. . .

تمام شده نقد و تعیین سطح مجدد رمان شکاف سرخ| سوما غفاری

تالار نقد رمان و داستان
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

مدیر نقد

رمانیکی پایبند
رمانیکی
شناسه کاربر
1521
تاریخ ثبت‌نام
2022-01-06
موضوعات
123
نوشته‌ها
495
راه‌حل‌ها
7
پسندها
938
امتیازها
308

  • #1


نام رمان: شکاف سرخ (جلد دوم رمان زندگی دو وجهی)
نویسنده: سِوما غفاری @Mabuchi__Kou
ژانر: وحشت
خلاصه: گاهی اوقات، یک شکاف می‌تواند شروع اتفاقات ناگوار باشد. پس از خارج شدن روح هینا از درون سنگ، انتظار می‌رفت همه چیز خوب و خوش ادامه یابد، اما افسوس که زندگی برخلاف انتظارات است! هیچ کس فکر نمی‌کرد بیرون کشیدن روح هینا از درون سنگ، بهایی به ازای شکاف سرخ داشته باشد. بهایی که موجب آزادی روح بی‌رحمی شد و با آزادی او، باز قتل‌ها از سر گرفته شدند. کسانی که مردند و هینایی که فقط توانست تماشاگر از دست رفتن عزیزانش باشد. هینایی که سر انجام برای پیروز شدن در این بازی وحشتناک، خطر بزرگی را به جان خرید و سراغ یک دوست قدیمی را گرفت!

لینک اثر:




منتقد: @Nil@85
تاریخ تحویل نقد: ۷ بهمن ماه ۱۴۰۰
مهلت اتمام نقد: ۱۴ بهمن ماه ۱۴۰۰
 
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users
راه‌حل
و در ادامه با طرح این سؤال هم که علت مرگ سوناکو چی بوده و رفتن به دنبال جواب این سؤال، هیجان و تعلیق رمان فروکش نمی‌کنه و همچنان پابرجا باقی می‌مونه.
و ماجرا بدون شک به همین‌جا ختم نمیشه. ما در رمان مثل بخش اول با درگیری و کشمکش شخصیت‌های رمان با هم و با افکارشون رو‌ به رو هستیم. هر چند به نظر میرسه این بار کمی درگیری فکری قهرمان‌های داستان ( حتی با وجود مرگ ناتسونو) از قبل کمتر شده ولی رو در رویی شخصیت‌ها و مبارزه‌ی اونا مخصوصاً در بخش‌های انتهایی رمان با سوناکو ادامه داره و می‌بینیم که چطور هینا و دوستانش در برابر روح خبیث ماجرا می‌ایستن و مبارزه می‌کنن و چیزی که اینجا جلب توجه می‌کنه، فرو نشستن تدریجی ترس‌ها، نگرانی‌ها و خشمیه که در طول داستان نسبت به سوناکو به وجود اومده و این یعنی رسیدن از اوج به نقطه‌ی فرود داستان که...

Nil@85

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
بخشدار
مدیر
منتقد
انتشاریافته‌ها
1
بخشدار
- کتابدونی
مدیر
نقد
شناسه کاربر
838
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-28
آخرین بازدید
مشاهده کاربران
موضوعات
108
نوشته‌ها
1,556
راه‌حل‌ها
53
پسندها
13,544
امتیازها
650

  • #2
نقد مجدد رمان شکاف سرخ( جلد دوم زندگی دو وجهی)

باز هم در خدمتتون هستم با یه نقد جدید و این بار هم قراره بریم سراغ سوما غفاری عزیز و رمانش شکاف سرخ که البته نقد مجددشه. یه اثر مهیج و پر تعلیق که البته یه نقد پر شور و گسترده و همه‌جانبه رو می‌طلبه. چیزی که در این چند سطر کوتاهی که من در حال نوشتنش هستم نمی‌گنجه و البته جای بسی افسوس داره. در هر صورت اگه نقدی رو که قبلاً برای این رمان نوشتم خونده و در خاطرتون داشته باشین، حتماً به یاد دارین که یه سری نکات‌رو توضیح دادم و یه سری سؤالات‌ و ابهام‌های به وجود اومده رو مطرح کردم.
با این حال برای یادآوری مجدد هم که شده، در ادامه‌ی نقد رمان شکاف سرخ، قبل از هر چیز یه گریزی میزنم به آنچه اتفاق افتاد و در طی نقد مجددم اشاره‌ای به حرف‌های گذشته‌م می‌کنم.
در نیمه‌ی اول رمان، ماجرا به اینجا ختم شد که قهرمان‌های داستان بعد از اتفاقاتی که به وسیله‌ی سوناکو براشون افتاد، برای حل مشکلشون و نجات از دست روح اون دختربچه، و دیدار با کازوما سان راهی توکیو شدن.
من در بخش اول رمان، اسم رو گذاشتم برای وقتی که ماجرا به پایان برسه. در مورد
خلاصه: یه نکاتی رو گفتم و احتمال دادم که یکی یا تمام دوستان هینا کشته بشن و گفتم احتمال اینکه خواننده ای به این جملات توجه کنه و راضی به این کشتار نباشه و این نارضایتی باعث بشه رمان‌رو کنار بذاره، زیاده و در نهایت متوجه شدم که بله درسته توی رمان شکاف سرخ، هینا قراره عزیزی رو از دست بده و می‌بینیم که این خلاصه‌ی لو دهنده، باعث شد حدس این منتقد درست از آب در بیاد. هر چند حدس دیگه ای هم زدم اما من از همون اول گفتم که با حدس و گمان اول جلو میریم و برای همین هم پیشنهاد دادم یه تغییر کوچیکی توی خلاصه ایجاد بشه که نویسنده به احتمال زیاد این تغییر رو جایز ندانسته که انجامش نداده.
و حتی در مورد اون قسمتی که گفته شده هینا برای حل مشکل به سراغ یه دوست قدیمی بره باز هم باعث شد ذهنم سریع به سمت همون دوست مقتولش سوباکی بره و باز هم حدسم درست از آب در بیاد.
حالا ببینیم در مورد
ژانر: چه اتفاقی افتاده. من در قسمت قبلی گفتم ژانر اثر به ژانر وحشت می‌خوره و نه چندان به فانتزی و به نظر یه مقدار عجله کردم و باید تا تموم شدن رمان در این مورد صبر می‌کردم. چون در قسمت‌های انتهایی رمان شخصیت اول ماجرا، برای رهایی از مشکلش و نابودی سوناکو به کمک دوستانش وارد دنیای دیگه ای میشه که به اون دنیای ارواح یا دنیای مردگان میگن. این دنیا یک دنیای واقعی نیست و می‌تونه باعث بشه ژانر فانتزی در اثر نقشی داشته باشه. پس اینجا طبق تعریفی که توی نقد قبلیم داشتم: ژانر فانتزی، تخیلی‌ترین نوع داستانه و ما رو با دنیاهایی خیالی، موجوداتی خیالی، اتفاقات عجیب و غریب و... رو به رو می‌کنه. این اتفاقات توی رمان افتاده و من نباید فراموش می‌کردم که داستان، هنوز تموم نشده و ممکنه چنین چیزهایی رو در ادامه داشته باشه. پس میشه گفت رمان یه اثر در ژانر وحشت و فانتزیه.
در مورد
شروع: هم که حرف‌هایی رو‌ زدم و چون تغییری ندیدم به نظرم تکرار گفته‌های قدیمی باعث میشه فقط حرف به درازا کشیده بشه و بهتر اینه که به موضوعات دیگه برسیم که یکی از این موارد توصیفات رمانه: در نقد بخش اول رمان شکاف سرخ، گفتم که توصیفات در مورد فضا و مکان رو‌ نویسنده به یکباره در داستان میاره و این یه ضعفه اما ببینیم در بخش دوم، این کار به چه نحوی صورت گرفته! اینجا وضع بهتر شده و‌ گویا نویسنده واقعا سعی کرده آروم، آروم توصیفات فضا و‌ مکان رو وارد رمان بکنه. مثلاً اتاق ناتسونو و تاتسومی توی مسافرخونه به مرور زمان توصیف شده یا در مورد خونه‌ای که بعداً اجاره کردن، خواننده به یکباره با هجوم سیلی از توصیفات‌ روبه‌رو نمیشه و این خیلی عالیه. هر چند جای کار داره و به نظر من هر قدر نویسنده روش تمرین کنه، عالی‌تر هم میشه و بعد اینکه در طول خوندن شکاف سرخ، با جمله‌های تازه‌ای برای توصیف اطراف رو به رو شدم که خلاقانه، جالب، جذاب و تازه به نظر میومدن و این نشون از ذهن باز و خلاق نویسنده داره به عنوان مثال :
چنان منظم و پشت سر هم بودند که به من دانش آموزانی را که وارد می‌شدند، تداعی می‌کردند.( هر چند اینجا به نظرم درست‌تر این بود که بنویسه چنان منظم و پشت سر هم می‌رفتند که برای من صحنه‌ی دانش آموزانی که وارد کلاس می‌شدند تداعی می‌شد)
یا فرو رفتن اتاق در آغوش تاریکی، دست تکون دادن تخت گوشه‌ی اتاق و مبل کنار در یا این جمله:
قلبم چنان تند تند می‌تپید که من به جای او خسته شده بودم. و: غم‌ چون عنکبوتی، تارهایش را دور قلبم می‌بافت.
واگویه‌های شخصیت‌ها و به تصویر کشیده شدن افکارشون هم، طبیعی‌ و خوب از آب در اومدن و نویسنده با جمله‌ی سؤالی «مگر نه» در ذهن ناتسونو به خوبی این طبیعی بودن، بهت، نگرانی و ترس رو آورده...

حالا به این قسمت توجه کنین:
می‌دانستم نفسِ بند آمده و صدای تند تپش قلبم، ناشی از ترس و وحشت نشسته به جانم بود. چشمانم داشتند از حدقه بیرون می‌زدند و انگشتان یخ زده‌ام، دور موبایل سست شده بودند.
یک قدم عقب رفتم و به چارچوب در چنگ انداختم. ذهنم زیر بار سنگین افکارم داشت خفه می‌شد و نمی‌توانست با آن حجم از افکار کنار بیاید.
آب دهانم را قورت دادم و زیر ل*ب زمزمه کردم.

اما اینجایی که ناتوسونو میگه:
صدای لرزان و آرامم نشان می‌داد چقدر ترسیده بودم. به نظر این منتقد، در توصیف صدایی که ناشی از ترس بوده، بهتر می‌بود به جای کلمه‌ی آرام از آهسته یا خفه استفاده می‌شد. چون آرام برای وقتی مناسبه که شخص آرامش و خونسردی داشته باشه و نه این‌که در حالت ترس باشه‌. چیزی که می‌تونه متن یک داستان رو جذاب کنه، دقت در انتخاب کلمات و جملات درسته. در این مورد حتی اگه کلمه‌ای هم نامناسب انتخاب بشه و در جای مناسبش قرار نگیره، یک جمله یا حتی قسمتی از متن داستان رو نازیبا می‌کنه.
اینجا هم نویسنده در بیان افکار شخصیت رمان بسیار عالی عمل کرده:

نمی‌دانستم! گویا ذهنم بخش بخش شده بود و هر بخش به بررسی موضوعی جداگانه پرداخته بود. در این شرایط نمی‌توانستم درست حسابی فکر کنم. بیشترین چیزی که ذهنم را درگیر کرده بود، این بود که چه چیزی موجب مرگ سوناکو شده؟ پیدا کردن پاسخ این سؤال، برابر بود با پیدا کردن شیوه‌ای برای نابود کردن او!
و این قسمت:

احساس می‌کردم چشمانم از حدقه بیرون زده‌ بودند! دستان سست و لرزانم را کنارم روی مبل مشت کردم.
وقتی زیاد غذا می‌خوردی، معده همه‌ی محتویات اضافی و غیرقابل هضم را بالا می‌آورد. امکان داشت ذهنم هم به خاطر این همه اطلاعات اضافی و ناگهانی، همه‌ی دانسته‌هایم را بالا بیاورد؟

در قسمت‌های زیادی از رمان، خواننده به خوبی می‌تونه احساسات شخصیت‌ها رو درک کنه. مثلاً در صحنه‌ی رو در رو شدن ناتسونو در اتاق با سوناکو، نویسنده به طرزی عالی، حس ترس و نگرانی رو به خواننده القا می‌کنه. به طوری که مخاطب احساس می‌کنه این خودشه که در مقابل اون روح قرار گرفته و نه ناتسونو. من وقتی به این قسمت از رمان رسیدم، واقعاً تپش قلب خودم رو حس کردم و چه چیزی بهتر از این‌که نویسنده با قلم توانایی که داره تونسته چنین صحنه‌های جذاب و ملموسی رو به تصویر بکشه!
در واقع یکی از مواردی که رمان‌رو قوی‌تر می‌کنه همین قدرت توصیفات عالیشه که یک امتیاز بزرگ براش به حساب میاد.

زاویه دید: در بخش اول رمان که نقد شد، یه سری توضیح در مورد محدودیت دیدگاه راوی دادم و باز هم میگم که ما می‌دونیم زاویه دید اول شخصه و در زاویه دید اول شخص مفرد، شخص از حالات و روحیات خودش خبر داره و در موردشون با اطمینان حرف می‌زنه و عدم اطمینان از افکار و روحیات و احساسات وقتی میاد که بخواد در مورد شخص دیگه‌ای حرف بزنه یا داستان با زاویه دید دیگه‌ای نوشته شده باشه مثلا سوم شخص مفرد (همون دانای کل محدود خودمون). در رمان شکاف سرخ، در حالی که زاویه دید اول شخص مفرده، هینا موقع بیرون رفتن از اتاق روایت می‌کنه: گویا حس کنجکاویم گل کرده بود. که این طبق زاویه دید درست نیست و باید گفته می‌شد: حس کنجکاویم گل کرده بود. چون کلمه‌ی گویا برای زمانیه که راوی از چیزی واقعاً مطمئن نیست و این عدم اطمینان نمی‌تونه در مورد خودش اتفاق بیفته و همون‌طور که اشاره کردم، فقط در مورد احساسات و افکار دیگران می‌تونه این شک و شبهه رو داشته باشه. در مورد بقیه‌ی رمان، دیگه موارد این چنینی دیده نشد و خوشبختانه زاویه‌ی دید مثل قبله.
تعلیق و کشمکش: همون‌طور هم که قبلاً اشاره کردم، بار اصلی قدرت رمان‌رو حس تعلیق ایجاد شده در اون، به دوش می‌کشه. این حس تعلیق و ایجاد هیجان و کشمکش به حدیه که خواننده‌رو واقعاً دنبال خودش می‌کشونه . مثلاً توی یه قسمتی:
ترس و هیجانی که با دیدن خون از طرف هینا به سراغمون میاد و باعث میشه فکرمون به سمت ناتسونو کشیده بشه، باعث ایجاد درگیری ذهنی و تعلیق جالبی میشه و این خیلی عالیه. نویسنده به خوبی با ذهن مخاطب بازی کرده و اونو ترغیب می‌کنه داستان رو با اشتیاق و نگرانی دنبال کنه.
و درست وقتی که هینا به نرده‌ها چنگ میزنه و می‌خواد پاش رو روی اولین پله بذاره و صدای زمزمه‌واری اونو از جا می‌پرونه، با خوندن این قسمت و البته اسم هینا، برای مدتی مکث کردم و آرزو کردم که اتفاقی برای ناتسونو نیفتاده باشه.
این احساس نگرانی که در مخاطب با خوندن چنین سطرهایی به وجود میاد، ناشی از توانایی بالای نویسنده در القای احساسات به مخاطب رو داره و به نظر من برای چنین نویسنده‌ای که قطعا بسیار جوان هم هست، باید ایستاده دست زد و بهش آفرین گفت که باعث میشه ما همراه با شخصیت داستانش نفس در سینه‌مون حبس بشه و با او لحظه به لحظه همراه بشیم. اونجایی که شخصیت اول رمان میگه:
دیدن منظره‌ی داخل اتاق، چنان متعجب و بهت زده‌ام کرده بود که نمی‌دانستم به چه چیزی فکر کنم. ذهنم گویا خالی از افکار شده بود. اون‌قدر بیان این حس، قویه که ذهن منی که رمان‌رو می‌خونم هم از فکر خالی میشه و وقتی میگه:
حس می‌کردم دو دست محکم دور گلویم پیچیده و داشتند خفه‌ام می‌کردند. نفس‌هایم به سختی بالا می‌آمدند و دندان‌هایم با لرز روی هم کوبیده می‌شدند.
دستان لرزانم را دور گردن ناتسونو انداختم و سرش را روی زانوانم گذاشتم. این قسمت اون‌قدر عالی بود که به شدت تحت تأثیر قرار گرفتم.
در مواجهه با مرگ و احساسش و ترس ناشی از رو به رو شدن با اون( در اینجا مرگ یک عزیز) این حرکات شخصیت داستان کاملاً طبیعیه. اینو میگم چون خودم حسش کردم و به خوبی ازش با خبرم و نویسنده به خوبی از بیان حالات شخصیت رمانش بر اومده و جای تحسین زیادی داره.
و صد البته این نویسنده در به بازی گرفتن و ایجاد احساس تأثر در مخاطباش درست و استادانه کارش‌رو انجام میده. مخصوصاً توی قسمتی که ناتسونو میمیره. اینجا در واقع می‌تونه نقطه‌ی عطفی برای رمان باشه. هر چند من قبل از به زبون آوردن کلمه‌ی عاشقتم از زبون ناتسونو با اون حال و روزش، می‌دونستم منتظر فرصت مناسبیه تا عشقش‌رو به هینا ابراز کنه ولی چیزی که باعث تأثر میشه اینه که ناتسونو این کلمه‌رو در موقعیتی که با مرگ چندان فاصله‌ای نداره، بیان می‌کنه و من با خوندنش فقط مکث کردم و لحظه‌ای از شدت تأثر قادر به خوندن ادامه‌ی رمان نبودم. دلم می‌خواست همین‌جا تموم بشه و ادامه پیدا نکنه که تحمل مرگ ناتسونو سخت بود و نویسنده اینو می‌دونه و به خوبی تونسته احساسات مخاطبش رو به بازی بگیره.

 
  • جذاب
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

Nil@85

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
بخشدار
مدیر
منتقد
انتشاریافته‌ها
1
بخشدار
- کتابدونی
مدیر
نقد
شناسه کاربر
838
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-28
آخرین بازدید
مشاهده کاربران
موضوعات
108
نوشته‌ها
1,556
راه‌حل‌ها
53
پسندها
13,544
امتیازها
650

  • #3
و در ادامه با طرح این سؤال هم که علت مرگ سوناکو چی بوده و رفتن به دنبال جواب این سؤال، هیجان و تعلیق رمان فروکش نمی‌کنه و همچنان پابرجا باقی می‌مونه.
و ماجرا بدون شک به همین‌جا ختم نمیشه. ما در رمان مثل بخش اول با درگیری و کشمکش شخصیت‌های رمان با هم و با افکارشون رو‌ به رو هستیم. هر چند به نظر میرسه این بار کمی درگیری فکری قهرمان‌های داستان ( حتی با وجود مرگ ناتسونو) از قبل کمتر شده ولی رو در رویی شخصیت‌ها و مبارزه‌ی اونا مخصوصاً در بخش‌های انتهایی رمان با سوناکو ادامه داره و می‌بینیم که چطور هینا و دوستانش در برابر روح خبیث ماجرا می‌ایستن و مبارزه می‌کنن و چیزی که اینجا جلب توجه می‌کنه، فرو نشستن تدریجی ترس‌ها، نگرانی‌ها و خشمیه که در طول داستان نسبت به سوناکو به وجود اومده و این یعنی رسیدن از اوج به نقطه‌ی فرود داستان که نویسنده، منطقی و درست به انجامش رسونده بود( هر چند صحنه‌ی درگیری سوباکی و سوناکو و از بین رفتن روح، به نظرم قبلاً خیلی تکرار شده و این تکراری بودن یکی از نکات منفی رمانه)

اشکالات نگارشی و دستوری: در این مورد همون‌طور که قبلاً هم گفتم و توضیح دادم در بخش اول، در فعل یه سری از جملات اشکالاتی بود که این مشکل هنوز هم برطرف نشده:
چقدر وخیم بود: چقدر وخیم است.
بیش از این نمی‌توانستم بفهمم در ذهنش چه می‌گذشت: چه می‌گذرد.
نمی‌دانستم به چه چیزی فکر می‌کرد: فکر می‌کند.
احساس می‌کردم چشمانم از حدقه بیرون زده‌ بودند! : بیرون زده‌اند.
برخورد دستم به انگشتان سرد و لرزانش، موجب شدند بفهمم چقدر می‌ترسید: می‌ترسد
و همین باعث میشه من برای دومین بار این توضیح رو اینجا بیارم:

در جملۀ مرکّب، بعد از فعل اصلی در زمان «گذشته»، فعل‌های جمله‌های فرعی یا پیرو در زمان «حال» میاد مثلا:
«
حسن را دیدم. به نظر می رسید که حالش خوب نیست». ما هیچ وقت نمیایم این جمله رو به این صورت بگیم: «حسن را دیدم. به نظر می رسید که حالش خوب نبود».
یا:

صدای لرزانم آشکار می‌کرد چقدر نگران بودم درستش اینه:
« صدای لرزانم آشکار می‌کرد چقدر نگران هستم. »
در هر صورت، توضیح بیشتر فقط تکرار مکرراته و فقط امیدوارم نویسنده به این نکته‌ی مهم توجه کنه.
و البته یه سری نکات ریز دیگه هم وجود داشتن مثل این جملات:

نمی‌خواستم چنین کاری انجام بدم.( این جمله با این فعل به یه جمله‌ی گفتاری تبدیل شده) که چی؟ (اینجا هم همین‌طور)
لبان رنگ و روح رفته‌ام می‌لرزیدند در اصل اینه: لبان رنگ و رو رفته‌ام می‌لرزیدند.
متهد: متحد
فرقی از سلاخی نداشتند: فرقی با سلاخی نداشتند.
هراسان و ترسیده نفس‌هایم را زود زود بیرون می‌دادم: تند تند بیرون می‌دادم.
متحرم: محترم
حس جنونی وحشتناک به من دست پیدا کرد: حس جنونی وحشتناک به من دست داد.
توان کنار آمدن به جای خالی ناتسونو را نداشتم و چرا؟ : توان کنار آمدن با جای خالی ناتسونو را نداشتم و چرا؟
دیدن لبخندشان اندوهگینم می‌زد! : دیدن لبخندشان اندوهگینم می‌کرد.
وسط آنان( زیبا نیست. بهتره نوشته بشه وسط آن‌ها)
شاید چون با هزاران بدبختی به این نکته رسیده بودیم؟ : شاید چون با هزاران بدبختی به این نقطه رسیده بودیم.
ارواح فقط به یک سطح بسنده نمی‌‌شن: ( اینجا متوجه منظور نویسنده نشدم و البته که جمله اشتباهه)
تک خنده‌ای کردم و سرم را در معنای مثبت تکان دادم: سرم را به معنای مثبت تکان دادم.
دوستی صمیمی پنج سال پیشم، که به دست خودم کشته شد! :دوست صمیمی پنج سال پیشم که به دست خودم کشته شد!
معکب: مکعب
کنجکاوی ما را نیز تشدید می‌داد: کنجکاوی ما را نیز تشدید می‌کرد.
خنده‌اش طنین گوشم شود؟ : خنده‌اش طنین انداز گوشم شود؟
ابروانم: ابروهایش بهتر و زیباتره.
منظور هینا چطوری قراره به دنیای ارواح بره؟ : منظور هینا اینه که چطوری قراره به دنیای ارواح بره؟
پس از با یک آغوش خداحافظی از هم: این قسمت مشکل داره.


با احضار روح سوباکی(وقتی روح سوباکی احضار میشه ما هم احساس می‌کنیم در این مدتی که گذشته دلتنگش بودیم) اول نوشته شده بود سوباکو ولی بعد به سوباکی تغییر پیدا کرد!
به نظرم توی جلد اول، سوباکی ۱۵ سالش بود! ولی بعد از احضار روحش، گفته میشه شونزده سالشه.

