. . .

در دست اقدام دلنوشته به سوی آسمان |مرضیه کاویانی پویا

تالار دلنوشته کاربران
رده سنی
  1. بزرگسالان
عنوان: سکوتی تا ابد
نویسنده: مرضیه کاویانی
ژانر: تراژدی

مقدمه:

به سال‌های دور فکر می‌کنم؛ و با یادشان، هم لبخند می‌زنم، هم اشک می‌ریزم.
لبخندم از شوق لحظه‌هایی‌ست که با تو گذشت، و اشکم از تلخی رفتنت.
هر بار که به گذشته می‌اندیشم، حسرت می‌خورم...
حسرت اینکه چرا بیشتر نخندیدم، چرا بیشتر با تو نگفتم و نشنیدم.

اما حالا چه می‌توان کرد؟
کار از کار گذشته و سهم من، فقط سکوت و فکر و آهی‌ست که بی‌وقفه از دل برمی‌خیزد.
تو رفتی و خاک، تو را در آغوش گرفت، و اشک، مهمان همیشگی چشم‌هایم شد.
با هر روزی که می‌گذرد، دلم شرمگین‌تر می‌شود از این‌همه ناگفته،
از لبخندهایی که باید می‌زدیم و نزدیم،
از کلماتی که باید گفته می‌شد و نشد.

می‌سوزم از نبودت،
اما نمی‌دانم چرا آب نمی‌شوم...

تقدیم به خاله عزیزتر از جانم.🖤
 
آخرین ویرایش:

Romanik Bot

رمانیک بات
کاربر VIP
شناسه کاربر
235
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-27
آخرین بازدید
موضوعات
53
نوشته‌ها
1,064
پسندها
7,731
امتیازها
218
محل سکونت
romanik.ir
وب سایت
romanik.ir

  • #2
20230912-190802-rpnm.jpg

سلام خدمت شما دلنویس عزیز

متشکریم از شما بابت انتخاب انجمن رمانیک برای نگارش آثار ارزشمندتان

خواهشمندیم قبل از شروع دلنوشته‌ی خود، قوانین مذکور در تاپیک زیر را با دقت مطالعه کنید.
قوانین ایجاد دلنوشته

پس از ارسال حداقل ده پارت از دلنوشته خود، می‌توانید طبق قوانین تاپیک زیر برای اثر خود درخواست جلد دهید.

درخواست جلد برای دلنوشته

آموزش درخواست جلد رو در لینک زیر مشاهده کنید:
آموزش درخواست جلد برای دلنوشته​

پس از اتمام نگارش، برای درخواست نقد و تعیین سطح اثرتان، از طریق لینک زیر اقدام کنید.
درخواست نقد و بررسی دلنوشته

پس از اتمام نگارش دلنوشته، در تاپیک زیر اعلام کنید.
تاپیک اعلام پایان تایپ

شما می‌بایست پس از اتمام اثرتون درخواست رصد اثرتان را دهید تا ممنوعات اثرتون بررسی بشه، برای درخواست از طریق لینک زیر اقدام کنید.
درخواست رصد برای دلنوشته

بعد از اتمام رصد، مدیران هر تالار تاپیک‌های مربوطه رو ایجاد و نظر شما رو در پایان میپرسند و نیازی به ایجاد تاپیک‌های مختلف تا بر روی سایت رفتن اثر نمی‌باشد.

در صورت علاقمندی به صوتی شدن اثر خودتان، در لینک زیر درخواست صوتی شدن دهید.
درخواست صوتی شدن دلنوشته

آموزش و قوانین درخواست صوتی شدن رو در لینک زیر مشاهده کنید:
آموزش و قوانین صوتی شدن

جهت انتقال اثر به متروکه و یا بیرون آوردن اثر از متروکه، از طریق لینک زیر اقدام کنید.

درخواست انتقال یا خروج از متروکه

|متشکریم از حضور گرم و همکاری شما در انجمن رمانیک!

| مدیریت تالار ادبیات انجمن رمانیک |
 

زاده آتش

رمانیکی فعال
تدوینگر
شناسه کاربر
8193
تاریخ ثبت‌نام
2024-04-27
آخرین بازدید
مشاهده نمایه کاربر زاده آتش
موضوعات
4
نوشته‌ها
249
راه‌حل‌ها
1
پسندها
1,057
امتیازها
113

  • #3
دلنوشته: ای کاش

دلم بی‌قرار است و دیگر تاب ندارد.
دوری‌ات نفس را از من گرفته.
تو کجا، من کجا...
دوری به کنار، با این حسرت بر دل چه کنم؟ تو بگو...
کجا بروم تا دوباره روی ماهت را ببینم؟
کاش می‌توانستم به عقب برگردم...
و تمام کاستی‌ها را جبران کنم،
اما دیر شده،
دیگر نیستی،
و با نبودنت،
من مانده‌ام و حسرتی بر دل.
کاش زمان به عقب بازمی‌گشت...
اما چه کنم؟
جز این رابطه،
فقط "ای کاش" برای
م به جا مانده...
 
آخرین ویرایش:

زاده آتش

رمانیکی فعال
تدوینگر
شناسه کاربر
8193
تاریخ ثبت‌نام
2024-04-27
آخرین بازدید
مشاهده نمایه کاربر زاده آتش
موضوعات
4
نوشته‌ها
249
راه‌حل‌ها
1
پسندها
1,057
امتیازها
113

  • #4
دلنوشته: کوله‌بار خوشبختی

کاش می‌شد به عقب برگشت...
کاش می‌شد زمان را متوقف کرد
و برگشت به همان روزهایی که می‌خندیدیم،
شاد بودیم و نفس می‌کشیدیم زندگی را.

اما از یک جایی به بعد...
همه چیز خراب شد.
دیگر مثل قبل نشدیم.
نخندیدیم...
فقط در گوشه‌ای ایستادیم،
نظارگر خوشبختی دیگران شدیم
و برایشان ایستاده دست زدیم...
درست همان زمانی که خودمان طرد شدیم.

نمی‌دانم چرا،
اما احساس می‌کنم خوشبختی هم
از یک جایی به بعد،
کوله‌بارش را بست،
و رفت دنبال زندگی خودش.

شاید او هم خسته شده بود...
شاید دیگر نای ماندن نداشت.
 
آخرین ویرایش:

زاده آتش

رمانیکی فعال
تدوینگر
شناسه کاربر
8193
تاریخ ثبت‌نام
2024-04-27
آخرین بازدید
مشاهده نمایه کاربر زاده آتش
موضوعات
4
نوشته‌ها
249
راه‌حل‌ها
1
پسندها
1,057
امتیازها
113

  • #5
دلنوشته: دور از این دیار

می‌خواهم پرنده‌ای باشم…
پر بگیرم و از این دیار دور شوم؛
آن‌قدر دور که دیگر
هیچ‌کس نتواند
دلم را زخمی کند.

دلم می‌خواهد
به جای این بغضی که
در گلویم سنگینی می‌کند،
دستی از غیب بیاید،
راه نفسم را ببندد
و آرام، آرام
جان بدهم.

و در همان لحظه‌های آخر
فکر کنم…
که آیا اصلاً جایی
در این دنیا برای من بود؟
آیا خوشبختی
سهم کوچکی از من داشت؟

اما هر چه می‌گذرد،
حالم بدتر می‌شود…
در خودم گم می‌شوم،
مثل کودکی که
در میان جمعیت
مادرش را گم کرده…
دوان‌دوان می‌گردد
و هر چه پیش می‌رود،
بیشتر گم
می‌شود.

راستی،
این عدالت است؟
 
آخرین ویرایش:

زاده آتش

رمانیکی فعال
تدوینگر
شناسه کاربر
8193
تاریخ ثبت‌نام
2024-04-27
آخرین بازدید
مشاهده نمایه کاربر زاده آتش
موضوعات
4
نوشته‌ها
249
راه‌حل‌ها
1
پسندها
1,057
امتیازها
113

  • #6
دلنوشته: خودِ درد

گاهی آن‌قدر دلم می‌گیرد
که دلم می‌خواهد فریاد بزنم...
فریادی بلند،
تا تمام دردهایم
تمام شود.

اما اگر فریاد بزنم،
رسوا می‌شود این دلِ بیمارم...

نمی‌دانم چرا،
اما گاهی فکر می‌کنم
زندگی فقط برای بعضی‌هاست؛
برای همان‌هایی که
هر روز خدا
می‌خندند،
شادند،
بی‌هیچ فکر و خیالی.

نه برای ما...
که تا می‌خندیم،
خنده‌مان با فکر و خیال درهم می‌ریزد
و می‌شود اخمی بر پیشانی‌مان.

در جمع هم که باشیم،
باز هم
بیشتر
احساس تنهایی می‌کن
یم...

و این یعنی:
خودِ درد.
 
آخرین ویرایش:

زاده آتش

رمانیکی فعال
تدوینگر
شناسه کاربر
8193
تاریخ ثبت‌نام
2024-04-27
آخرین بازدید
مشاهده نمایه کاربر زاده آتش
موضوعات
4
نوشته‌ها
249
راه‌حل‌ها
1
پسندها
1,057
امتیازها
113

  • #7
دلنوشته: پرنده‌ی در قفس

دلم می‌خواهد دور شوم...
از میان آدم‌ها بروم،
جایی که هیچ‌کس نباشد،
فقط من باشم و خودم.

اما حالم شبیه پرنده‌ای‌ست در قفس؛
پرنده‌ای که سال‌هاست
در آرزوی آزادی،
بال‌هایش را به میله‌ها کوبیده...

و به‌جای پرواز،
زخم‌ها روی تنش نشسته‌اند.

شاید خودش هم می‌داند
که این راه، راهش نیست...
اما نمی‌خواهد
آخرین امیدش را از دست بدهد.

آری...
من همان پرنده‌ام.
درمانده‌، بی‌کس.

شاید اگر کسی را داشتم
که دوستم داشت،
خودش می‌آمد
درِ قفسم را باز می‌کرد
تا پرواز کنم.

اما آن‌ها مرا...
در همان قفس نگه می‌دارند،
به هوای دلبستگی...
و نمی‌
دانند
چقدر دلم پر کشیدن می‌خواهد.
 
آخرین ویرایش:

زاده آتش

رمانیکی فعال
تدوینگر
شناسه کاربر
8193
تاریخ ثبت‌نام
2024-04-27
آخرین بازدید
مشاهده نمایه کاربر زاده آتش
موضوعات
4
نوشته‌ها
249
راه‌حل‌ها
1
پسندها
1,057
امتیازها
113

  • #8
دلنوشته: کاش دور شوم...

کاش می‌توانستم بروم...
آن‌قدر دور،
که دیگر نایی برای بازگشت نماند.

دور شوم از هیاهوها،
پناه ببرم به سکوت شب،
آرام بگیرم میان آواز باران،
و عشق را
در روشنای خورشید ببینم.

قدرت را لمس کنم
در سرسبزی درختان،
و لبخند بزنم
چون گل‌های خوش‌عطرِ بهاری.

کاش می‌شد...
دور شوم،
فقط برای کمی آرامش،
فقط
برای کمی خود بودن.
 
آخرین ویرایش:

زاده آتش

رمانیکی فعال
تدوینگر
شناسه کاربر
8193
تاریخ ثبت‌نام
2024-04-27
آخرین بازدید
مشاهده نمایه کاربر زاده آتش
موضوعات
4
نوشته‌ها
249
راه‌حل‌ها
1
پسندها
1,057
امتیازها
113

  • #9
دلنوشته: سقوط آرام

چیزی درون سینه‌ام سنگینی می‌کند...
و هرچه می‌گذرد،
بزرگ‌تر می‌شود، عمیق‌تر می‌شود.

می‌خواهم رهایش کنم،
اما نمی‌شود.
هر بار که تلاش می‌کنم،
درد بیشتر می‌شود،
و من در آن درد،
غرق می‌شوم...
غرق در گذشته،
غرق در تاریکی بی‌پایان.

نمی‌دانم چرا این‌گونه شد...
یا اصلاً،
برای رهایی، چه باید کرد؟

به دستانم نگاه می‌کنم...
خون‌آلودند،
سرشار از درد،
اما زخم دلم،
هنوز تازه‌تر از پیش می‌تپد.

پس،
در گوشه‌ای می‌ایستم...
و فق
ط نظاره‌گر سقوط خود می‌شوم.
 
آخرین ویرایش:

زاده آتش

رمانیکی فعال
تدوینگر
شناسه کاربر
8193
تاریخ ثبت‌نام
2024-04-27
آخرین بازدید
مشاهده نمایه کاربر زاده آتش
موضوعات
4
نوشته‌ها
249
راه‌حل‌ها
1
پسندها
1,057
امتیازها
113

  • #10
دلنوشته: شمع بی‌پایان

دلم گرفته…
مثل آسمانی که بی‌وقفه می‌بارد.

دلم آتش گرفته…
مثل شمعی که می‌سوزد،
اما من،
می‌سوزم و…
آب
نمی‌شوم.
 
آخرین ویرایش:

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 0, کاربران: 0, مهمان‌ها: 0)

بالا پایین