. . .

تمام شده نقد مجدد رمان اهریمن جاودانه| نهال رادان

تالار نقد رمان و داستان
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Nil@85

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
بخشدار
مدیر
منتقد
انتشاریافته‌ها
1
بخشدار
- کتابدونی
مدیر
نقد
شناسه کاربر
838
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-28
آخرین بازدید
موضوعات
115
نوشته‌ها
1,626
راه‌حل‌ها
57
پسندها
13,739
امتیازها
650

  • #1
img_20210903_154342_706_rjie_rds9.jpg



نام رمان: اهریمن جاودانه


نام نویسنده: نهال(R) @Nahal.R


ژانر: فانتزی، عاشقانه


خلاصه:


من نه آغاز بودم...


نه پایان بودم...


من تمام بودم، خیلی وقت بود که تمام شده بودم. خیلی وقت بود که روحی نداشتم. از لحاظ فیزیکی زنده بودم ولی از لحاظ شرعی روحی در بدنم نبود. من شی*طان نبودم! اسمم روز تولد خورشید بود ولی روحم طلوعِ ماه، مادرم این اسم را روی من گذاشت به معنای بهشت. اما نمی‌دانست دخترش حاکم بر جهنم خود ساخته‌اش خواهد شد... حالا من هیلدا هستم. دختری نیرومند و قوی. در تمام عمرم پشت سایه‌ها مخفی شدم، ریسک کردم، ریسکی بزرگ. من یک خون آشامم!


لینک اثر:
تمام شده - رمان اهریمن جاودانه | نهال(R)/


منتقد: @Nil@85
تاریخ تحویل: ۲۰ آذر ۱۴۰۱
مهلت اتمام: ۱۶ دی ۱۴۰۱
 
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user
راه‌حل
نقد رمان اهریمن جاودانه

خب، خب، خب بازم برگشتم با نقد مجدد رمان اهریمن جاوادنه اثر نهال رادان عزیز. این رمان رو که یادتونه؟ تا حالا دو بار نقد شده و این بار سومشه. نمی‌دونم شمایی که نقد من رو یه بار روی این اثر خوندین حرفای قبلم رو به خاطر میارین یا نه. برای همین هر جا لازم دیدم بینابین حرفام خیلی کوتاه مرورشون می‌کنم. سری قبل گفتم که شروع اثر، کلیشه‌ایه و شبیه بعضی از فیلم و سریالهای فانتزیه و فکر نمی‌کنم توضیحی بیشتر از اون چیزی که قبلاً دادم نیاز باشه مخصوصاً که نویسنده‌ی عزیزمون تغییری در قسمت مورد نقد نداده و احتمالاً لزومی هم برای این کار ندیده چرا که دلیل نقد یه اثر، آشنایی نویسنده با نقاط ضعف و قوتش برای خلق آثار بهتر در دفعه های بعدیه. کلام یه منتقد وحی منزل نیست و حتی امکان داره بعضی جاها اشتباه کنه و یا...

Nil@85

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
بخشدار
مدیر
منتقد
انتشاریافته‌ها
1
بخشدار
- کتابدونی
مدیر
نقد
شناسه کاربر
838
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-28
آخرین بازدید
موضوعات
115
نوشته‌ها
1,626
راه‌حل‌ها
57
پسندها
13,739
امتیازها
650

  • #2
نقد رمان اهریمن جاودانه

خب، خب، خب بازم برگشتم با نقد مجدد رمان اهریمن جاوادنه اثر نهال رادان عزیز. این رمان رو که یادتونه؟ تا حالا دو بار نقد شده و این بار سومشه. نمی‌دونم شمایی که نقد من رو یه بار روی این اثر خوندین حرفای قبلم رو به خاطر میارین یا نه. برای همین هر جا لازم دیدم بینابین حرفام خیلی کوتاه مرورشون می‌کنم. سری قبل گفتم که شروع اثر، کلیشه‌ایه و شبیه بعضی از فیلم و سریالهای فانتزیه و فکر نمی‌کنم توضیحی بیشتر از اون چیزی که قبلاً دادم نیاز باشه مخصوصاً که نویسنده‌ی عزیزمون تغییری در قسمت مورد نقد نداده و احتمالاً لزومی هم برای این کار ندیده چرا که دلیل نقد یه اثر، آشنایی نویسنده با نقاط ضعف و قوتش برای خلق آثار بهتر در دفعه های بعدیه. کلام یه منتقد وحی منزل نیست و حتی امکان داره بعضی جاها اشتباه کنه و یا سلیقه‌ای نظر بده؛ البته این جدا از نقد کار از نظر فنیه. از توضیحات اضافه و حاشیه روی که بگذریم، اولین موردی که می‌خوام در موردش بگم ژانره، اون هم از نوع عاشقانه‌ش. چون قبلاً ژانرهای دیگه‌ی اهریمن جاودانه رو بررسی کردم و این یکی رو گذاشتم که رمان تموم بشه؛ اما ژانر عاشقانه چیه؟ امروزه ماجراهای عاشقانه بین شخصیت‌ها در ادبیات رو این‌طور اسم گذاشتن. این ژانر موانعی رو که مقابل دو عاشق قرار داره و تحولاتی رو که انتظارشون رو می‌کشه نشون میده و توی رمان اهریمن جاودانه هم ما شاهد عشق بین رایان و هیلدا هستیم و موانعی که بر سر راهشون قرار میگیره. نفرتی که به علاقه تبدیل میشه و اتفاقاتی که در جریان داستان در رابطه با این موضوع براشون میفته، نشون میده که قسمتی از ماجرا عاشقانه‌‌ست. بنابراین نتیجه میگیریم انتخاب نویسنده در این مورد مناسب بوده؛ ولی سیر رمان هنوز برای من قابل هضم نیست. جایی که نیازه توضیح و تفصیل بیشتری وجود داشته باشه و خط سیر کمی آهسته بشه ناگهان تند میشه و بریده بریده، و جایی که لازمه سریع پیش بره تا هیجان بیشتری به داستان وارد بشه به کندی پیش میره و مای خواننده رو کسل میکنه. حتی با پرش‌های زیادی هم توی متن رو به رو میشیم و به خاطر همین خیلی از سوالاتمون بی جواب می‌مونن. مثلاً وقتی که هیلدا می‌خواد با هاردین بره مسافرت و ابراز علاقه‌ی رایان رو بی جواب میذاره، به جای این که در مورد مسافرت و ورودش به ویلا و کشف جسد کارن چیزی به خواننده گفته بشه، نویسنده عزیز، فوری میره سراغ مراسم تشییعش؛ در صورتی که همین بخش میتونه یه نقطه‌ی عطف عالی باشه برای تلاش بیشتر شخصیت‌های رمان در پیدا کردن دشمنان اصلی و قاتل‌هایی که پشت پرده پنهان شدن و در ضمن همون‌طور که اشاره کردم رمان بارها پرش‌های زمانی داره، سه سال بعد، دو سال بعد، یه سال بعد و این خوب نیست. انگار نویسنده واقعاً نمی‌دونسته چطور ماجراهای داستانش رو پیش ببره و سوالات مخاطب‌هاش رو جواب بده؛ فقط می‌خواسته بپره که خودش رو نجات بده.
ضمن اینکه رفتار اکثر شخصیتا قابل درک نیست و نمیشه حرکاتشون رو باور کرد. نویسنده بدون هیچ پیش زمینه و هشداری ناگهان شخصیتی رو که به نظر میرسه دشمنه دوست و دوست رو دشمن می‌کنه ( توجه کنید به رفتار دو دشمن خونی هیلدا و رایان با همدیگه در قسمت‌های تقریباً میانی رمان یا کارهای آیکان، کارولین) این تغییرهای ناگهانی که مشخص نیست چرا و به چه صورت اتفاق میفتن و بدون پیش زمینه و توضیح درستی باقی میمونن، نقطه ضعف واضحی هستن. همین‌طور هم جوابی به سؤالات ما در مورد بارداری هیلدا داده نمیشه. این‌که پدر بچه‌ش واقعاً کیه؟ چطور هیلدا که از قضا خون آشام هم هست متوجه اتفاقی براش میفته نمیشه( توی رمان تنها چیزی که گذرا بهش اشاره ای شد این بود که پدر بچه احتمالاً جادوگره) و چطور با این قضیه مثل یه موضوع پیش پا افتاده برخورد میشه. در حالی که این یکی اتفاق هم می‌تونه یکی از حوادث کلیدی ماجرا باشه. در ضمن قدر درگیری و کشمکش توی رمان، با ربط و بی ربط زیاده که مخاطب گیج میشه. لحظه‌ای نیست که دو شخصیت به جون هم نیفتن و بعد از مدتی با هم کنار نیان و یه مدت بعدش، یه شخصیت جدید برای درگیری وارد ماجرا نشه. درسته که درگیری یکی از موارد خیلی مهم برای ایجاد تعلیق و کشش در داستانه؛ ولی این‌قدر در هم و بر هم و ناگهانی نباید باشه. شما توجه کنین به روابط دوستانه‌ی کارولین و هیلدا که حتی وقتی هیلدا دچار یه نوع تغییر رفتاری میشه و همه رو آزار میده، کارولین تنها کسیه که در برابرش خیلی نرمش نشون میده و مثل یه دوست واقعی در کنارش می‌مونه؛ اما در اواخر رمان ناگهان تغییر می‌کنه و بعد میشه یه سر درگیری با هیلدا و رایان، یه چیز دیگه اینکه درگیری‌های‌ درونی هیلدا وقتی تغییراتی در رفتارش ایجاد شده، اونجا که نیمه‌ی اهریمنیش و نیمه‌ی فرشته گونه‌ش با هم مثلاً در جدال هستن ( با وجودی که می‌تونه به جذابیت اثر کمک کنه) خیلی راحت به پایان میرسه. نمونه کشمکش‌های درونی از این دست رو هم که جذابتر هستن کم نداریم مثلاً اگه بازی لی جونگی رو توی سریال کره‌ای محقق شب‌رو دیده باشین که نقش یه خون آشام رو بازی می‌کنه حتما شاهد این بودین که سه نقش رو موقع درگیری درونیش به تصویر می‌کشه( خودش با دو نیمه‌ی فرشته و شیطانیش) این از نظر من مخاطب، یکی از جذابترین بخش‌های سریال مذکوره. حالا توی رمان اهریمن جاودانه شاید بهتر باشه به جای بخش‌های اضافی که گاهاً ارتباطی با اصل داستان ندارن و حتی بعضی وقتا بدون ادامه رها میشن و توضیحی در موردشون داده نمیشه، به کشمکش درونی شخصت اول رمان بیشتر پرداخته بشه و شاید اگه حتی نویسنده سیر داستان رو به سمت دیگه‌ای بکشونه هم بهتر باشه. این که هیلدا در طی درگیری‌های درونی به سمت فرزندش کشیده بشه تا به اون صدمه بزنه، روند جذابتری توی رمان به وجود میاره و اون رو از حالت تکه تکه و پیچیده نجات میده.
اما در مورد پایان اثر و نوع پایان بندیش احتمالاً نویسنده سعی کرده یه پایان متفاوت داشته باشه که اینجا باز هم گرفتار کلیشه پردازی شده چرا؟ اول: چون داستان‌های زیادی وجود دارن که با تولد یه بچه تموم شدن. ( بین رمان‌های ایرانی که بگردین متوجه منظورم میشین. ) دوم: بخش پایانی رمان اونجا که رایان میگه:
می‌دونستم درآینده مشکلات زیادی داریم اما... گور باباش! کی به این چیزا اهمیت میده؟ کی به کارولاین و اسکات و کوفت و زهارمار اهمیت میده؟ مهم منم، مهم هیلداست، مهم هاردین و مهم این کوچولوعه.
هی پسر کی می‎دونه؟ شاید از توی رمان بیرون اومدم و خرخره‌ی نویسنده رو بخاطر این کاراش و نوشتنش جویدم؟ چرا غصه‎‌شو بخورم؟ شماها چرا غصه‌شو می‎خورید؟ یعنی مثل منید؟ یعنی شماها هم هزاران لشکر خون‌‎آشام وایسادن تا بکشنتون؟ یعنی شماها هم با وحشتِ هیولا شدنِ دخترتون زندگی می‏‎کنید؟
معلومه که نه! پس خودتونو جمع کنید. این دنیا هنوز باهاتون کار داره!
به حضور نویسنده اشاره می‌کنه و خواننده‌ها رو مخاطب قرار میده که این به باور پذیری ماجرا ضربه زده. یه رمان حتی اگه فانتزی باشه در هر صورت باید به نحوی نوشته بشه که خواننده اون رو بپذیره و باور کنه. به نظر من اون قسمت آخر باز هم یه ضربه‌ی بد به رمان وارد کرده بود.
یه سری هم ایرادات نگارشی توی متن بود که بعضیاشون رو اینجا میارم:
در سالن با شدت باز شد و یه دختر با بدو بدو به سمتمون اومد: یه دختر به سمتمون دوید.
پوزخند زد:
- مُسَلَمی؟ روی خنجر که این اتفاق نیافتد: مسلمی: مطمئنی؟
راجب: راجع بههم
نویسنده توی یه قسمتی، زندگی گذشته رایان رو در سال ۲۲۲ میلادی( یعنی ۱۸۰۱ سال پیش) به تصویر کشیده. کاری به این ندارم که گفته برای تحصیلات از پیش مادرش رفته و برگشته. فقط تصور کنین ۱۸۰۱ سال قبل یه مرد ۲۹ ساله چه‌طور زندگی می‌کرده؟ بدون شک شخصی با چنین سنی در اون دوره زمانی ازدواج کرده و چند تا بچه داشته و علاوه بر این اطرافیانش هم طوری ازش حرف نمیزدن که انگار یه بچه‌‌ست.
بعد هم این سوال پیش میاد که اسامی استفاده شده و نوع حرف زدن شخصیت‌ها در رمان (توی سال ۲۲۲ و قسمتی که به سه هزار سال پیش برمیگرده) زیادی امروزی نیستن؟ کایلی، امیلیا، آیکان!
یا حتی سه هزار سال پیش انسان‌ها برای نوشتن از لوحه‌های گلی استفاده می‌کردن یا روی دیواره‌ها و دیوار غارها نقاشی می‌کشیدن. یه قبیله چادر نشین چه جوری به کاغذی که نبوده دست پیدا کردن؟! بگذریم از اینکه همه‌شون هم سواد داشتن!

ما طلسم رو آماده کردیم. هر چیزی که ممکن هست مورد نیازتون باشه رو داریم. ما رو هم طرد کردن. ما قراره انتقاممون رو بگیریم
:
ممکن هست: ممکنه

داشتم برنامه می‌چیندم برای فردا شب: می‌چیندم: میچیدم

آهانی گفتم و لیوانِ خالی کنار دستش رو کشیدم سمت خودم. با چاقویی که کنار دستم بود رگ دستم رو بریدم. خون با شدت پاچید توی لیوان.
پاچید: پاشید

پس با توجه به نقد اثر و توضیحاتی که در اون ارائه دادم پیشنهاد من برای سطح این رمان برنزیه و همچنین مناسب رده سنی نوجوانانه.

سطح: برنزی
رده سنی: نوجوانان

 
  • جذاب
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

Nil@85

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
بخشدار
مدیر
منتقد
انتشاریافته‌ها
1
بخشدار
- کتابدونی
مدیر
نقد
شناسه کاربر
838
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-28
آخرین بازدید
موضوعات
115
نوشته‌ها
1,626
راه‌حل‌ها
57
پسندها
13,739
امتیازها
650

  • #3
نقد رمان اهریمن جاودانه

خب، خب، خب بازم برگشتم با نقد مجدد رمان اهریمن جاوادنه اثر نهال رادان عزیز. این رمان رو که یادتونه؟ تا حالا دو بار نقد شده و این بار سومشه. نمی‌دونم شمایی که نقد من رو یه بار روی این اثر خوندین حرفای قبلم رو به خاطر میارین یا نه. برای همین هر جا لازم دیدم بینابین حرفام خیلی کوتاه مرورشون می‌کنم. سری قبل گفتم که شروع اثر، کلیشه‌ایه و شبیه بعضی از فیلم و سریالهای فانتزیه و فکر نمی‌کنم توضیحی بیشتر از اون چیزی که قبلاً دادم نیاز باشه مخصوصاً که نویسنده‌ی عزیزمون تغییری در قسمت مورد نقد نداده و احتمالاً لزومی هم برای این کار ندیده چرا که دلیل نقد یه اثر، آشنایی نویسنده با نقاط ضعف و قوتش برای خلق آثار بهتر در دفعه های بعدیه. کلام یه منتقد وحی منزل نیست و حتی امکان داره بعضی جاها اشتباه کنه و یا سلیقه‌ای نظر بده؛ البته این جدا از نقد کار از نظر فنیه. از توضیحات اضافه و حاشیه روی که بگذریم، اولین موردی که می‌خوام در موردش بگم ژانره، اون هم از نوع عاشقانه‌ش. چون قبلاً ژانرهای دیگه‌ی اهریمن جاودانه رو بررسی کردم و این یکی رو گذاشتم که رمان تموم بشه؛ اما ژانر عاشقانه چیه؟ امروزه ماجراهای عاشقانه بین شخصیت‌ها در ادبیات رو این‌طور اسم گذاشتن. این ژانر موانعی رو که مقابل دو عاشق قرار داره و تحولاتی رو که انتظارشون رو می‌کشه نشون میده و توی رمان اهریمن جاودانه هم ما شاهد عشق بین رایان و هیلدا هستیم و موانعی که بر سر راهشون قرار میگیره. نفرتی که به علاقه تبدیل میشه و اتفاقاتی که در جریان داستان در رابطه با این موضوع براشون میفته، نشون میده که قسمتی از ماجرا عاشقانه‌‌ست. بنابراین نتیجه میگیریم انتخاب نویسنده در این مورد مناسب بوده؛ ولی سیر رمان هنوز برای من قابل هضم نیست. جایی که نیازه توضیح و تفصیل بیشتری وجود داشته باشه و خط سیر کمی آهسته بشه ناگهان تند میشه و بریده بریده، و جایی که لازمه سریع پیش بره تا هیجان بیشتری به داستان وارد بشه به کندی پیش میره و مای خواننده رو کسل میکنه. حتی با پرش‌های زیادی هم توی متن رو به رو میشیم و به خاطر همین خیلی از سوالاتمون بی جواب می‌مونن. مثلاً وقتی که هیلدا می‌خواد با هاردین بره مسافرت و ابراز علاقه‌ی رایان رو بی جواب میذاره، به جای این که در مورد مسافرت و ورودش به ویلا و کشف جسد کارن چیزی به خواننده گفته بشه، نویسنده عزیز، فوری میره سراغ مراسم تشییعش؛ در صورتی که همین بخش میتونه یه نقطه‌ی عطف عالی باشه برای تلاش بیشتر شخصیت‌های رمان در پیدا کردن دشمنان اصلی و قاتل‌هایی که پشت پرده پنهان شدن و در ضمن همون‌طور که اشاره کردم رمان بارها پرش‌های زمانی داره، سه سال بعد، دو سال بعد، یه سال بعد و این خوب نیست. انگار نویسنده واقعاً نمی‌دونسته چطور ماجراهای داستانش رو پیش ببره و سوالات مخاطب‌هاش رو جواب بده؛ فقط می‌خواسته بپره که خودش رو نجات بده.
ضمن اینکه رفتار اکثر شخصیتا قابل درک نیست و نمیشه حرکاتشون رو باور کرد. نویسنده بدون هیچ پیش زمینه و هشداری ناگهان شخصیتی رو که به نظر میرسه دشمنه دوست و دوست رو دشمن می‌کنه ( توجه کنید به رفتار دو دشمن خونی هیلدا و رایان با همدیگه در قسمت‌های تقریباً میانی رمان یا کارهای آیکان، کارولین) این تغییرهای ناگهانی که مشخص نیست چرا و به چه صورت اتفاق میفتن و بدون پیش زمینه و توضیح درستی باقی میمونن، نقطه ضعف واضحی هستن. همین‌طور هم جوابی به سؤالات ما در مورد بارداری هیلدا داده نمیشه. این‌که پدر بچه‌ش واقعاً کیه؟ چطور هیلدا که از قضا خون آشام هم هست متوجه اتفاقی براش میفته نمیشه( توی رمان تنها چیزی که گذرا بهش اشاره ای شد این بود که پدر بچه احتمالاً جادوگره) و چطور با این قضیه مثل یه موضوع پیش پا افتاده برخورد میشه. در حالی که این یکی اتفاق هم می‌تونه یکی از حوادث کلیدی ماجرا باشه. در ضمن قدر درگیری و کشمکش توی رمان، با ربط و بی ربط زیاده که مخاطب گیج میشه. لحظه‌ای نیست که دو شخصیت به جون هم نیفتن و بعد از مدتی با هم کنار نیان و یه مدت بعدش، یه شخصیت جدید برای درگیری وارد ماجرا نشه. درسته که درگیری یکی از موارد خیلی مهم برای ایجاد تعلیق و کشش در داستانه؛ ولی این‌قدر در هم و بر هم و ناگهانی نباید باشه. شما توجه کنین به روابط دوستانه‌ی کارولین و هیلدا که حتی وقتی هیلدا دچار یه نوع تغییر رفتاری میشه و همه رو آزار میده، کارولین تنها کسیه که در برابرش خیلی نرمش نشون میده و مثل یه دوست واقعی در کنارش می‌مونه؛ اما در اواخر رمان ناگهان تغییر می‌کنه و بعد میشه یه سر درگیری با هیلدا و رایان، یه چیز دیگه اینکه درگیری‌های‌ درونی هیلدا وقتی تغییراتی در رفتارش ایجاد شده، اونجا که نیمه‌ی اهریمنیش و نیمه‌ی فرشته گونه‌ش با هم مثلاً در جدال هستن ( با وجودی که می‌تونه به جذابیت اثر کمک کنه) خیلی راحت به پایان میرسه. نمونه کشمکش‌های درونی از این دست رو هم که جذابتر هستن کم نداریم مثلاً اگه بازی لی جونگی رو توی سریال کره‌ای محقق شب‌رو دیده باشین که نقش یه خون آشام رو بازی می‌کنه حتما شاهد این بودین که سه نقش رو موقع درگیری درونیش به تصویر می‌کشه( خودش با دو نیمه‌ی فرشته و شیطانیش) این از نظر من مخاطب، یکی از جذابترین بخش‌های سریال مذکوره. حالا توی رمان اهریمن جاودانه شاید بهتر باشه به جای بخش‌های اضافی که گاهاً ارتباطی با اصل داستان ندارن و حتی بعضی وقتا بدون ادامه رها میشن و توضیحی در موردشون داده نمیشه، به کشمکش درونی شخصت اول رمان بیشتر پرداخته بشه و شاید اگه حتی نویسنده سیر داستان رو به سمت دیگه‌ای بکشونه هم بهتر باشه. این که هیلدا در طی درگیری‌های درونی به سمت فرزندش کشیده بشه تا به اون صدمه بزنه، روند جذابتری توی رمان به وجود میاره و اون رو از حالت تکه تکه و پیچیده نجات میده.
اما در مورد پایان اثر و نوع پایان بندیش احتمالاً نویسنده سعی کرده یه پایان متفاوت داشته باشه که اینجا باز هم گرفتار کلیشه پردازی شده چرا؟ اول: چون داستان‌های زیادی وجود دارن که با تولد یه بچه تموم شدن. ( بین رمان‌های ایرانی که بگردین متوجه منظورم میشین. ) دوم: بخش پایانی رمان اونجا که رایان میگه:
می‌دونستم درآینده مشکلات زیادی داریم اما... گور باباش! کی به این چیزا اهمیت میده؟ کی به کارولاین و اسکات و کوفت و زهارمار اهمیت میده؟ مهم منم، مهم هیلداست، مهم هاردین و مهم این کوچولوعه.
هی پسر کی می‎دونه؟ شاید از توی رمان بیرون اومدم و خرخره‌ی نویسنده رو بخاطر این کاراش و نوشتنش جویدم؟ چرا غصه‎‌شو بخورم؟ شماها چرا غصه‌شو می‎خورید؟ یعنی مثل منید؟ یعنی شماها هم هزاران لشکر خون‌‎آشام وایسادن تا بکشنتون؟ یعنی شماها هم با وحشتِ هیولا شدنِ دخترتون زندگی می‏‎کنید؟
معلومه که نه! پس خودتونو جمع کنید. این دنیا هنوز باهاتون کار داره!
به حضور نویسنده اشاره می‌کنه و خواننده‌ها رو مخاطب قرار میده که این به باور پذیری ماجرا ضربه زده. یه رمان حتی اگه فانتزی باشه در هر صورت باید به نحوی نوشته بشه که خواننده اون رو بپذیره و باور کنه. به نظر من اون قسمت آخر باز هم یه ضربه‌ی بد به رمان وارد کرده بود.
یه سری هم ایرادات نگارشی توی متن بود که بعضیاشون رو اینجا میارم:
در سالن با شدت باز شد و یه دختر با بدو بدو به سمتمون اومد: یه دختر به سمتمون دوید.
پوزخند زد:
- مُسَلَمی؟ روی خنجر که این اتفاق نیافتد: مسلمی: مطمئنی؟
راجب: راجع بههم
نویسنده توی یه قسمتی، زندگی گذشته رایان رو در سال ۲۲۲ میلادی( یعنی ۱۸۰۱ سال پیش) به تصویر کشیده. کاری به این ندارم که گفته برای تحصیلات از پیش مادرش رفته و برگشته. فقط تصور کنین ۱۸۰۱ سال قبل یه مرد ۲۹ ساله چه‌طور زندگی می‌کرده؟ بدون شک شخصی با چنین سنی در اون دوره زمانی ازدواج کرده و چند تا بچه داشته و علاوه بر این اطرافیانش هم طوری ازش حرف نمیزدن که انگار یه بچه‌‌ست.
بعد هم این سوال پیش میاد که اسامی استفاده شده و نوع حرف زدن شخصیت‌ها در رمان (توی سال ۲۲۲ و قسمتی که به سه هزار سال پیش برمیگرده) زیادی امروزی نیستن؟ کایلی، امیلیا، آیکان!
یا حتی سه هزار سال پیش انسان‌ها برای نوشتن از لوحه‌های گلی استفاده می‌کردن یا روی دیواره‌ها و دیوار غارها نقاشی می‌کشیدن. یه قبیله چادر نشین چه جوری به کاغذی که نبوده دست پیدا کردن؟! بگذریم از اینکه همه‌شون هم سواد داشتن!

ما طلسم رو آماده کردیم. هر چیزی که ممکن هست مورد نیازتون باشه رو داریم. ما رو هم طرد کردن. ما قراره انتقاممون رو بگیریم
:
ممکن هست: ممکنه

داشتم برنامه می‌چیندم برای فردا شب: می‌چیندم: میچیدم

آهانی گفتم و لیوانِ خالی کنار دستش رو کشیدم سمت خودم. با چاقویی که کنار دستم بود رگ دستم رو بریدم. خون با شدت پاچید توی لیوان.
پاچید: پاشید

پس با توجه به نقد اثر و توضیحاتی که در اون ارائه دادم پیشنهاد من برای سطح این رمان برنزیه و همچنین مناسب رده سنی نوجوانانه.

سطح: برنزی
رده سنی: نوجوانان

نویسنده: @Nahal.R
منتقد: @Nil@85
سطح: برنزی
رده سنی: نوجوانان
اختصاصی: است
 
آخرین ویرایش:

Nil@85

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
بخشدار
مدیر
منتقد
انتشاریافته‌ها
1
بخشدار
- کتابدونی
مدیر
نقد
شناسه کاربر
838
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-28
آخرین بازدید
موضوعات
115
نوشته‌ها
1,626
راه‌حل‌ها
57
پسندها
13,739
امتیازها
650

  • #4
آخرین ویرایش:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین