیشتر نخندیدم و می سوزم با غم نبودت اما نمی دانم چرا آب نمی شوم.
تقدیم به خاله عزیزم 🖤
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

merzih

رمانیکی تازه وارد
مقام‌دار آزمایشی
تدوینگر
آزمایشی
 میکسر
شناسه کاربر
8193
تاریخ ثبت‌نام
2024-04-27
آخرین بازدید
موضوعات
3
نوشته‌ها
86
پسندها
305
امتیازها
58

  • #11
کاش می توانستم فریاد بزنم آن قدر فریاد. بزنم تا صدایم سقف آسمان را سوراخ کند و فریادم به عرشه خدا برسد .
اما نمی شود هرگاه می خواهم فریاد بزنم چیزی در سرم می گوید سکوت کن مگر نه دیوانه خطاب می شوی .سکوت کن دنیا همین است
 

merzih

رمانیکی تازه وارد
مقام‌دار آزمایشی
تدوینگر
آزمایشی
 میکسر
شناسه کاربر
8193
تاریخ ثبت‌نام
2024-04-27
آخرین بازدید
موضوعات
3
نوشته‌ها
86
پسندها
305
امتیازها
58

  • #12
به خدا که دلم پرواز می خواهد دلم رفتن می خواهد .
حالم خوب نیست اما گر گله کنم کفر است . این هم درد است این هم بیچارگی است .این حال من هم خراب است اما چه کنم باید تظاهر کنم به خوب بودن که رسوا نشوم.در میان گرگان
 

merzih

رمانیکی تازه وارد
مقام‌دار آزمایشی
تدوینگر
آزمایشی
 میکسر
شناسه کاربر
8193
تاریخ ثبت‌نام
2024-04-27
آخرین بازدید
موضوعات
3
نوشته‌ها
86
پسندها
305
امتیازها
58

  • #13
شرمنده خودم شده ام
زیر اخودم را میان دستان خودم تکه تکه می کنم
آن هم بی رحمانه ؛ این قدر حس شرمندگی دارم از خودم که نمی توانم در آینه نگاه کنم .دلم گریه می خواهد دلم یک بغل می خواهد .دلم یک لبخند می خواهد ‌
 

merzih

رمانیکی تازه وارد
مقام‌دار آزمایشی
تدوینگر
آزمایشی
 میکسر
شناسه کاربر
8193
تاریخ ثبت‌نام
2024-04-27
آخرین بازدید
موضوعات
3
نوشته‌ها
86
پسندها
305
امتیازها
58

  • #14
شد دلتت گریه بخواهد .نتوانی گریه کنی شده بغض
بغل بگیرد گلویی بی نوایت را؛.شد چشمانت لبریز از اشک شود مغز فرمان رها شدن ندهد .من حال در این حس حال غرقم دلم گریه می خواهد دلم. رفتن می خواهد تنم اما محکوم هستم به ماندن
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

کاربرانی که این موضوع را خوانده‌اند (مجموع کاربران: 7)

بالا پایین