سلام
نمیشه گفت اسم رمان نوعه، بخاطر تکراری بودن کلمات
مثل و
خون
و ی جورایی ساده س، خیلی ساده
نمیتونم تصور کنم معنیش رو (مطلقا بخاطر خودمه ن مشکل از جایی باشه) بخاطر همین نمیتونم بگم که با ژانرها ارتباط داره یا ن، ولی ب طور کلی بخاطر همون سادگی و تکراری بودن کلمات؛ انتخابهای بهتری هم میشه داشت.
در این داستان
با این تیکه از خلاصه و جمله بندی یه ادامه ی این قسمت زیاد راحت نیستم و خلاصه جای کار داشت.
ی جورایی خیلی کلی بود.
مقدمه از نویسنده نبود ولی خیلی زیبا بود.
توصیفات شروع قشنگ بود ولی هر چی صبر کردم توصیفات رنگی نداشتن و ی جورایی برام زنده نبودن
مثلا وقتی رو فرش خوابیده میشه اونو توصیف کنه غیر مستقیم یا وقتی تو بغل باباشه از رنگ و اندازهی لباس اون بگه (اینا صرفا مثال برا بیان منظور بود)
توصیفات چهره میتونست بیشتر بکار برده بشه تو این چند پارت، اگه درست بگم تو اینا از
(سفیدی پوست دختره، زردی پوست، چشمان سرخ از اشک، موهای ژولیده و زخمهایی که بعد از کتک خوردن بود) گفته شده بود که کم بود و میشد ی کوچولو از مشخصات ظاهری صورت و به پوشش اشاره کرد
مادر و پدر تکرار داشت، میشه (البته این به قلم و خواست نویسنده برمیگرده) بجاشون از اسمشون تکو توک استفاده کنی
و نکته ی اخریه ک،
تا ی جایی خوب بود ولی از ی قسمتی از متن به بعد جملات خیلی بلند میشد در حد بند.
جمله با علامتای تعجب و سوال و نقطه تموم میشن دیگه؟ منظورم اینه اینا نذاشته بودی و ی تیکه بودن باعث میشه خواننده توی خوندن اذیت بشه، مثلا این :')
+ جملات ی جورایی بخاطر یه دست بودن توضیح لحظه تکرار زیاد داشتن ک اضافهان، حذف کنی بهتره
مادر باجیغ کوتاهی پایان صحبتش را مثل همیشه اعلام کرد ولی گویی آرامش درونی خود را نتوانسته بود بدست بیاورد بنابراین با سرعت به سمت در اتاق دخترکها حرکت کرد، قفل در را بازکرد و با خشونت در را باز کرد که در با صدای نا به هنجاری به دیوار برخورد کرد و کمی از دیوار فاصله گرفت با اخمی درهم رفته لحظه مکث کرد و به صورت زرد و موهای ژولیده و بدن لرزان دخترک که در کنج اتاق درخود جمع شده بود نگاهی انداخت و در کسری از ثانیه کمر بندی که در پشت در اتاق آویزان بود را برداشت و با آن شروع به زدن بر تن نحیف دخترک ضربه اول ،ضربه دوم ، ضربه سوم را نزده دستش درمیانه راه متوقف شد،مادر با اخم و صورتی سرخ سرش را به راست متمایل کرد تا علت احاطه شدن دستش و توقف توست دستان پدر را بداند صدای گریه دخترک بلند شده بود و به هق هق افتاده بود و گویی جان از تنش خارج شده بود)
امیدوارم جایی از نظرم رو بد بیان نکرده باشم..
قلمت سبز💚
@Error_brain404
@نویسنده بیگانه:)