خلاصه: اون دور دورها، پشت کوههای قهوهای، توی جنگل سرسبز و بزرگ، سنجابکی زندگی میکرد. حیوونهای جنگل سنجابک رو خیلی دوست داشتن چون باهوش و زرنگ بود. یک روز وقتی خاله خورشید به اهالی جنگل سلام کرد، سر و کله یک نفر پیدا...
خلاصه: تمرکز کرد به برترین خاطرات تمام عمرش نگاهی انداخت. قدرت و نیرویهای مختلف را در ذره ذره خونش حس میکرد! حال، آماده بود تا با هر کسی مبارزه کند! حتی گر دشمن یکی از عزیزانش باشد! سخن نویسنده: همهی...
خلاصه:
قتلی در عمارت ناصر تهرانی رخ میدهد، شاهرخ قجری کارآگاه پلیسی که مدتی است از آگاهی جدا شده، از طریق سرهنگ علیاری مامور حل این پرونده میشود و به جستوجوی قاتل میپردازد.
خلاصه: سلمان یک آدمِ بیرحمی هست که یک سری افراد ضعیف را گیر میاندازد که کمی خودش را سرگرم بکند. و اینبار شاهان را هدف قرار میدهد. بازی اینطور است که شاهان برای نجات دخترش مجبور است پنج قتل انجام بدهد که قتلها را...
خلاصه: محمدحسین نمیدونست سربازی براش میتونه چطور باشه؛ ولی پوتینش رو محکم بست و رهسپار شد، رهسپار سفری بیبازگشت! سفری که ایکاش هیچگاه برای هیچ پسری رخ نمیداد. محمدحسین رازی درسینه دارد که اگر فاش کند نفس نخواهد...
خلاصه: عشق که بیاید شخص نمیشناسد. عشق که بیایید چه مزدور باشی، چه قاتل و چه ملکهای مثلاً دربند. کاخ آرزوهایت را میسازد و بالا میبرد و تو میمانی و حسی شاید بسان طوفان نوح ویرانگر. مقدمه: داستان ما داستانی...