رمانیک | نویسندگی آنلاین و انتشارات مجازی

رمان آغوشم باش| آلباتروس

نوع اثر
رمان
نام اثر
آغوشم باش
ژانر
عاشقانه
سطح
نقره‌ای
اثر اختصاصی
بله
نویسنده
آلباتروس
کپیست
لیانا مسحیا
ویراستار
آلباتروس، هانی.میم
منتقد
سوما غفاری
طراح جلد
ترلان محمدی
منبع تایپ
انجمن رمانیک
تعداد صفحات
146

نام اثر: آغوشم باش
نام نویسنده: آلباتروس @آلباتروس
لینک تاپیک اثر در انجمن: تمام شده – رمان آغوشم باش | آلباتروس
ژانر: عاشقانه
سطح: برنزی
تعداد صفحات: صد و چهل و شش
خلاصه:
به جرم بیگناهی! به زندگی کسی وارد شد که شعلههای خشم و انتقام! از چشمانش هویدا بود. نیلوفر! دختری که به اشتباه اسیر مردی شده بود که هیچ از انسانیت و رحم به بو نداشت و…
مقدمه:
در من به دنبال چه میگردی؟ عشق؟
با خاطراتی که برایم ساختی پس چه کنم؟
گویند صاحب کسی است که مختارت شود و تو،
مختار جسمم شدی و حال، به دنبال چه هستی؟ عشق؟
در بندت اسیرم، چه از من میخواهی؟ عشق؟
برشی از اثر:
بالاخره چشمبند رو از چشمهام کندن، خودم رو داخل یک انباری دیدم؛ ولی به خاطره بسته بودن چشمهام
دیدم تار بود.
اینجا دیگه کجاست؟!
چند مرد که از ظاهرشون معلوم بود از الواتهای جماعتن داخل انباری بودن و حواسشون روی من بود تا با
دستهای بسته شده به صندلی چوبی فرار نکنم.
پوف! اینها هم چه انتظاراتی از من داشتن! لابد فکر میکردن دختر جکیچان هستم!
در چوبی و قدیمی انباری باصدای گوشخراشی باز شد و از پسش مردی داخل شد که باقی افراد به احترامش
پاشدن و مرد لبخندی کج زد و سمتم قدم برداشت.
چهارشونه و قدبلند بود، ظاهرش هم مثل همین مردها لاتی بود و معلوم میشد هیچ از فرهنگ و ادب حالیش
نیست. موهای پرپشت سیاه؛ اما لخت و روبهبالا و کج بود، پوست گندمگونه و ابروهایی پرپشت و کشیده با
چشمهایی درشت و مشکی داشت، دماغی معمولی و قلمی و ل*بهایی نسبتاً گوشتی.
یک کاپشن مشکی که زیپش باز بود به تن داشت که لباس جین زیریش که اونهم مشکی بود توی زاویه دید
قرار داشت و شالی مشکی هم آویزون گردنش بود، شلوار جذب مشکی داشت و کفشهای اسپرت مشکی.
این بشر چرا تماماً مشکی زده؟
با بوی عطرش که سرد بود به خودم اومدم و اون حالا دقیقاً در یک قدمی من قرار داشت و خودش رو به سمتم
خم کرده بود و دستهاش پشتکمرش قفل بودن، از این نزدیکی که به وجود اومده بود، حس شرم کردم و
صورتم گُر گرفت و برای اینکه چشم تو چشم باهاش نشم، صورتم رو چرخوندم.
مرد پوزخندی زد و با نگاه مشتاقش با همون وضع نگاهم کرد و تک به تک اعضای صورتم رو از نظر گذروند

Loader Loading...
EAD Logo Taking too long?

Reload Reload document
| Open Open in new tab

دریافت فایل [7.36 MB]


پیوندهای بارگیری کتاب




نظر دادن

اون پشت توی انجمن رمانیک کلی آدم فعال دنبال اهداف نویسندگیشون در حال فعالیت هستن!
!تو هم میتونی به جمعشون ملحق شی و بهترین خودت رو بسازی!