حدس زده بودم ناتسونو رو تو کشته باشی. سوناکو، مطمئن باش منم از مرگ تو خوشحال ميشم!: این که بگه حدس زده بودم در حالی‌که قبل از اون مطمئن بود سوناکو قاتل ناتسونوئه یه جور تناقض ایجاد کرده. حدس و گمان برای زمانیه که هنوز شخص از اطلاعاتش اطمینان نداره. در حالی‌که هینا در صحنه‌ی مرگ دوستش حضور داشت و حتی دید چه اتفاقی برای جسدش افتاد! و بعد از اون هم با اطمینان از اینکه سوناکو این کارو کرده، بیشتر و بیشتر ازش کینه به دل گرفت.
اسم رمان: بار قبل من با وجود توضیحاتی که دادم نقد اسم رمان‌رو موکول کردم به وقتی که داستان تموم شده باشه و حالا به نظرم وقت اینه که اسمش رو نقد کنیم شکاف سرخ به نظر من اگر چه اشاره به این جریان داره:
- وقتی روح هینا رو از سنگ احضار کردیم، اون کارمون موجب شد شکافی روی سنگ سرخ ایجاد بشه!
ولی اگه دقت کنیم این شکاف سرخ در قلب شخصیت‌های رمان به وجود اومده و بیشتر می‌خوره اشاره‌ش به این موضوع باشه. همه اینجا شکافی در قلب‌هاشون ایجاد شده، چه در گذشته و چه حال، حتی روح خبیث رمان، سوناکو هم شکافی در قلبش از اتفاقات گذشته داره. هینا و کائوری به خاطر مرگ عزیزان از دست رفته، تاتسومی به خاطر مرگ برادرش ناتسونو و حتی کازوما سان به خاطر مرگ جیوباسان. پس میشه گفت شکاف سرخ می‌تونه یه اشاره‌ی تلویحی به همین باشه و من چون از این منظر بهش نگاه می‌کنم به نظرم اسم برازنده‌ای برای رمان انتخاب شده و این هم یه نقطه‌ی قوت دیگه برای این اثر جذابه.
و حالا می‌رسیم به
پایان اثر و نقدش: نوع نوشتن پایان رمان یکی از مهمترین تصمیمات یک نویسنده‌ست. پایانی که خوب و البته منطقی باشه، می‌تونه خواننده رو تا آخر مجذوب و راضی نگه داره. توی یه رمان شروعش، توجه خواننده رو باید به خودش جلب کنه و پایانش، باید باعث بشه مخاطب رضایتش جلب بشه. حرف و بحث در مورد نحوه‌ی به پایان رسوندن یک رمان زیاده و ممکنه از حوصله خارج باشه. بنابراین می‌پردازیم به اصل رمان مورد نقد. خب اینجا ما بعد از شکست داده شدن سوناکو شخصیت‌های رمان رو می‌بینیم که دور هم جمع شدن و می‌خوان سال نو و کریسمس رو جشن بگیرن. این می‌تونه به معنای آغازی جدید باشه با پشت سر گذاشتن سالی که تلخ گذشت و آرزو برای یک زندگی خوب و طولانی که یک پایان آروم و منطقی به نظر میرسه. یک به انتها رسیدن که هم شیرینی داره و هم تلخی نبود یک عزیز در اون حس میشه. با این‌حال نویسنده به خوبی تونسته ما رو به پذیرش این وضعیت وادار کنه و رضایتمون رو حتی با وجود اینکه شخصیت دوست داشتنی ناتسونو کشته شده و حتی جسدش هم پس داده نشده جلب کنه. آخر داستان، خیلی خاص یا اعجاب‌انگیز نبود ولی آرامش به وجود اومده بعد از اون همه اتفاق و جنجال و بعد از طی یک مسیر طولانی، هم برای ما خواننده‌ها و هم برای شخصیت‌های رمان، لازم بود.
و اینکه شکاف سرخ رمان خوبی بود. هر چند نقاط ضعفی داشت ولی نقاط قوتش بیشتر بود. هم هیجان‌انگیز و پر تعلیق بود و هم ترسناک و البته سرشار از توصیفات احساسی عالی. مطمئناً اگر نویسنده کمی در حین نوشتنش دقت می‌کرد، می‌تونست اون ضعف‌هایی رو که بیان کردم اصلاح کنه تا سطح بالاتری به اثرش تعلق بگیره. هر چند این چیزا از ارزش شکاف سرخ کم نمی‌کنه. به هر حال رمان جذابی بود که باز هم همون سطح طلایی قبلی بهش تعلق می‌گیره.
سطح: طلایی
 
  • جذاب
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

مدیر نقد

رمانیکی پایبند
رمانیکی
شناسه کاربر
1521
تاریخ ثبت‌نام
2022-01-06
موضوعات
123
نوشته‌ها
495
راه‌حل‌ها
7
پسندها
938
امتیازها
308

  • #4
و در ادامه با طرح این سؤال هم که علت مرگ سوناکو چی بوده و رفتن به دنبال جواب این سؤال، هیجان و تعلیق رمان فروکش نمی‌کنه و همچنان پابرجا باقی می‌مونه.
و ماجرا بدون شک به همین‌جا ختم نمیشه. ما در رمان مثل بخش اول با درگیری و کشمکش شخصیت‌های رمان با هم و با افکارشون رو‌ به رو هستیم. هر چند به نظر میرسه این بار کمی درگیری فکری قهرمان‌های داستان ( حتی با وجود مرگ ناتسونو) از قبل کمتر شده ولی رو در رویی شخصیت‌ها و مبارزه‌ی اونا مخصوصاً در بخش‌های انتهایی رمان با سوناکو ادامه داره و می‌بینیم که چطور هینا و دوستانش در برابر روح خبیث ماجرا می‌ایستن و مبارزه می‌کنن و چیزی که اینجا جلب توجه می‌کنه، فرو نشستن تدریجی ترس‌ها، نگرانی‌ها و خشمیه که در طول داستان نسبت به سوناکو به وجود اومده و این یعنی رسیدن از اوج به نقطه‌ی فرود داستان که نویسنده، منطقی و درست به انجامش رسونده بود( هر چند صحنه‌ی درگیری سوباکی و سوناکو و از بین رفتن روح، به نظرم قبلاً خیلی تکرار شده و این تکراری بودن یکی از نکات منفی رمانه)

اشکالات نگارشی و دستوری: در این مورد همون‌طور که قبلاً هم گفتم و توضیح دادم در بخش اول، در فعل یه سری از جملات اشکالاتی بود که این مشکل هنوز هم برطرف نشده:
چقدر وخیم بود: چقدر وخیم است.
بیش از این نمی‌توانستم بفهمم در ذهنش چه می‌گذشت: چه می‌گذرد.
نمی‌دانستم به چه چیزی فکر می‌کرد: فکر می‌کند.
احساس می‌کردم چشمانم از حدقه بیرون زده‌ بودند! : بیرون زده‌اند.
برخورد دستم به انگشتان سرد و لرزانش، موجب شدند بفهمم چقدر می‌ترسید: می‌ترسد
و همین باعث میشه من برای دومین بار این توضیح رو اینجا بیارم:
در جملۀ مرکّب، بعد از فعل اصلی در زمان «گذشته»، فعل‌های جمله‌های فرعی یا پیرو در زمان «حال» میاد مثلا:
«
حسن را دیدم. به نظر می رسید که حالش خوب نیست». ما هیچ وقت نمیایم این جمله رو به این صورت بگیم: «حسن را دیدم. به نظر می رسید که حالش خوب نبود».
یا:

صدای لرزانم آشکار می‌کرد چقدر نگران بودم درستش اینه:
« صدای لرزانم آشکار می‌کرد چقدر نگران هستم. »
در هر صورت، توضیح بیشتر فقط تکرار مکرراته و فقط امیدوارم نویسنده به این نکته‌ی مهم توجه کنه.
و البته یه سری نکات ریز دیگه هم وجود داشتن مثل این جملات:

نمی‌خواستم چنین کاری انجام بدم.( این جمله با این فعل به یه جمله‌ی گفتاری تبدیل شده) که چی؟ (اینجا هم همین‌طور)
لبان رنگ و روح رفته‌ام می‌لرزیدند در اصل اینه: لبان رنگ و رو رفته‌ام می‌لرزیدند.
متهد: متحد
فرقی از سلاخی نداشتند: فرقی با سلاخی نداشتند.
هراسان و ترسیده نفس‌هایم را زود زود بیرون می‌دادم: تند تند بیرون می‌دادم.
متحرم: محترم
حس جنونی وحشتناک به من دست پیدا کرد: حس جنونی وحشتناک به من دست داد.
توان کنار آمدن به جای خالی ناتسونو را نداشتم و چرا؟ : توان کنار آمدن با جای خالی ناتسونو را نداشتم و چرا؟
دیدن لبخندشان اندوهگینم می‌زد! : دیدن لبخندشان اندوهگینم می‌کرد.
وسط آنان( زیبا نیست. بهتره نوشته بشه وسط آن‌ها)
شاید چون با هزاران بدبختی به این نکته رسیده بودیم؟ : شاید چون با هزاران بدبختی به این نقطه رسیده بودیم.
ارواح فقط به یک سطح بسنده نمی‌‌شن: ( اینجا متوجه منظور نویسنده نشدم و البته که جمله اشتباهه)
تک خنده‌ای کردم و سرم را در معنای مثبت تکان دادم: سرم را به معنای مثبت تکان دادم.
دوستی صمیمی پنج سال پیشم، که به دست خودم کشته شد! :دوست صمیمی پنج سال پیشم که به دست خودم کشته شد!
معکب: مکعب
کنجکاوی ما را نیز تشدید می‌داد: کنجکاوی ما را نیز تشدید می‌کرد.
خنده‌اش طنین گوشم شود؟ : خنده‌اش طنین انداز گوشم شود؟
ابروانم: ابروهایش بهتر و زیباتره.
منظور هینا چطوری قراره به دنیای ارواح بره؟ : منظور هینا اینه که چطوری قراره به دنیای ارواح بره؟
پس از با یک آغوش خداحافظی از هم: این قسمت مشکل داره.


با احضار روح سوباکی(وقتی روح سوباکی احضار میشه ما هم احساس می‌کنیم در این مدتی که گذشته دلتنگش بودیم) اول نوشته شده بود سوباکو ولی بعد به سوباکی تغییر پیدا کرد!
به نظرم توی جلد اول، سوباکی ۱۵ سالش بود! ولی بعد از احضار روحش، گفته میشه شونزده سالشه.

حدس زده بودم ناتسونو رو تو کشته باشی. سوناکو، مطمئن باش منم از مرگ تو خوشحال ميشم!: این که بگه حدس زده بودم در حالی‌که قبل از اون مطمئن بود سوناکو قاتل ناتسونوئه یه جور تناقض ایجاد کرده. حدس و گمان برای زمانیه که هنوز شخص از اطلاعاتش اطمینان نداره. در حالی‌که هینا در صحنه‌ی مرگ دوستش حضور داشت و حتی دید چه اتفاقی برای جسدش افتاد! و بعد از اون هم با اطمینان از اینکه سوناکو این کارو کرده، بیشتر و بیشتر ازش کینه به دل گرفت.
اسم رمان: بار قبل من با وجود توضیحاتی که دادم نقد اسم رمان‌رو موکول کردم به وقتی که داستان تموم شده باشه و حالا به نظرم وقت اینه که اسمش رو نقد کنیم شکاف سرخ به نظر من اگر چه اشاره به این جریان داره:
- وقتی روح هینا رو از سنگ احضار کردیم، اون کارمون موجب شد شکافی روی سنگ سرخ ایجاد بشه!
ولی اگه دقت کنیم این شکاف سرخ در قلب شخصیت‌های رمان به وجود اومده و بیشتر می‌خوره اشاره‌ش به این موضوع باشه. همه اینجا شکافی در قلب‌هاشون ایجاد شده، چه در گذشته و چه حال، حتی روح خبیث رمان، سوناکو هم شکافی در قلبش از اتفاقات گذشته داره. هینا و کائوری به خاطر مرگ عزیزان از دست رفته، تاتسومی به خاطر مرگ برادرش ناتسونو و حتی کازوما سان به خاطر مرگ جیوباسان. پس میشه گفت شکاف سرخ می‌تونه یه اشاره‌ی تلویحی به همین باشه و من چون از این منظر بهش نگاه می‌کنم به نظرم اسم برازنده‌ای برای رمان انتخاب شده و این هم یه نقطه‌ی قوت دیگه برای این اثر جذابه.
و حالا می‌رسیم به
پایان اثر و نقدش: نوع نوشتن پایان رمان یکی از مهمترین تصمیمات یک نویسنده‌ست. پایانی که خوب و البته منطقی باشه، می‌تونه خواننده رو تا آخر مجذوب و راضی نگه داره. توی یه رمان شروعش، توجه خواننده رو باید به خودش جلب کنه و پایانش، باید باعث بشه مخاطب رضایتش جلب بشه. حرف و بحث در مورد نحوه‌ی به پایان رسوندن یک رمان زیاده و ممکنه از حوصله خارج باشه. بنابراین می‌پردازیم به اصل رمان مورد نقد. خب اینجا ما بعد از شکست داده شدن سوناکو شخصیت‌های رمان رو می‌بینیم که دور هم جمع شدن و می‌خوان سال نو و کریسمس رو جشن بگیرن. این می‌تونه به معنای آغازی جدید باشه با پشت سر گذاشتن سالی که تلخ گذشت و آرزو برای یک زندگی خوب و طولانی که یک پایان آروم و منطقی به نظر میرسه. یک به انتها رسیدن که هم شیرینی داره و هم تلخی نبود یک عزیز در اون حس میشه. با این‌حال نویسنده به خوبی تونسته ما رو به پذیرش این وضعیت وادار کنه و رضایتمون رو حتی با وجود اینکه شخصیت دوست داشتنی ناتسونو کشته شده و حتی جسدش هم پس داده نشده جلب کنه. آخر داستان، خیلی خاص یا اعجاب‌انگیز نبود ولی آرامش به وجود اومده بعد از اون همه اتفاق و جنجال و بعد از طی یک مسیر طولانی، هم برای ما خواننده‌ها و هم برای شخصیت‌های رمان، لازم بود.
و اینکه شکاف سرخ رمان خوبی بود. هر چند نقاط ضعفی داشت ولی نقاط قوتش بیشتر بود. هم هیجان‌انگیز و پر تعلیق بود و هم ترسناک و البته سرشار از توصیفات احساسی عالی. مطمئناً اگر نویسنده کمی در حین نوشتنش دقت می‌کرد، می‌تونست اون ضعف‌هایی رو که بیان کردم اصلاح کنه تا سطح بالاتری به اثرش تعلق بگیره. هر چند این چیزا از ارزش شکاف سرخ کم نمی‌کنه. به هر حال رمان جذابی بود که باز هم همون سطح طلایی قبلی بهش تعلق می‌گیره.
سطح: طلایی

نویسنده: @Mabuchi__Kou
منتقد: @Nil@85

اختصاصی: نیست
سطح: طلایی

@Niloofar°MC⁴
@مدیر تایپ
 
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

Miss Nili

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
معاون
رمانیکی‌نویس
نام هنری
ماهِ نیلگون
انتشاریافته‌ها
4
شناسه کاربر
277
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-07
آخرین بازدید
موضوعات
374
نوشته‌ها
4,754
راه‌حل‌ها
74
پسندها
32,081
امتیازها
837
محل سکونت
آغوش مــآه

  • #5
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین