. . .

انتشاریافته دلنوشته خلا روح | سامیار رادان

تالار دلنوشته کاربران
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
ژانر اثر
  1. تراژدی
سطح اثر ادبی
نقره‌ای
اثر اختصاصی
بله، این اثر اختصاصی می‌باشد و فقط در انجمن رمانیک نوشته شده است.
negar__s8l.png



دلنوشته: خلا روح
نویسنده: سامیار رادان
ژانر: تراژدی
مقدمه: کاش دستی ماورائی داشتم تا می‌توانستم به درونم نفوذ کنم و در قلبم را ببندم. جسمم را برای همیشه خاموش کنم و بگذارم روحم آرام به پرواز درآید.
تنها در این صورت است که می‌توانم با قلب تکه تکه شدم کنار بیایم. کاش روزی دست بر روی سینه‌ام می‌گذاشتم و آن وقت هیچ نبضی را احساس نمی‌کردم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 30 users

.sami.r..v..r

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
1993
تاریخ ثبت‌نام
2022-03-27
آخرین بازدید
موضوعات
5
نوشته‌ها
56
پسندها
727
امتیازها
151
محل سکونت
black city

  • #11
آری! تنهایی بد دریست!
اما بدتر از آن این است که در این جهان خالی کسی را داشته باشی، اما او نادیده‌ات بگیرد.
آن وقت است که تنها برگ خشکیده بر روی زمین همدت می‌شود و سکوت خوفناک شب سخنان خاموشت، قطرات باران، اشک‌های خشکیده و خسته چشمانت و سرمای شب روشنگر واقعیت سرمای تنهاییت.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 7 users

.sami.r..v..r

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
1993
تاریخ ثبت‌نام
2022-03-27
آخرین بازدید
موضوعات
5
نوشته‌ها
56
پسندها
727
امتیازها
151
محل سکونت
black city

  • #12
تنهایی را به دیوانگی شرح می‌دهند، چرا که دیگر هم کلامی نداری و تنها چیزی که حداقل می‌دانی نفس می‌کشد و شاید سخنانت را بشنود، درختان هستند.
ما عادت داریم پاسخمان را با کلام بگیریم؛ اما شاید تکان خوردن برگی، چشمک زدن ستاره‌ای و یا نسیمی گذرا که تنت را به لرزه می‌اندازد هم، پاسخی پنهان باشد.
این دیوانگیست که دیگر برای پاسخ‌هایم کلامی نمی‌خواهم؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 7 users

.sami.r..v..r

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
1993
تاریخ ثبت‌نام
2022-03-27
آخرین بازدید
موضوعات
5
نوشته‌ها
56
پسندها
727
امتیازها
151
محل سکونت
black city

  • #13
برای خاموش کردن آتشی که روحم را می‌سوزاند، تنها کوزه‌ای آب می‌خواهم؛ اما چه کنم که تک تک چشم‌های شهر خشکیده! تا همین دیروز سیل ویرانگر خانه‌ام بود؛ ولی اکنون که به آب نیاز دارم. حتی آسمان نیز بغض خود را می‌خورد و اشک‌هایش را پایان می‌دهد تا مبادا قطره‌ای از آن درمانگر آتش روحم باشد.‌ وقتی همه چیز این‌قدر برای نابودی من عجله دارد، دیگر در مقاومت من چه سودیست؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 6 users

.sami.r..v..r

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
1993
تاریخ ثبت‌نام
2022-03-27
آخرین بازدید
موضوعات
5
نوشته‌ها
56
پسندها
727
امتیازها
151
محل سکونت
black city

  • #14
چطور از چاهی که که در آن هستم نجات پیدا کنم، وقتی که حتی ساده‌ترین خوشی‌ها مانند یک لبخند کوچک برایم تبدیل به ضربه‌ای روحی شده است. دیگر نمی‌خواهم حتی صدای خنده‌های دیگران را بشنوم. خنده‌هایی که چون خنجر در وجودم فرو می‌روند، روحم با سکوت خو گرفته است و از صدا وحشت دارد. صدا تنها چیزی که برایش باقی مانده را می‌شکافت. سکوت را پاره پاره می‌کند و در درونش چون تیغ فرو می‌رود. صداهایی که با بازی با کلمات تنها یک چیز را می‌گویند" همه چیز پایان یافته!"
دلم می‌خواهد فریاد بزنم"نه برای من هیچ چیز تمام نشده اما سکوت می کنم، چون می‌دانم تنها چیزی است که روحم از من می‌خواهد."
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 6 users

.sami.r..v..r

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
1993
تاریخ ثبت‌نام
2022-03-27
آخرین بازدید
موضوعات
5
نوشته‌ها
56
پسندها
727
امتیازها
151
محل سکونت
black city

  • #15
در زندگی حق‌های بسیاری زیادی داشتم. حق داشتم بخندم، حق داشتم دوست بدارم، حق داشتم دوست داشته شوم، حق داشتم زندگی کنم.
آری! می‌خواستم زندگی کنم! می‌خواستم زندگی را بفهمم؛ اما حتی قبل از این‌که بتوانم آن را لمس کنم، این حق هم از من گرفته شد.
مرگ حق است!
اکنون دیگر این تنها حقی است که به یاد دارم، تنها حقی که می‌شناسم و تنها حقی که دیگر نمی‌گذارم زندگی از من بگیرد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 6 users

.sami.r..v..r

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
1993
تاریخ ثبت‌نام
2022-03-27
آخرین بازدید
موضوعات
5
نوشته‌ها
56
پسندها
727
امتیازها
151
محل سکونت
black city

  • #16
نفس‌های عمیق می کشم تا بدانم هنوز زندم، تا بدانم زنده بودن درد است.
درد دیدن، درد شنیدن، دردی عمیق که در قلبم است.
دردی که هزاران بار آرزو می کنم کاش کور بودم و نمی‌دیدم، کاش فرشته مرگی ظاهر میشد و با گرفتن جانم جانی را زنده می کرد، دردی که رفتنت در دلم کاشت.
جسم بی‌روح چگونه می‌شود، روحم بودی؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • قلب شکسته
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users

مدیر تایپ

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
1519
تاریخ ثبت‌نام
2022-01-06
موضوعات
0
نوشته‌ها
379
پسندها
1,024
امتیازها
123

  • #17
bs56_nwdn_file_temp_16146097490625ee7bd7e871a51fb04c9f32cadbd9bdf_vhgu.jpg


عرض سلام و خسته نباشیدی ویژه خدمت شما نویسنده‌ی عزیز!
بدین وسیله پایان تایپ اثر شما را اعلام می‌‌دارم. با آرزوی موفقیت روز افزون!

|مدیریت کتابدونی|
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 3 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین