تمام شده نقد و تعیین سطح داستان سوزش دل| محمد امین سیاهپوشان

[Nil@85]

نام اثر: سوزش دل

نویسندگان: @پادشاه سایه ها

ژانر: عاشقانه، تراژدی

خلاصه : عشق که بیایید شخص نمی شناسد .عشق که بیایید چه مزدورباشی ، چه قاتل و چه ملکه ای مثلا دربند کاخ آرزوهایت را می سازد و بالا می برد وتو می مانی و حسی شاید بسان طوفان نوح ویرانگر
لینک اثر:

تمام شده - داستان کوتاه سوزش دل| محمدامین سیاهپوشان، محبوبه معتمدی/

منتقد: @استقلالی
تاریخ تحویل: ۱۹ دی ۱۴۰۱
مهلت اتمام نقد: ۲۹ دی ۱۴۰۱

 

[استقلالی]

به نام خدای وطن

نقد داستان کوتاه سوزش دل

برای شروع، اسم اثر با خود داستان تناسب داشت. البته اینکه خود عنوان تو پارت آخر بیاد یه‌کم تکراری شده؛ ولی در کل نمی‌تونم بگم نا به جا بود.
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
خلاصه‌ خیلی جالب نبود. البته منظورم این نیست که قشنگ نوشته نشده؛ نه! خیلی قشنگ بود؛ اما از اون‌جایی که یکم زیادی ادبی نوشته شده بود، انتظار میره مخاطب حوصله‌ی خوندنش رو نداشته باشه. خلاصه‌هایی که خیلی پیچیده شدن راحت رد میشن و بهشون توجه نمیشه. در حالی که باید بشه؛ چون خلاصه خیلی عامل مهمی برای جلب نظر تو آثار داستانیه.
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
شروع قدرت‌مندی داشت. شروع‌هایی که زیاد اطلاعات نمیدن و سعی میشه که در ادامه‌، مخاطب به جزئیات پی ببره، شروع‌های خوبی محسوب میشن و خوشحالم که بگم اینم از اونا حساب می شد.
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
گفت‌‌وگو‌هاش متوسط بودن. بخاطر این‌که کمتر دیالوگ توش رد و بدل میشد، مشکل میشه گفت در چه سطحی بودن؛ اما با یه نقد کلی، میشه یه امتیاز مثبت حسابش کرد.
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
شخصیت‌پردازی، نسبتاً خوب بود. البته دختر خوشگل یه کم کلیشه‌ایه؛ ولی بازم خوبه. البته درک نمیکنم که چرا یه دختر نازپرورده باید با خوابیدن توی غار و بیدار شدن با کلی انرژی جور در بیاد! اما خب مشخصاً در اومده. با این وجود من شخصیت اسلان رو بیشتر دوست داشتم.
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
سیر داستان با توجه به اینکه توی چند روز تعریف شده باید توی چند خط هم به راحتی نقد بشه. کلا نقد داستان کوتاه سخته؛ ولی این یکی نه. چون دقیقاً میدونم راجع بهش چی بگم. سیر اثر، خوب و قابل قبول بود.
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
احتمالا فضاسازی بهترین جنبه‌ی این داستان بود. در مورد طبیعت، فضاسازی کردن کلا سخته، چون مردم به دیدن خونه‌های شهری و روستایی عادت دارن و به دیدن حوادث طبیعی در شهر هم؛ ولی طبیعت نه. کمتر کسی سیلاب توی یه دره رو دیده، یا باتلاق توی جنگل. پس باید بگم، فضا سازی عالی بود.
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
لحن عامیانه این روزها بیشتر توجه جلب میکنه یا به قول معروف جوون پسندتره. دیگه کسی حوصله‌ی متن های سنگین رو نداره. لحنتو پسندیدم؛ فقط کاش لحن خلاصه و خود داستانت با هم یکی بودن. چون تناسب نداشتن این دو تا وجه منفی حساب میشه.
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
پایانت که اصلا نمیدونم چی باید راجع بهش بگم. هم خوب بود و هم نبود. از یه طرف خیلی حرص درآر بود و از طرف دیگه، اصلا کلیشه ای نبود و کلیشه‌ای نبودن خیلی مهمه. پس باید بگم پایانت عالی بود.
ولی عزیزم، به عنوان یک منتقد، با احترام اثر شما رو کلیشه ای توصیف میکنم و کلیشه ها یواش یواش دارن طرفدارهاشونو از دست میدن.
بدرود و به امید داستان بعدی
سطح: نقره‌ای
رده سنی: نوجوانان

 

[Nil@85]

به نام خدای وطن

نقد داستان کوتاه سوزش دل

برای شروع، اسم اثر با خود داستان تناسب داشت. البته اینکه خود عنوان تو پارت آخر بیاد یه‌کم تکراری شده؛ ولی در کل نمی‌تونم بگم نا به جا بود.
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
خلاصه‌ خیلی جالب نبود. البته منظورم این نیست که قشنگ نوشته نشده؛ نه! خیلی قشنگ بود؛ اما از اون‌جایی که یکم زیادی ادبی نوشته شده بود، انتظار میره مخاطب حوصله‌ی خوندنش رو نداشته باشه. خلاصه‌هایی که خیلی پیچیده شدن راحت رد میشن و بهشون توجه نمیشه. در حالی که باید بشه؛ چون خلاصه خیلی عامل مهمی برای جلب نظر تو آثار داستانیه.
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
شروع قدرت‌مندی داشت. شروع‌هایی که زیاد اطلاعات نمیدن و سعی میشه که در ادامه‌، مخاطب به جزئیات پی ببره، شروع‌های خوبی محسوب میشن و خوشحالم که بگم اینم از اونا حساب می شد.
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
گفت‌‌وگو‌هاش متوسط بودن. بخاطر این‌که کمتر دیالوگ توش رد و بدل میشد، مشکل میشه گفت در چه سطحی بودن؛ اما با یه نقد کلی، میشه یه امتیاز مثبت حسابش کرد.
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
شخصیت‌پردازی، نسبتاً خوب بود. البته دختر خوشگل یه کم کلیشه‌ایه؛ ولی بازم خوبه. البته درک نمیکنم که چرا یه دختر نازپرورده باید با خوابیدن توی غار و بیدار شدن با کلی انرژی جور در بیاد! اما خب مشخصاً در اومده. با این وجود من شخصیت اسلان رو بیشتر دوست داشتم.
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
سیر داستان با توجه به اینکه توی چند روز تعریف شده باید توی چند خط هم به راحتی نقد بشه. کلا نقد داستان کوتاه سخته؛ ولی این یکی نه. چون دقیقاً میدونم راجع بهش چی بگم. سیر اثر، خوب و قابل قبول بود.
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
احتمالا فضاسازی بهترین جنبه‌ی این داستان بود. در مورد طبیعت، فضاسازی کردن کلا سخته، چون مردم به دیدن خونه‌های شهری و روستایی عادت دارن و به دیدن حوادث طبیعی در شهر هم؛ ولی طبیعت نه. کمتر کسی سیلاب توی یه دره رو دیده، یا باتلاق توی جنگل. پس باید بگم، فضا سازی عالی بود.
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
لحن عامیانه این روزها بیشتر توجه جلب میکنه یا به قول معروف جوون پسندتره. دیگه کسی حوصله‌ی متن های سنگین رو نداره. لحنتو پسندیدم؛ فقط کاش لحن خلاصه و خود داستانت با هم یکی بودن. چون تناسب نداشتن این دو تا وجه منفی حساب میشه.
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
پایانت که اصلا نمیدونم چی باید راجع بهش بگم. هم خوب بود و هم نبود. از یه طرف خیلی حرص درآر بود و از طرف دیگه، اصلا کلیشه ای نبود و کلیشه‌ای نبودن خیلی مهمه. پس باید بگم پایانت عالی بود.
ولی عزیزم، به عنوان یک منتقد، با احترام اثر شما رو کلیشه ای توصیف میکنم و کلیشه ها یواش یواش دارن طرفدارهاشونو از دست میدن.
بدرود و به امید داستان بعدی
سطح: نقره‌ای
رده سنی: نوجوانان

نویسنده: @پادشاه سایه ها
منتقد: @استقلالی

سطح: نقره‌ای
رده سنی: نوجوانان
اختصاصی: است

 

[Nil@85]

نویسنده: @پادشاه سایه ها
منتقد: @استقلالی

سطح: نقره‌ای
رده سنی: نوجوانان
اختصاصی: است

تگ اعمال شد✅