دلنوشته سکوی مرگ
اسم اثر
*اندازه اسم: مناسب.
*کلیشهای یا دور از تصور بودن: مرگ، کلمه کلیشهایه و دور از تصور نیست، در کل جذابه، چون به نوشته حس میده.
*سازگاری اسم انتخابی با ژانرها و محتوا: تراژدی و عاشقانه از کلمه مرگ پیداست و خواننده متوجه میشه؛ اما ژانر اجتماعی رو درست انتخاب نکردی. به صورت کلی، برداشت من از اسم دلنوشتت، عاشقی و مرگِ احساساته.
🌸🫧
ژانرها
*بررسی صحیح بودن ژانرها: اجتماعی؟! هیچ صحبت یا هدفی در پارتها نبود که در مورد این ژانر باشه و به نظرم مناسب نیست.
*سازگاری ژانر با اسم دلنوشته: همونطور که بالاتر گفتم، تراژدی و عاشقانه از کلمه مرگ مشخصه؛ اما به نظرم ژانر اجتماعی مناسب نیست؛ چون توی اثرت به مسائل اجتماعی اشاره ای نکردی.
* سازگاری با محتوای دلنوشته: ژانر تراژدی و عاشقانه صحیح؛ اما ژانر اجتماعی اشتباهه.
*صحیح بودن ترتیب قرارگیری ژانرها: عاشقانه، تراژدی، چون اول به عاشقانه و سپس تراژدی اشاره کردی.
🌸🫧
مقدمه
*سازگاری متن مقدمه با ژانرها، اسم اثر و محتوا: وظیفه مقدمه اینه که احساسات درون اثر رو با یه متن ادبی مثل شعر، دلنوشته یا یک گفتمان مناسب نشون بده؛ تا حدودی حس غم از نبودن یک نفر و شنیده نشدنِ صدای شخصیت اصلی رو بازگو میکرد؛ اما به نظرم میتونستی بهتر بنویسی و حس دلخواهت رو با توصیفات دقیقتر، بهتر انتقال بدی.
*کیفیت جملات مقدمه و موزون بودن لغات: مقدمه باید حاوی جملات ادبی و با کیفیت و زیبایی باشه، به اصل اثر و کل محتوا مرتبط باشه و وقتی خواننده اون رو میخونه، متوجه بشه که قراره با چه نوع دلنوشتهای مواجه بشه. شما با استفاده از کلماتی که به موضوع اصلی مربوط میشدن مثل مرگ، خاطره، شنیده نشدن به وسیله معشوق و طرح موضوعاتی مثل بی وفایی و دوری معشوق و اظهار دلتنگی، تونستی این کار رو انجام بدی؛ ولی یک مقدمه، باید زیبا هم باشه و حس لازم رو هم به مخاطب بده تا آمادگی پیدا کنه وارد فضای خود اثر بشه.
اندازه مقدمه: چهار تا هشت خط بود.
🌸🫧
جلد
*همخوانی با ایده: عکس باید به صورت کلی، نمادی از اثر باشه و معناش رو خیلی خوب منتقل کنه که میشه گفت عکس جلد دلنوشته شما مناسبه و توانایی رسوندن معنی رو داره.
*ترکیب رنگی جلد: همونطور که میدونی هر رنگی معنا و مفهوم خاصی داره. رنگ سیاه به معنای غم و اندوهه و خاکستری، حس نا امیدی و دلتنگی رو القا میکنه. انتخاب تصویر عاشق و معشوق به خوبی انجام شده و نیمه محو بودن تصویر دختر میتونه نماد مرگ باشه و در آمیختگی رنگهای سیاه و خاکستری احساس یأس رو به ما نشون میدن. پس تصویر، درست و به جا انتخاب شده و قرار گرفتن رنگها در کنار هم هوشمندانه بوده.
*کیفیت عکس و زیبایی جلد: مناسب.
🌸🫧
سیر: سیر، باید در تمام قسمت ها متعادل باشه. نباید اینطور باشه که مثلا نویسنده توی یک قسمتهایی، روی توصیفات خیلی خوب کار کنه و یک جاهایی، تند پیش بره! نباید به نحوی باشه که خواننده وقتی اون رو میخونه متوجه نشه چی خونده یا خسته بشه و سرسری ازش بگذره. نحوه بیان هم باید قوی و در شان نویسنده باشه، نه جوری که واژهها کیفیت ضعیف داشته باشن و جملات بیخود و بیهدف بیان بشن.
نوشتتون کاملا کلیشهایه؛ به صورت کلی دلنوشتت مرور خاطرات عشقی که رفتهست، این یعنی خلاقیتی به خرج ندادی و همچنین قلمت در رسوندن معنا بسیار ایراد داره.
پارت
🌸🫧
توصیفات: در نوشتههای داستانگونه نیازمند توجه به مکان، زمان و ظاهره؛ اما در آثار غیرداستانی مثل دلنوشته، بیشتر توصیف احساسات مد نظره؛ اما در اثر شما
به صورت کلی، هیچ انتقال حس صحیحی رخ نداده و همچنین تمامی احساسات درون نوشته، بیان دلتنگی و نبود معشوقه. این برمیگرده به توصیف ضعیف، شما باید برای بیان احساساتت اونها رو با کلمات و واژهها نشون میدادی طوری که خواننده بتونه درکشون کنه و حتی تحت تاثیر قرار بگیره. تنها نوشتن و چیدن کلمات کنار هم، کافی نیست.
در پارت دوازدهم که گفتنِ داستانی رو آغاز کردی، از توصیف عشق بین ماه و خورشید زود عبور کردی، در صورتی که کل یازده پارت دیگه از دلتنگی و عشق بین دو شخصیت گفتی؛ همچنین پارت آخر از عشق حرف زیادی به میون نیاوردی، کل دلنوشتت از حس دلتنگی بود و اما الان، از حس بین خورشید و ماه، از حس بین غروب و عاشقان و همچنین عشق، کم گفتی و به شدت گذرا بود.
🌸🫧
بهره گیری از آرایه های ادبی:
آرایههای ادبی مهم:
1.تشبیه: مانند کردن چیزی به چیزی دیگر
2.حس آمیزی: در آمیختن دو حس پنج گانه؛ مثلا بگیم صدای نرم (صدا با گوش شنیده میشه و نرمی با لمس احساس میشه)
3.پارادوکس: از الفاظ متناقض استفاده بشه، مثل "حاضر غایب" یا "آشنای غریبه".
4.کنایه: توصیفی که دو معنای دور و نزدیک داره. مثلا بگیم "در خونهش به روی همه بازه" معنای اول میشه "همیشه باز بودن در" و معنای دوم "مظور مهمون نوازیه". در کنایه معنای دور مد نظره.
به صورت کلی، به عنوان یک دلنوشته، آرایهکافی استفاده نشده و فقط بین پارت یک تا سه، یک بار از آرایه استفاده کردی، اون هم خیلی جزئی.
🌸🫧
رعایت پارت نویسی
*هدفمندسازی پارت: هرپارتی باید هدف خاصی داشته باشه و هرکاری موضوع مهمی رو به اطلاع خواننده برسونه.
بعضی پارتهایی که نوشتی رو میتونستی یکی کنی. به چند دلیل:
۱_ تکراری نشدن پارتهای دیگه. ۲_ بیهدف نبودن
پارت اول فقط نوشتن برای معشوق رو میرسونه، که خب به شدت تکراریه.
پارت دوم
(روزی برای بودنت، لبخند ات، نگاهت مینوشتم حال سردرگمم که از چه بگویم.
دلم میخواست مثل گذشته ها تو موضوع دوباره نوشتن را میگفتی اما نبودنت خار چشمانم میشود.)
همچنان داری از نبود عشق میگی، که در پارت قبلی گفته شده و تکراریه. انگار حرف تازهای برای گفتن نداشتی.
(میخواهم از خودمان بنویسم، ولی چه واژه
بی معنایست این "خودمان" وقتی که نه تو، من شدی و نه من، تو شدم و هرگز ما نشدیم مگر در خیال کودکی های من...)
اینجا دوباره از نوشتن برای معشوق نوشتی که در پارت قبل نوشته بودی.
قسمتی که قرمز شده، به نظرم اصلا نیاز نبود.
(کودکی هایی که در آن شیرین عاشق فرهاد بود
و دیوانگی مجنون برای لیلی جهان را گرفته بود
اما چه خیال باطلیست که بگویی رویا و واقعیت برابرند.)
نوشته آبی رنگ به جا و پسندیده بود؛ اما بازم کلیشهای.
(با وجود نبودنت باز انتخاب با توست بگو تا برایت صدها کتاب راجبش بنویسم،
میترسم از روزی که بگویی و قلم گریخته باشد از دست نوشتن هایم
یا جوهرش خشکیده باشد)
به صورت کلی اینجا اصلا هدفی وجود نداره و همه موارد تکراریه. این پارت نیازمند حذف یا ویرایشهدو اینکه بازم قبلتر گفتی "مینویسم..." ، اینجا گفتی انتخاب با توست که بنویسم یا نه؟! به نظر من وقتی نیستش، چطور انتخاب کنه؟
پس غیرواقعی تلقی میشه.
پارت سوم همچنان هدفی تکراری.
پارت چهارم
(درد دارد؛خاطرات بودنت در نبودن هایت
میدانی دردش از چیست؟
دردش از مرور خاطرات نیست
دردش از این است که؛ میدانی برای تو نیست ولی
دوباره مثل، اولین لحظه دیدار شوق دیدنش را داری
اشک میریزی
از نبودنش ولی ذوق میکنی از دیدن خنده اش
دردش این است؛ که مبهم است و چاره ای جز تحمل نیست.)
به نظرم کلا این پارت حذف بشه یا ویرایش کاملی بزن، این پارت به جز بیهدف بودن و کلیشهای بودن، اصلا معنایی نداره.
پارت پنجم
(ارامشی که به تاراج رفت؛ بازگشتنی نیست درست مثال اعتمادیست،
که تکه هایش قبلت را؛ زخمی میکند.
میدانی، شاید دلتنگ شوم، شاید اشک بریزم، دق بکنم از نبودنت؛ ولی اشتباهی ک تو بودی را تکرار نمیکنم؛ نه که بودنت را نخواهم نه! اما در اعماق قلبم، تمنایی نمییابم که از خواستن تو سخن بگوید.)
این قسمت صد و هشتاد درجه مقابل نوشتههای قبلی بود. یعنی ضد و نقیض بین صحبتای عاشقانت بود. حس میکنم هیچ هدفی از نوشتن نداری و نداشتی.
پارت ششم و همچنان بیهدف، اشتباه، تکراری... پیشنهاد حذف پارت.
پارت هفتم دارای هدف خاص یا مهمی نبود؛ ولی دلخوشی های دروغین و ناامیدی رو رسوند. (متفاوت بود)
پارت هشتم هدف از این پارت جدال بین قلب و عقل بود که به نظرم میتونستی خلاقانهتر بنویسی.
پارت نهم ادامه پارت قبله که به نظرم اگر در یک پارت قرار میگرفت، بهتر بود و اما (میشنوم صدای کوبش عشق را) به نظرم بهجای کوبش از کلمه فروریختن استفاده میکردی بهتر بود، چون به نظرم کوبش عشق، به معنای تپش قلب از روی عشق یا یه همچین چیزیه.
پارت دهم
درپارتهای قبل، گفتی (مینویسم صدها کتاب و...)؛ اما اینجا گفتی (آخرین باری است که...)
ضد و نقیض، بیهدف و کلیشهای بود.
پارت یازدهم: این پارت هدف خاصی نداشت؛ اما به جز دلتنگی و نوشتن یا ننوشتن، تلاش برای یادآوری کردن عاشق به معشوق بود... .
پارت دوازدهم:
(در پیدایش روز و شب، ماهی بود که لقبش
آقای ماه و خورشیدی هم بود
که خورشید خانم لقب داشت....)
این قسمت جوری خونده میشه که انگار همچنان داری میگی روز(خورشید) لقبی داشت؛ ولی لقبی معرفی نکردی. بهتره کلا حذف بشه.
(آنها پیشیف عوض کردنشون بودنند و به دیگری نگاهم نمیانداختن؛ ولی یک روز بی هوا آقای ماه سر بلند کرد و نگاهش گیر چشمان خواب آلود خورشیدخانم شد و یک دل که نه صد دل عاشق شد
هرکار را که فکر میکرد جواب میدهد انجام میداد برای دیدنش؛ ولی خورشیدخانم آن موقع از شب، چشمانش از زور باز نمیشد)
چشمانش از زور چی باز نمیشد؟! و در ضمن از عشق یک دختر به پسر داری میگی؛ پس اگه جای خورشید و ماه عوض میشد بهتر بود.
پارت سیزدهم
ماجرا و موضوع
از دلنوشته کاملا دوره.
پارت چهاردهم به نظر خیلی سریع از داستانت گذشتی و همچنین داستانگونه تعریفش کردی و اما هدفت از نوشتن داستان، یادآوری شخصیت عاشق به معشوق بود. هر چند بهتر میشد اگه یه همچین چیزی میگفتی که (غروبها یادی از من کن، یا مثلا غروب همیشه به یادتم...)
(آری عشق اینگونه است
مانند ساختن تکه ای از تاریخ با هیچ
مانند روشن شدن آتش با جرقه ای
و خاموش شدنش با قطره ای اب
عشق این است نه رفتن گمشدن در بین خاطراتت
اگر نمیدانستی بدان)
هدفت از نوشتن دلنوشته تعریف عشق بود یا بیان دلتنگی؟
چون تا الان از دلتنگی گفتی و الان در ۴ خط عشق رو توصیف کردی، به نظرم جالب نبود و میتونستی طولانیتر بنویسی و یا هیچ صحبتی نمیکردی در موردش.
🌸🫧
رعایت شرع و قوانین
*ممنوعهای وجود نداشت.
🌸🫧
غلطهای املایی
*اشتباهات تایپی:
پارت اول: شده ام: شدهام/ بی رحمانه: بیرحمانه/ نبص: نبض/ عاشقانه هایم: عاشقانههایم/ پارت دوم: لبخند ات لبخندت/ اکثر ایرادات از طریق نظارت و ویراستاری باید برطرف بشه.
*اشتباه نویسی: پارت اول: از نبص عاشقانه هایم، که که وجودش دیده نشد/ رو به خاموش رو به خواموشی/ برایت بنویسم شاید روزی از دریای پر جزر و مد چشمانت عبور کند و به دستانت برسد ابتدا باید به دستانش برسند و بعد چشمان، جابهجا نوشتین/
پارت شش: افسوس گیری هایت:
یه توضیحی بده لطفا، افسوس گیری چه معنایی میده؟! /
پارت آخر: منظره ای با یاد ماندنی: منظرهای به یاد ماندنی.
🌸🫧
علائم نگارشی: به صورت کلی به جای "،" از خط بعد استفاده کردی. این موضوع، مطلبی نیست که نادیده گرفته بشه... .
لطفا برای علائم نگارشی بیشتر وقت و دقت بذار.
🌸🫧
سخن منتقد: اگه دلنوشتت نظارت نشده، لطفا درخواست نظارت بده.
به نظرم ذهنت استعداد نوشتن داره؛ اما با کتاب خوندن، دلنوشته خوندن و... به ذهنیتت بال و پر بده. خواستی چیزی بخونی، حتما آثار قوی رو بخون.
موفق باشی.
سطح: برنزی
رده سنی: نوجوانان، جوانان.