انجمن رمان نویسی رمانیک | دانلود رمان

دانلود داستان اغتشاش | آرا (هستی همتی)

نوع اثر
داستان
نام اثر
داستان اغتشاش
ژانر
اجتماعی, تراژدی
اثر اختصاصی
بله
نویسنده
آرا (هستی همتی)
کپیست
S O-O M
ویراستار
آرا (هستی همتی)
منتقد
ARi_SAN
طراح جلد
ح.خدامی
منبع تایپ
انجمن رمانیک
تعداد صفحات
22
حجم اثر (مگابایت)
0.6

نام اثر: اغتشاش

نویسنده: آرا (هستی همتی)

لینک تاپیک اثر در انجمن: تمام شده – داستان کوتاه اغتشاش | آرا (هستی همتی)

ژانر: تراژدی، اجتماعی

سطح: الماسی

تعداد صفحات: 22

خلاصه:
یک اشتباه به ظاهر بی‌‌اهمیت و یک بی‌‌اهمیتی مطلقاً اشتباه! برتری‌‌ها و تزلزل‌‌های نابه‌جایی که آینده‌‌ی یک انسان را تحت‌الشعاع قرار می‌‌دهند و یک سر کوفتگی، چندین سال عذاب خواهد داشت. بی‌‌عرضگی شخصی، می‌‌تواند از یک بی‌‌توجهی منشأ بگیرد و جلب رضایت همگان، می‌‌تواند در راستای یک تبعیض جنسیتی باشد. لغزش نفس می‌‌تواند عواقب بد دور از انتظاری در پی بیاورد و جنس زن، بی‌‌گناه قصاص شود… .

مقدمه:
زاده به ناخواست بودم
و محکوم به طعنه شنیدن!
حتی در تصوراتم نیز نمی‌‌گنجید که یک مشت عقاید پوچ و کهنه
بانی خلق و خوی سستم شوند!
و عاقبت، تقاص گناه مشتی دگر را، نفس ضعیف من بدهد!

یازده اردیبهشت 1400
ساعت ده و ده دقیقه‌‌ی شب

برشی از اثر:
متزلزل و درمانده، کنج خانه به دیوار تکیه داده بودم و مادام گوش سپردن به هرچه از دهان مادر شوهرم بیرون می‌‌آمد، دندان‌‌هایم ناخن‌‌هایم را به تاراج بردند. نگاهم بر ساعت دیواری خشکیده بود و می‌‌دانستم علی‌رغم آن‌که صبح تصمیم گرفته بودم دیگر آدم محکمی بشوم، باز هم نفسم می‌‌خواست کوتاه بیاید و جرئت بر زبان راندن واژه‌‌ی دو حرفی «نه» را نداشت. کمابیش دو ساعت به چهار و نیم عصر و نوبت دکترم مانده بود. مادر شوهرم هم از قضا، از پشت خط با وراجی‌‌هایش می‌‌گفت اگر وقت دارم، می‌‌خواهد یک ساعت دیگر بیاید و تا شام بماند. منطقی بود که قاطعانه و در اوج احترامی که برایش قائل بودم، مودبانه مطرح کنم تا دو ساعت دیگر باید در مطب پزشک حاضر شوم و تعارف بزنم مادر شوهرم فردا یا روزی دگر بیاید، اما این جرئت را در ضعف نفسی‌‌ام نمی‌‌دیدم.
– خوب المیرا، مادر، پس هستی من یکی-دو ساعت دیگه بیام؟ دلم برای پارمین و پوریا یه ذره شده!
انگشت سبابه‌‌ام را روی دو چشمانم فشردم و زیر لـ*ـب لعـ*ـنتی حواله‌‌ی خودم کردم. مغزم فرمان به رد محترمانه‌‌ی حرف طلوع خانم می‌‌داد و شکستگی نفسم، امر به پذیرفتن. از این حالت دوگانه‌‌ام بیزار بودم و حس تنفر منزجر کننده‌‌ای نسبت به این بی‌‌عرضگی ذاتی‌‌ام، در جایگاه یک مادر و همسر بیست و شش ساله داشتم.

 

Loader Loading...
EAD Logo Taking too long?

Reload Reload document
| Open Open in new tab

دریافت فایل [656.95 KB]


پیوندهای بارگیری کتاب




1 نظر

  • جزو بهتریننننننننن داستانایی بود که خوندم
    قلم آرا، قابل مقایسه با بقیه نیست
    خیلییییی توی ژانرای این مدلی عالی پیش میره