. . .

تمام شده نقد و تعیین سطح داستان به سادگی یک رز| دردانه

تالار نقد رمان و داستان
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Nil@85

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
بخشدار
مدیر
منتقد
انتشاریافته‌ها
1
بخشدار
- کتابدونی
مدیر
نقد
شناسه کاربر
838
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-28
آخرین بازدید
موضوعات
108
نوشته‌ها
1,556
راه‌حل‌ها
53
پسندها
13,544
امتیازها
650

  • #1







نام داستان: به سادگی یک رز


نویسنده: @دردانه


ژانر: عاشقانه، اجتماعی





خلاصه:


یک شاخه رز چه داستان‌هایی می‌تواند همراه خود بیاورد؟


زندگی گاهی بسیار ساده با ما برخورد می‌کند.


ساده‌تر از یک شاخه رز.


لینک اثر:


منتقد: @Nil@85
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user
راه‌حل

نقد و تعیین سطح داستان به سادگی یک رز

با عرض سلام دوباره خدمت همه‌ی دوستان و مخاطبان رمانیک، باز هم بعد از مدتها برگشتم با نقد یه اثر جدید. خیلی وقت بود که یه داستان به معنای واقعی کلمه برای نقد پیدا نمی‌کردم؛ ولی به سادگی رز، داستان ساده‌ای که یه موضوع کلیشه‌ای هم اتفاقا داره توجهم رو جلب کرد. این داستان یه اثر عاشقانه‌ست در مورد رابطه‌ی یه خانم معلم جوون با همکارش. همکاری که خانم قادری ازش بدش میاد. داستان با پایان کلاس شخصیت اصلی و بعد از اون رو به رو شدنش با دبیر فیزیک، آقای فتاحی شروع میشه و از همون آغاز مخاطب رو کنجکاو می‌کنه که چه اتفاقی بین این دو نفر افتاده و بعدش قراره چی بشه؛ اما جمله‌ی ابتدایی داستان و زنگی که به صدا در میاد به نظر میرسه یه نوع هشدار باشه. چرا که صدای زنگ نماد هشداره به نوعی و دوست عزیزمون...

Nil@85

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
بخشدار
مدیر
منتقد
انتشاریافته‌ها
1
بخشدار
- کتابدونی
مدیر
نقد
شناسه کاربر
838
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-28
آخرین بازدید
موضوعات
108
نوشته‌ها
1,556
راه‌حل‌ها
53
پسندها
13,544
امتیازها
650

  • #2

نقد و تعیین سطح داستان به سادگی یک رز

با عرض سلام دوباره خدمت همه‌ی دوستان و مخاطبان رمانیک، باز هم بعد از مدتها برگشتم با نقد یه اثر جدید. خیلی وقت بود که یه داستان به معنای واقعی کلمه برای نقد پیدا نمی‌کردم؛ ولی به سادگی رز، داستان ساده‌ای که یه موضوع کلیشه‌ای هم اتفاقا داره توجهم رو جلب کرد. این داستان یه اثر عاشقانه‌ست در مورد رابطه‌ی یه خانم معلم جوون با همکارش. همکاری که خانم قادری ازش بدش میاد. داستان با پایان کلاس شخصیت اصلی و بعد از اون رو به رو شدنش با دبیر فیزیک، آقای فتاحی شروع میشه و از همون آغاز مخاطب رو کنجکاو می‌کنه که چه اتفاقی بین این دو نفر افتاده و بعدش قراره چی بشه؛ اما جمله‌ی ابتدایی داستان و زنگی که به صدا در میاد به نظر میرسه یه نوع هشدار باشه. چرا که صدای زنگ نماد هشداره به نوعی و دوست عزیزمون خواسته یا ناخواسته به خوبی از این نماد در همون ابتدا استفاده کرده. من به شروع این داستان امتیاز مثبت میدم. در مورد شخصیت پردازی هم همینطور؛ چون به نظرم با وجود اینکه داستان کوتاهه باز هم دوستمون به خوبی از عهده‌ش بر اومده و تونسته با کمترین جملات افراد رو بهمون معرفی کنه و ما رو به شناخت و درکی از اونا برسونه. نویسنده این کار رو با نشون دادن رفتار، حرفها و نوع لباس پوشیدن شخصیت‌ها نشون داده. از اصلیترین شخصیت تا فرعی‌ترین‌ها رو ما تونستیم بشناسیم و باهاشون ارتباط برقرار کنیم. می‌تونم بگم هر کدومشون ظاهر، رفتار و نوع حرف زدن خودشون رو دارن. توی شخصیت پردازی این داستان مخصوصا گفت و گوها نقش اساسی دارن. خوب که دقت کنید هر شخصیت حرف زدن مخصوص به خودش رو داره و حرفهاشون نشون دهنده‌ی افکار و شخصیتشونه. وقتی خانم قادری میگه:
- دخترها! فکر نمی‌کنید وقتشه دیگه مستقل بشید؟ شما‌ چند ماه دیگه کنکور دارید، بعدش اگه دانشجو شدید، باز هم می‌خوایید با باباهاتون برید دانشگاه؟ دلتون نمی‌خواد سه نفری رفتن رو هم امتحان کنید؟
مشخص می‌کنه چه طرز فکری داره و این در شناسوندنش به ما کمک می‌کنه.
یا وقتی خمسه میگه:
- خانم ما هم دلمون می‌خواد باباهامون دلشون نمی‌خواد.
وضعیت خانوادگی و طرز فکر خانواده‌ها رو نشون میده. این یعنی در مختصرترین و فشرده‌ترین شکل ممکن نویسنده کارش رو به خوبی انجام داده و علاوه بر کمک به پرداخت شخصیت‌ها بهمون اطلاعات لازم رو که ازشون بی خبریم میده.( یکی از کارهایی که گفت و گو انجام میده و توی پرداخت داستان) کار دردانه عزیز باز هم خوب بوده؛ چون توصیف و پرداختن درست، یکی از ارزشمندترین مهارت‌های نوشتاری یه نویسند‌ست. به این معنی که بتونه با طراحی و ساخت صحنه‌های عالی و جذاب نظر مخاطب رو به نوشته‌ش جلب کنه. برای همین در دنیای داستان‌نویسی، صحنه‌ها نقش زیادی توی ساختار متن دارن. به قول جمال‌الدین میرصادقی: صحنه و صحنه‌پردازی در داستان بیانگر مکان، زمان و محیطی است که « عمل داستانی» در آن به وقوع می‌پیوندد.
هر داستان در مکان و در محدوده‌ی زمانی خاصی اتفاق می‌افته( که توی اثر دردانه عزیز هم همین‌طور بوده) و همین موقعیت زمانی و مکانی وقوع اتفاقات در داستان، صحنه رو تشکیل میده. در واقع چیزی که بهش یه حالت قابل مشاهده میده، قدرت نویسنده در صحنه پردازیه. صحنه پردازی فقط این نیست که مثلاً من نویسنده بنویسم: خانه‌ی قدیمی، بزرگ بود و چند اتاق داشت و فلان. بلکه اگه مثلا قراره اون خونه جای مخوفی باشه از یه سری نمادها و رنگ‌ها و کلمات استفاده بشه تا ترسناک بودن مکان هم حس بشه. لحن داستان هم به این موضوع کمک می‌کنه. درسته که توی یه داستان کوتاه، صحنه‌ها در طول یه سری روایت کوتاه طراحی میشه و فرصت نویسنده برای ایجاد کردن تصاویر در ذهن خواننده کمه؛ ولی هنر اصلی خالق اثر همینه که حتی با کمترین کلمات و در نهایت رعایت ایجاز و فشردگی بتونه با نوشته‌ش تاثیری رو که می‌خواد روی مخاطبش بذاره. کاری که دوستمون به خوبی از عهده‌ش بر اومده.
در مورد کشمکش و درگیری‌های داستان هم ما می‌بینیم که خانم قادری درگیری اصلیش با آقای فتاحیه؛ ولی از طرفی هم برخوردهایی با سه تا دانش آموز شیطونش و خانم مدیر هم داره این درگیری‌ها هر کدوم در جایگاه خودشون جذابن و باعث پیش برد داستان و رسیدن به هدف اصلی هستن. می‌تونم بگم همه مثل یه زنجیره‌‌ به هم متصل هستن و باعث ایجاد تعلیق میشن و خواننده رو بیشتر جذب داستان میکنن؛ به این صورت مخاطب کنجکاو میشه و می‌خواد سر از آخر کار در بیاره. هر چند آخرش رو می‌تونه حدس بزنه؛ ولی باز هم می‌خواد بدونه قراره چه اتفاقاتی بیفته تا خانم قادری به آقای فتاحی علاقمند بشه. در حقیقت داستان هر چند ساده‌ست و پیچیدگی خاصی نداره؛ اما جذابیت خودش رو از دست نداده. علاوه بر این زاویه دید سوم شخص یا همون دانای کل محدود که استفاده شده بسیار به جا و مناسب بوده. سوم شخص محدود باعث میشه دید محدودتری به داستان داشته باشیم و قرار نیست مثل دانای کل مطلق نویسنده مو به مو همه چیز رو بهمون بگه و همه جا سرک بکشه. بلکه اجازه میده شخصیت‌ها به جواب سوالات برسن؛ با این‌حال در بخش‌هایی این زاویه دید به دانای کل مطلق تبدیل شده. مثل قسمت پایانی:
اما غافل بود از اتفاقات بزرگی که به سادگی رخ می‌دهند، به سادگی شاخه رز در دستش... یه ایراد می‌تونه باشه. چون همون‌طور که قبلاً گفتم سوم شخص یا دانای کل محدود دیدش محدوده و نمی‌تونه همه چیز رو توضیح بده یا در مورد آینده خبر بده. تنها از دید شخصیت مورد نظر به ماجرا نگاه میشه کرد. فکر می‌کنم این یه تیکه‌ی اضافیه و شاید اگه همینجا تموم می‌شد بهتر بود: قادری با یک شاخه‌ی رز در دستش از خیابان عبور می‌کرد تا به کافه برسد و همه‌ی این سه ماه مزاحمت فتاحی را تمام کند. این می‌تونست یه پایان متفاوت هم باشه. یا به روش خلاقانه‌تری که خواننده راضی بشه پایانش نوشته میشد.
اسم داستان هم که به عنوان کلید ورودی یک اثر شناخته میشه، از نظر من تونسته همون‌طور که باید تمام محتوای اثر رو در بگیره و ارتباط تنگاتنگی با موضوع داره و حتی می‌تونیم این ارتباط رو با پایان یافتن اثر متوجه بشیم.
در به سادگی رز، ما طرح مسئله داریم که از همون ابتدا شروع میشه و هسته اصلی داستان رو شکل میده. همون‌طور که قبلاً اشاره کردم کشمکش‌هایی داریم که به خوبی نشون داده شدن؛ ولی از یه جایی به بعد داستان ناگهان به چند ماه بعد میره تا نشون بده که بله خانم معلم داره نرم میشه و اینطور تموم بشه. در حالی که هنوز داستان جا داشت که درگیری‌های بیشتری رو نویسنده به ما نشون بده تا به جذابیت کارش اضافه کنه. نقطه‌ی اوج هم توی داستان داریم. اون هم درست وقتی که خانم قادری به خاطر گل رزی که پشت شیشه‌‌ی ماشینش دیده آقای فتاحی رو مقصر می‌دونه و از مدیر می‌خواد بیرونش کنه؛ ولی بعد از اون همه چی تموم میشه و آرامش نسبی بر میگرده؛ در حالی که نویسنده‌ی عزیزمون می‌تونست از یه نقطه‌ی اوج دیگه هم استفاده کنه و بعد اون رو به نقطه‌ی فرود برسونه.
یه مورد دیگه طرح جلد خیلی ساده‌ی اثره. یه گل رز در زمینه سفید و رنگ سبز نوشته روی جلد. میشه گفت تقریبا یه طرح قابل قبوله. رنگ سبز می‌تونه نماد امید باشه و رنگ قرمز هم که نشانه‌‌ی عشق و دوست داشتنه و سفید نماد پاکی و صداقت و سادگی با این حال فکر می‌کنم یه کم زیادی طرح جلد ساده‌ست و مخاطب رو کمتر جذب می‌کنه.
یه سری ایراد هم توی متن دیدم که جا داره بهشون اشاره کنم:

بند کیف را روی‌ کوله‌ی خود انداخت و‌ به طرف در خروج رفت: منظورش از بند کیف را روی کوله انداخت چیه؟
لبخنده‌های دندان‌نمایش: لبخندهای دندان‌نمایش
قادری که اجباراً مجبور به ایستادن شده بود با لحن سردی تشکر کرد: وقتی دو کلمه رو که از معنایی نزدیک به هم و یا از یه خانواده هستن کنار هم قرار میدیم علاوه بر اینکه دچار اشتباه دستوری میشیم به زیبایی متن هم آسیب می‌زنیم. نویسنده‌ی عزیز ما هم با استفاده از کلمات اجباراً و مجبور در کنار هم، چنین اشتباهی مرتکب شده. در واقع درستش اینه: قادری که مجبور به ایستادن شده بود، با لحن سردی تشکر کرد.
خیر آقای محترم! نظر شما‌ آن‌چنان اهمیتی برای من نداره، من به نحوه‌ی تدریس خودم اطمینان دارم و نیازی نمی‌بینم به توصیه‌های مثلاً دلسوزانه بقیه گوش‌ بدم: آدم حس می‌کنه خانم قادری زیادی دیکتاتوره( نظر شخصی خودمه البته)
می‌کشید گل رز سرخی را که شاخه کوتاه و تقریباً پنج سانتی‌اش را به برف‌پاک‌کن گیر داده بودند را برداشت: تکرار زیاد را
نمی‌دانست قادری چه پدرکشتگی با فتاحی دارد؟: علامت تعجب باید به جای علامت سوال بیاد.
- اینو که دیروز هم گفتی، من هم خبرش کردم که بیاد که تا مشکلاتتون حل بشه، ولی حداقل بگو مسئله چیه؟: استفاده زیاد از که

خب، من تا جایی که نیاز بود موارد مثبت و منفی داستان نویسنده‌ی خوبمون رو عنوان کردم؛ ولی ممکنه باز هم مواردی رو از قلم انداخته باشم. در هر صورت، بدون اغراق از خوندن این اثر لذت بردم و امیدوارم دردانه‌‌ی عزیز باز هم برامون بنویسه.

من سطح نقره‌ای رو پیشنهاد می‌کنم.
رده سنی: جوانان
 

Nil@85

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
بخشدار
مدیر
منتقد
انتشاریافته‌ها
1
بخشدار
- کتابدونی
مدیر
نقد
شناسه کاربر
838
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-28
آخرین بازدید
موضوعات
108
نوشته‌ها
1,556
راه‌حل‌ها
53
پسندها
13,544
امتیازها
650

  • #3
نقد و تعیین سطح داستان به سادگی یک رز

با عرض سلام دوباره خدمت همه‌ی دوستان و مخاطبان رمانیک، باز هم بعد از مدتها برگشتم با نقد یه اثر جدید. خیلی وقت بود که یه داستان به معنای واقعی کلمه برای نقد پیدا نمی‌کردم؛ ولی به سادگی رز، داستان ساده‌ای که یه موضوع کلیشه‌ای هم اتفاقا داره توجهم رو جلب کرد. این داستان یه اثر عاشقانه‌ست در مورد رابطه‌ی یه خانم معلم جوون با همکارش. همکاری که خانم قادری ازش بدش میاد. داستان با پایان کلاس شخصیت اصلی و بعد از اون رو به رو شدنش با دبیر فیزیک، آقای فتاحی شروع میشه و از همون آغاز مخاطب رو کنجکاو می‌کنه که چه اتفاقی بین این دو نفر افتاده و بعدش قراره چی بشه؛ اما جمله‌ی ابتدایی داستان و زنگی که به صدا در میاد به نظر میرسه یه نوع هشدار باشه. چرا که صدای زنگ نماد هشداره به نوعی و دوست عزیزمون خواسته یا ناخواسته به خوبی از این نماد در همون ابتدا استفاده کرده. من به شروع این داستان امتیاز مثبت میدم. در مورد شخصیت پردازی هم همینطور؛ چون به نظرم با وجود اینکه داستان کوتاهه باز هم دوستمون به خوبی از عهده‌ش بر اومده و تونسته با کمترین جملات افراد رو بهمون معرفی کنه و ما رو به شناخت و درکی از اونا برسونه. نویسنده این کار رو با نشون دادن رفتار، حرفها و نوع لباس پوشیدن شخصیت‌ها نشون داده. از اصلیترین شخصیت تا فرعی‌ترین‌ها رو ما تونستیم بشناسیم و باهاشون ارتباط برقرار کنیم. می‌تونم بگم هر کدومشون ظاهر، رفتار و نوع حرف زدن خودشون رو دارن. توی شخصیت پردازی این داستان مخصوصا گفت و گوها نقش اساسی دارن. خوب که دقت کنید هر شخصیت حرف زدن مخصوص به خودش رو داره و حرفهاشون نشون دهنده‌ی افکار و شخصیتشونه. وقتی خانم قادری میگه:
- دخترها! فکر نمی‌کنید وقتشه دیگه مستقل بشید؟ شما‌ چند ماه دیگه کنکور دارید، بعدش اگه دانشجو شدید، باز هم می‌خوایید با باباهاتون برید دانشگاه؟ دلتون نمی‌خواد سه نفری رفتن رو هم امتحان کنید؟
مشخص می‌کنه چه طرز فکری داره و این در شناسوندنش به ما کمک می‌کنه.
یا وقتی خمسه میگه:
- خانم ما هم دلمون می‌خواد باباهامون دلشون نمی‌خواد.
وضعیت خانوادگی و طرز فکر خانواده‌ها رو نشون میده. این یعنی در مختصرترین و فشرده‌ترین شکل ممکن نویسنده کارش رو به خوبی انجام داده و علاوه بر کمک به پرداخت شخصیت‌ها بهمون اطلاعات لازم رو که ازشون بی خبریم میده.( یکی از کارهایی که گفت و گو انجام میده و توی پرداخت داستان) کار دردانه عزیز باز هم خوب بوده؛ چون توصیف و پرداختن درست، یکی از ارزشمندترین مهارت‌های نوشتاری یه نویسند‌ست. به این معنی که بتونه با طراحی و ساخت صحنه‌های عالی و جذاب نظر مخاطب رو به نوشته‌ش جلب کنه. برای همین در دنیای داستان‌نویسی، صحنه‌ها نقش زیادی توی ساختار متن دارن. به قول جمال‌الدین میرصادقی: صحنه و صحنه‌پردازی در داستان بیانگر مکان، زمان و محیطی است که « عمل داستانی» در آن به وقوع می‌پیوندد.
هر داستان در مکان و در محدوده‌ی زمانی خاصی اتفاق می‌افته( که توی اثر دردانه عزیز هم همین‌طور بوده) و همین موقعیت زمانی و مکانی وقوع اتفاقات در داستان، صحنه رو تشکیل میده. در واقع چیزی که بهش یه حالت قابل مشاهده میده، قدرت نویسنده در صحنه پردازیه. صحنه پردازی فقط این نیست که مثلاً من نویسنده بنویسم: خانه‌ی قدیمی، بزرگ بود و چند اتاق داشت و فلان. بلکه اگه مثلا قراره اون خونه جای مخوفی باشه از یه سری نمادها و رنگ‌ها و کلمات استفاده بشه تا ترسناک بودن مکان هم حس بشه. لحن داستان هم به این موضوع کمک می‌کنه. درسته که توی یه داستان کوتاه، صحنه‌ها در طول یه سری روایت کوتاه طراحی میشه و فرصت نویسنده برای ایجاد کردن تصاویر در ذهن خواننده کمه؛ ولی هنر اصلی خالق اثر همینه که حتی با کمترین کلمات و در نهایت رعایت ایجاز و فشردگی بتونه با نوشته‌ش تاثیری رو که می‌خواد روی مخاطبش بذاره. کاری که دوستمون به خوبی از عهده‌ش بر اومده.
در مورد کشمکش و درگیری‌های داستان هم ما می‌بینیم که خانم قادری درگیری اصلیش با آقای فتاحیه؛ ولی از طرفی هم برخوردهایی با سه تا دانش آموز شیطونش و خانم مدیر هم داره این درگیری‌ها هر کدوم در جایگاه خودشون جذابن و باعث پیش برد داستان و رسیدن به هدف اصلی هستن. می‌تونم بگم همه مثل یه زنجیره‌‌ به هم متصل هستن و باعث ایجاد تعلیق میشن و خواننده رو بیشتر جذب داستان میکنن؛ به این صورت مخاطب کنجکاو میشه و می‌خواد سر از آخر کار در بیاره. هر چند آخرش رو می‌تونه حدس بزنه؛ ولی باز هم می‌خواد بدونه قراره چه اتفاقاتی بیفته تا خانم قادری به آقای فتاحی علاقمند بشه. در حقیقت داستان هر چند ساده‌ست و پیچیدگی خاصی نداره؛ اما جذابیت خودش رو از دست نداده. علاوه بر این زاویه دید سوم شخص یا همون دانای کل محدود که استفاده شده بسیار به جا و مناسب بوده. سوم شخص محدود باعث میشه دید محدودتری به داستان داشته باشیم و قرار نیست مثل دانای کل مطلق نویسنده مو به مو همه چیز رو بهمون بگه و همه جا سرک بکشه. بلکه اجازه میده شخصیت‌ها به جواب سوالات برسن؛ با این‌حال در بخش‌هایی این زاویه دید به دانای کل مطلق تبدیل شده. مثل قسمت پایانی:
اما غافل بود از اتفاقات بزرگی که به سادگی رخ می‌دهند، به سادگی شاخه رز در دستش... یه ایراد می‌تونه باشه. چون همون‌طور که قبلاً گفتم سوم شخص یا دانای کل محدود دیدش محدوده و نمی‌تونه همه چیز رو توضیح بده یا در مورد آینده خبر بده. تنها از دید شخصیت مورد نظر به ماجرا نگاه میشه کرد. فکر می‌کنم این یه تیکه‌ی اضافیه و شاید اگه همینجا تموم می‌شد بهتر بود: قادری با یک شاخه‌ی رز در دستش از خیابان عبور می‌کرد تا به کافه برسد و همه‌ی این سه ماه مزاحمت فتاحی را تمام کند. این می‌تونست یه پایان متفاوت هم باشه. یا به روش خلاقانه‌تری که خواننده راضی بشه پایانش نوشته میشد.
اسم داستان هم که به عنوان کلید ورودی یک اثر شناخته میشه، از نظر من تونسته همون‌طور که باید تمام محتوای اثر رو در بگیره و ارتباط تنگاتنگی با موضوع داره و حتی می‌تونیم این ارتباط رو با پایان یافتن اثر متوجه بشیم.
در به سادگی رز، ما طرح مسئله داریم که از همون ابتدا شروع میشه و هسته اصلی داستان رو شکل میده. همون‌طور که قبلاً اشاره کردم کشمکش‌هایی داریم که به خوبی نشون داده شدن؛ ولی از یه جایی به بعد داستان ناگهان به چند ماه بعد میره تا نشون بده که بله خانم معلم داره نرم میشه و اینطور تموم بشه. در حالی که هنوز داستان جا داشت که درگیری‌های بیشتری رو نویسنده به ما نشون بده تا به جذابیت کارش اضافه کنه. نقطه‌ی اوج هم توی داستان داریم. اون هم درست وقتی که خانم قادری به خاطر گل رزی که پشت شیشه‌‌ی ماشینش دیده آقای فتاحی رو مقصر می‌دونه و از مدیر می‌خواد بیرونش کنه؛ ولی بعد از اون همه چی تموم میشه و آرامش نسبی بر میگرده؛ در حالی که نویسنده‌ی عزیزمون می‌تونست از یه نقطه‌ی اوج دیگه هم استفاده کنه و بعد اون رو به نقطه‌ی فرود برسونه.
یه مورد دیگه طرح جلد خیلی ساده‌ی اثره. یه گل رز در زمینه سفید و رنگ سبز نوشته روی جلد. میشه گفت تقریبا یه طرح قابل قبوله. رنگ سبز می‌تونه نماد امید باشه و رنگ قرمز هم که نشانه‌‌ی عشق و دوست داشتنه و سفید نماد پاکی و صداقت و سادگی با این حال فکر می‌کنم یه کم زیادی طرح جلد ساده‌ست و مخاطب رو کمتر جذب می‌کنه.
یه سری ایراد هم توی متن دیدم که جا داره بهشون اشاره کنم:

بند کیف را روی‌ کوله‌ی خود انداخت و‌ به طرف در خروج رفت: منظورش از بند کیف را روی کوله انداخت چیه؟
لبخنده‌های دندان‌نمایش: لبخندهای دندان‌نمایش
قادری که اجباراً مجبور به ایستادن شده بود با لحن سردی تشکر کرد: وقتی دو کلمه رو که از معنایی نزدیک به هم و یا از یه خانواده هستن کنار هم قرار میدیم علاوه بر اینکه دچار اشتباه دستوری میشیم به زیبایی متن هم آسیب می‌زنیم. نویسنده‌ی عزیز ما هم با استفاده از کلمات اجباراً و مجبور در کنار هم، چنین اشتباهی مرتکب شده. در واقع درستش اینه: قادری که مجبور به ایستادن شده بود، با لحن سردی تشکر کرد.
خیر آقای محترم! نظر شما‌ آن‌چنان اهمیتی برای من نداره، من به نحوه‌ی تدریس خودم اطمینان دارم و نیازی نمی‌بینم به توصیه‌های مثلاً دلسوزانه بقیه گوش‌ بدم: آدم حس می‌کنه خانم قادری زیادی دیکتاتوره( نظر شخصی خودمه البته)
می‌کشید گل رز سرخی را که شاخه کوتاه و تقریباً پنج سانتی‌اش را به برف‌پاک‌کن گیر داده بودند را برداشت: تکرار زیاد را
نمی‌دانست قادری چه پدرکشتگی با فتاحی دارد؟: علامت تعجب باید به جای علامت سوال بیاد.
- اینو که دیروز هم گفتی، من هم خبرش کردم که بیاد که تا مشکلاتتون حل بشه، ولی حداقل بگو مسئله چیه؟: استفاده زیاد از که

خب، من تا جایی که نیاز بود موارد مثبت و منفی داستان نویسنده‌ی خوبمون رو عنوان کردم؛ ولی ممکنه باز هم مواردی رو از قلم انداخته باشم. در هر صورت، بدون اغراق از خوندن این اثر لذت بردم و امیدوارم دردانه‌‌ی عزیز باز هم برامون بنویسه.

من سطح نقره‌ای رو پیشنهاد می‌کنم.
رده سنی: جوانان
نویسنده: @دردانه
منتقد: @Nil@85

سطح: نقره‌ای
رده سنی: جوانان
اختصاصی: نیست
 

Nil@85

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
بخشدار
مدیر
منتقد
انتشاریافته‌ها
1
بخشدار
- کتابدونی
مدیر
نقد
شناسه کاربر
838
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-28
آخرین بازدید
موضوعات
108
نوشته‌ها
1,556
راه‌حل‌ها
53
پسندها
13,544
امتیازها
650

  • #4
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 2, کاربران: 0, مهمان‌ها: 2)

بالا پایین