. . .

تمام شده نقد و تعیین سطح داستان نجوای بی صدای مرگ| عطیه ابراهیمی

تالار نقد رمان و داستان
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Nil@85

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
بخشدار
مدیر
منتقد
انتشاریافته‌ها
1
بخشدار
- کتابدونی
مدیر
نقد
شناسه کاربر
838
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-28
آخرین بازدید
مشاهده موضوع مجموعه دلنوشته رنگین کمان دلنوشته ها | مهرداد معتمدالسادات
موضوعات
109
نوشته‌ها
1,563
راه‌حل‌ها
53
پسندها
13,549
امتیازها
650

  • #1
img_20210903_154342_706_rjie_rds9.jpg




به‌نام‌خدا

نجوای بی‌صدای مرگ

نویسنده: @عطیه ابراهیمی

خلاصه:

سلمان یه آدمِ بی‌رحمه که یه سری افراد ضعیف رو گیر می‌ندازه که یکم خودش رو سرگرم کنه.

و این‌بار شاهان رو هدف قرار می‌ده.

بازی اینجوریه که شاهان برای نجات دخترش

مجبوره پنج‌تا قتل انجام بده که قتل‌ها رو هم سلمان مشخص می‌کنه...

لینک اثر:
تمام شده - داستان نجوای بی‌صدای مرگ | عطیه ابراهیمی

منتقد: @نویسنده دمیورژ^_^
تاریخ تحویل: ۱۲ اسفند ۱۴۰۱
مهلت اتمام: ۱۹ اسفند ۱۴۰۱
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 2 users
راه‌حل
نام داستان: نجوای بی صدای مرگ. این درسته که داستان درباره مرگ و کشتن بود اما بیشتر قضیه سر یک بازی جنایی بود و یا بهتر بگیم سر قتل . قتل و کشتن با مرگ فرق داره. بهتره اسمی مربوط به این موضوع انتخاب بشه.
18.gif

ژانر: برای داستانت ژانر انتخاب نکرده بودی. ولی ژانرش جنایی و تراژدی میتونه باشه.
:17:
خلاصه: برخلاف ساده و کوتاه بودن کنجکاو کننده بود که اخر بازی چی میشه اما بهتره یکم از این سادگی بکاهیم و پیچ و تاب بدیم به خلاصه. اما درکل خلاصه مناسبی بود
:18:
مقدمه: این طی کردن و نبودن و گشتن و نبودن دیگه خیلی زیاد شده. انقدر زیاد شد که کسل کننده بود و از ادامه خوندن ادم منصرف میشد. کوتاه و گویا باشه بهتره
:17:
جلد: خب من وقتی جلد رو دیدم تصورم بر این بود با یک ماجرای ترسناک و جن و...

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
259
نوشته‌ها
2,795
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,332
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #2
نام داستان: نجوای بی صدای مرگ. این درسته که داستان درباره مرگ و کشتن بود اما بیشتر قضیه سر یک بازی جنایی بود و یا بهتر بگیم سر قتل . قتل و کشتن با مرگ فرق داره. بهتره اسمی مربوط به این موضوع انتخاب بشه.
18.gif

ژانر: برای داستانت ژانر انتخاب نکرده بودی. ولی ژانرش جنایی و تراژدی میتونه باشه.
:17:
خلاصه: برخلاف ساده و کوتاه بودن کنجکاو کننده بود که اخر بازی چی میشه اما بهتره یکم از این سادگی بکاهیم و پیچ و تاب بدیم به خلاصه. اما درکل خلاصه مناسبی بود
:18:
مقدمه: این طی کردن و نبودن و گشتن و نبودن دیگه خیلی زیاد شده. انقدر زیاد شد که کسل کننده بود و از ادامه خوندن ادم منصرف میشد. کوتاه و گویا باشه بهتره
:17:
جلد: خب من وقتی جلد رو دیدم تصورم بر این بود با یک ماجرای ترسناک و جن و هیوولا رو به رو هستم اما اصلا اینطور نبود. پیشنهاد میشه جلد عوض شه و به جاش از یک جلد جنایی و اسلحه و همچین چیزایی استفاده کنی این جلد به داستانت نمیخوره
:18:
شروع: باید جذاب باشه اونم خیلی زیاد که بخوایم بخونیم و ادامه بدیم. این جذابیت نبود حقیقتا. برای شروع جذاب اولین قدم اینه به ژانر اصلی داستان نگاه کنی که جنایی هست. پس با یک هیجان ترسناک شروع کن.. نوع قتل و چگونگی قتل و خون و ترس و التماس و فریاد... همه اینارو به تصویر بکش. میتونستی این کارو بکنی موقعیت جور بود ولی خب تو از بعد قتل نوشتی.
:17:
سیر: درسته داستانه ولی خیلی تند بود. یه جاهای اساسی هست که باید اروم باشی. قتل رو توصیف نکردی... اون هیجان رو ندادی نذاشتی خوب با ماجرا هم قدم بشیم. و میتونستی از قتل اول شروع کنی تا بازی جالب تر بشه. تک به تک قتل ها انجام بشن فوقش داستان سه صفحه میشد اما جذاب. :18:
توصیف: به خاطر سیر تند تو این مورد کوتاهی کردی. میشد از لحاظ اخلاقی افراد رو خوب شناخت این خوب بود اما ظاهر و محیط و اون جریانه و اب و هوا و اینکه تو کدوم فصل تو کدوم ساعت از روز هستیم زیاد مشخص نبود. نیازم نیست حتما خیلی بهشون بپردازی یک اشاره کوچیک کار رو راه مینداخت:17:
لحن: این داستان رو با لحن ادبی نوشتی و از تشبیهات و تشخیص زیبا استفاده کرده بودی. بعضی بخش هاش متن ادبی بسیار زیبایی وجود داشت که هنر و قدرت قلمت رو نشون میداد
:18:
زاویه دید: راوی به صورت کلی ماجرا رو روایت میکرد اما خوب میشد اگر به ذهن و عقاید افراد هم رجوع میشد که مثلا سلمان با خودش چه فکری میکنه تو اون لحظه و انگیزش چیه؟ این باعث میشد بهتر با شخصیت ها ارتباط برقرار بشه ولی متاسفانه این موضوع نبود و یکم حالت خشک و رسمی به ماجرا میداد:17:
دیالوگ مونولوگ: برای یک ژانر جنایی دیالوگ حرفه ای زیادی میشه نوشت. دیالوگ های ماندگار و ترسناک. شاهان هیچ دیالوگ به درد بخوری نداشت و حداقل باید لحظه اخر حرفاشو میزد.. خیلی چیزا میتونست بگه و این خیلی چیزا نوشتت رو خیلی قوی میکرد. اما اگر به سلمان برسیم اون دیالوگ های خوبی داشت ولی کم بودن. مونولوگت با تشبیهات ادبی که به کار بردی زیبا شده بود ولی چون نه توصیف کردی بودی نه شخصیت پردازی و نقطه های اوج رو با عجله گذرونده بودی مونولوگ دچار ضعف شده بود. شیوه صحیح نوشتن دیالوگ مونولوگ هم جدا از همدیگه هست
دستانش یخ کرده بود و با زبان خشک نمی‌دانست چه بگوید که بالاخره کلمات جای خود را یافتند
- تویی که الان منو بازی میدی... یک روز زندگی بدجور قراره بازیت بده.
:17::18:
پارت ها: اندازه پارت ها یکم کوتاه بود و اگر بعضی هاشون که خیلی کوتاه هستن باهم ادغام کنی بهتر میشه:17:
رعایت واژگان و تکرار: خب جابه جایی فعل و فاعل نداشتی و اصول جمله درست رو رعایت کرده بودی. جایی هم ندیدم فعل رو خیلی تکرار کنی و به جمله اسیب بزنی. بعضی جاها اشکال تایپی داشتی . مثل این بخواطر(به خاطر):18::17::18:
سخن منتفد: ایده داستانت واقعا به دلم نشست و جالب بود. خلاصه رو که خوندم جذب داستانت شدم و پایان داستانت باز بود. نمیدونم باید از پایان ایراد بگیرم یا نه
بریم یه چندتا نکته بگم بعدش به پایان میرسیم
چیزی که از همچین ایده و داستان مهمی انتظار میرفت
1 توصیف و بیان قوی ماجرا بود.
یعنی تو باید بیای خیلی خوب اون قتل هارو.. ترس ها و احساسات رو بیان کنی به تصویر بکشی
2 سیر تندت همه چی رو تاحدودی خراب کرد
درسته داستان کوتاهه. اما ما قراره تو داستان کوتاه جزئیاتی که زیاد مهم نیست رو ببریم نه اصل ماجرا و داستان رو... ما هویت داستان رو نمیتونیم ازش بگیریم
3 داستان از وسط شروع شد
یعنی این قتل اول نبود... ما نمیدونیم چطور دختر دزدیده شد. به خیلی سوالا هنوز جواب ندادی که مادر دختر اصلا کجاست؟ پدر دختر چرا شکایت نکرده؟ کارکترها چرا انقدر کم هستن؟ انگار یهو افتادیم وسط داستان
4 میدونیم میخواستی معمایی کنی ولی هر قفلی باید کلید داشته باشه
داستان تو قفل بدون کلید بود و این باعث میشد معماها بدون جذابیت باشن
5 پایانت...
خب تو میخواستی یک پایان باز داشته باشی و به ذهن خواننده بسپری قضیه رو. این یک اشتباه بزرگ بود. دلایل
1 داستان هایی که میان یک بحث فلسفی یا روانشناسی میکنن یا دارن یک رویداد بزرگ تاریخی رو بیان میکنن ذهن مارو با خودشون همراه کرده و باعث میشن تا اخر بریم اما برای بعضی چیزا پایانی نیست... ادامه داره و اگر خوب تموم کنیم خوش خیالانس. بد تموم کنیم... همیشه هم بد نمیشه این ناامیدی مطلق میده. پس میذاریم باز تا خودش مسیرش رو پیدا کنه و تاحدودی خواننده که با ماجرا جلو اومده با ذهن و دیدگاه خودش یک برداشتی از پایان ماجرا میکنه
به یک دیدگاهی میرسه
مثال میزنم
وقتی یک داستان به مجرمی ختم میشه که جرم هایی رو انجام داده و ما طی داستان جرم‌ها رو مشاده کردیم و فهمیدیم... حالا در پایان قراره حکم صادر کنن... اینجا پایان باز میشه ما باتوجه به چیزهایی که دیدیم حکمش رو خودمون تو ذهنمون میدیم
اما تو داستان تو ایده اصلی و ماجرای اصلی بخش پایانیه. تصمیم نهایی اون شخص رو قضاوت همه خواننده ها درباره داستانت تاثیر میذاره. خودش رو میکشه یا بچش رو؟ بچه ای که به خاطرش همه رو کشت
میتونی ماهرانه تمومش کنی و این یک درس عبرت بشه برای خواننده ها. میتونی با پایانت یک درس بدی. و به نظرم پایان باز براش مناسب نیست
تگ نقره ای تقدیم شما(تگ به خاطر استعداد شما داده شده نه صرفا داستان)
رده سنی: نوجوان:18:
:15::15:
امیدوارم همیشه بدرخشی
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 2 users

Nil@85

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
بخشدار
مدیر
منتقد
انتشاریافته‌ها
1
بخشدار
- کتابدونی
مدیر
نقد
شناسه کاربر
838
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-28
آخرین بازدید
مشاهده موضوع مجموعه دلنوشته رنگین کمان دلنوشته ها | مهرداد معتمدالسادات
موضوعات
109
نوشته‌ها
1,563
راه‌حل‌ها
53
پسندها
13,549
امتیازها
650

  • #3
نام داستان: نجوای بی صدای مرگ. این درسته که داستان درباره مرگ و کشتن بود اما بیشتر قضیه سر یک بازی جنایی بود و یا بهتر بگیم سر قتل . قتل و کشتن با مرگ فرق داره. بهتره اسمی مربوط به این موضوع انتخاب بشه.
18.gif

ژانر: برای داستانت ژانر انتخاب نکرده بودی. ولی ژانرش جنایی و تراژدی میتونه باشه.
:17:
خلاصه: برخلاف ساده و کوتاه بودن کنجکاو کننده بود که اخر بازی چی میشه اما بهتره یکم از این سادگی بکاهیم و پیچ و تاب بدیم به خلاصه. اما درکل خلاصه مناسبی بود
:18:
مقدمه: این طی کردن و نبودن و گشتن و نبودن دیگه خیلی زیاد شده. انقدر زیاد شد که کسل کننده بود و از ادامه خوندن ادم منصرف میشد. کوتاه و گویا باشه بهتره
:17:
جلد: خب من وقتی جلد رو دیدم تصورم بر این بود با یک ماجرای ترسناک و جن و هیوولا رو به رو هستم اما اصلا اینطور نبود. پیشنهاد میشه جلد عوض شه و به جاش از یک جلد جنایی و اسلحه و همچین چیزایی استفاده کنی این جلد به داستانت نمیخوره
:18:
شروع: باید جذاب باشه اونم خیلی زیاد که بخوایم بخونیم و ادامه بدیم. این جذابیت نبود حقیقتا. برای شروع جذاب اولین قدم اینه به ژانر اصلی داستان نگاه کنی که جنایی هست. پس با یک هیجان ترسناک شروع کن.. نوع قتل و چگونگی قتل و خون و ترس و التماس و فریاد... همه اینارو به تصویر بکش. میتونستی این کارو بکنی موقعیت جور بود ولی خب تو از بعد قتل نوشتی.
:17:
سیر: درسته داستانه ولی خیلی تند بود. یه جاهای اساسی هست که باید اروم باشی. قتل رو توصیف نکردی... اون هیجان رو ندادی نذاشتی خوب با ماجرا هم قدم بشیم. و میتونستی از قتل اول شروع کنی تا بازی جالب تر بشه. تک به تک قتل ها انجام بشن فوقش داستان سه صفحه میشد اما جذاب. :18:
توصیف: به خاطر سیر تند تو این مورد کوتاهی کردی. میشد از لحاظ اخلاقی افراد رو خوب شناخت این خوب بود اما ظاهر و محیط و اون جریانه و اب و هوا و اینکه تو کدوم فصل تو کدوم ساعت از روز هستیم زیاد مشخص نبود. نیازم نیست حتما خیلی بهشون بپردازی یک اشاره کوچیک کار رو راه مینداخت:17:
لحن: این داستان رو با لحن ادبی نوشتی و از تشبیهات و تشخیص زیبا استفاده کرده بودی. بعضی بخش هاش متن ادبی بسیار زیبایی وجود داشت که هنر و قدرت قلمت رو نشون میداد
:18:
زاویه دید: راوی به صورت کلی ماجرا رو روایت میکرد اما خوب میشد اگر به ذهن و عقاید افراد هم رجوع میشد که مثلا سلمان با خودش چه فکری میکنه تو اون لحظه و انگیزش چیه؟ این باعث میشد بهتر با شخصیت ها ارتباط برقرار بشه ولی متاسفانه این موضوع نبود و یکم حالت خشک و رسمی به ماجرا میداد:17:
دیالوگ مونولوگ: برای یک ژانر جنایی دیالوگ حرفه ای زیادی میشه نوشت. دیالوگ های ماندگار و ترسناک. شاهان هیچ دیالوگ به درد بخوری نداشت و حداقل باید لحظه اخر حرفاشو میزد.. خیلی چیزا میتونست بگه و این خیلی چیزا نوشتت رو خیلی قوی میکرد. اما اگر به سلمان برسیم اون دیالوگ های خوبی داشت ولی کم بودن. مونولوگت با تشبیهات ادبی که به کار بردی زیبا شده بود ولی چون نه توصیف کردی بودی نه شخصیت پردازی و نقطه های اوج رو با عجله گذرونده بودی مونولوگ دچار ضعف شده بود. شیوه صحیح نوشتن دیالوگ مونولوگ هم جدا از همدیگه هست
دستانش یخ کرده بود و با زبان خشک نمی‌دانست چه بگوید که بالاخره کلمات جای خود را یافتند
- تویی که الان منو بازی میدی... یک روز زندگی بدجور قراره بازیت بده.
:17::18:
پارت ها: اندازه پارت ها یکم کوتاه بود و اگر بعضی هاشون که خیلی کوتاه هستن باهم ادغام کنی بهتر میشه:17:
رعایت واژگان و تکرار: خب جابه جایی فعل و فاعل نداشتی و اصول جمله درست رو رعایت کرده بودی. جایی هم ندیدم فعل رو خیلی تکرار کنی و به جمله اسیب بزنی. بعضی جاها اشکال تایپی داشتی . مثل این بخواطر(به خاطر):18::17::18:
سخن منتفد: ایده داستانت واقعا به دلم نشست و جالب بود. خلاصه رو که خوندم جذب داستانت شدم و پایان داستانت باز بود. نمیدونم باید از پایان ایراد بگیرم یا نه
بریم یه چندتا نکته بگم بعدش به پایان میرسیم
چیزی که از همچین ایده و داستان مهمی انتظار میرفت
1 توصیف و بیان قوی ماجرا بود.
یعنی تو باید بیای خیلی خوب اون قتل هارو.. ترس ها و احساسات رو بیان کنی به تصویر بکشی
2 سیر تندت همه چی رو تاحدودی خراب کرد
درسته داستان کوتاهه. اما ما قراره تو داستان کوتاه جزئیاتی که زیاد مهم نیست رو ببریم نه اصل ماجرا و داستان رو... ما هویت داستان رو نمیتونیم ازش بگیریم
3 داستان از وسط شروع شد
یعنی این قتل اول نبود... ما نمیدونیم چطور دختر دزدیده شد. به خیلی سوالا هنوز جواب ندادی که مادر دختر اصلا کجاست؟ پدر دختر چرا شکایت نکرده؟ کارکترها چرا انقدر کم هستن؟ انگار یهو افتادیم وسط داستان
4 میدونیم میخواستی معمایی کنی ولی هر قفلی باید کلید داشته باشه
داستان تو قفل بدون کلید بود و این باعث میشد معماها بدون جذابیت باشن
5 پایانت...
خب تو میخواستی یک پایان باز داشته باشی و به ذهن خواننده بسپری قضیه رو. این یک اشتباه بزرگ بود. دلایل
1 داستان هایی که میان یک بحث فلسفی یا روانشناسی میکنن یا دارن یک رویداد بزرگ تاریخی رو بیان میکنن ذهن مارو با خودشون همراه کرده و باعث میشن تا اخر بریم اما برای بعضی چیزا پایانی نیست... ادامه داره و اگر خوب تموم کنیم خوش خیالانس. بد تموم کنیم... همیشه هم بد نمیشه این ناامیدی مطلق میده. پس میذاریم باز تا خودش مسیرش رو پیدا کنه و تاحدودی خواننده که با ماجرا جلو اومده با ذهن و دیدگاه خودش یک برداشتی از پایان ماجرا میکنه
به یک دیدگاهی میرسه
مثال میزنم
وقتی یک داستان به مجرمی ختم میشه که جرم هایی رو انجام داده و ما طی داستان جرم‌ها رو مشاده کردیم و فهمیدیم... حالا در پایان قراره حکم صادر کنن... اینجا پایان باز میشه ما باتوجه به چیزهایی که دیدیم حکمش رو خودمون تو ذهنمون میدیم
اما تو داستان تو ایده اصلی و ماجرای اصلی بخش پایانیه. تصمیم نهایی اون شخص رو قضاوت همه خواننده ها درباره داستانت تاثیر میذاره. خودش رو میکشه یا بچش رو؟ بچه ای که به خاطرش همه رو کشت
میتونی ماهرانه تمومش کنی و این یک درس عبرت بشه برای خواننده ها. میتونی با پایانت یک درس بدی. و به نظرم پایان باز براش مناسب نیست
تگ نقره ای تقدیم شما(تگ به خاطر استعداد شما داده شده نه صرفا داستان)
رده سنی: نوجوان:18:
:15::15:
امیدوارم همیشه بدرخشی

نویسنده: @عطیه ابراهیمی
منتقد: @نویسنده دمیورژ^_^

سطح: نقره‌ای
اختصاصی است
رده سنی: نوجوانان

@Ar-02-tA
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

Nil@85

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
بخشدار
مدیر
منتقد
انتشاریافته‌ها
1
بخشدار
- کتابدونی
مدیر
نقد
شناسه کاربر
838
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-28
آخرین بازدید
مشاهده موضوع مجموعه دلنوشته رنگین کمان دلنوشته ها | مهرداد معتمدالسادات
موضوعات
109
نوشته‌ها
1,563
راه‌حل‌ها
53
پسندها
13,549
امتیازها
650

  • #4
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین