. . .

متروکه رمان گذرگاه زمان | خاتون

تالار تایپ رمان
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
ژانر اثر
  1. فانتزی
نام رمان: گذرگاه زمان
نویسنده: خاتون
ژانر: عاشقانه، تخیلی، فانتزی
ناظر: @*First __ Lady*

خلاصه:
یک پرتگاه، یک گذرگاه، یک انسان، اوه نه انسان نه! بهتر است بگوییم یک موجود دیوانه...
ایلگار؛ دختری با ذهنی تخیلی! دیوانه تخیلات خودش است...
نویسنده؛ پر شوری است که از تخیلات خود می‌نویسد اما هیچ‌وقت فکر نمی‌کرد که روزی پا به تخیلات بگذارد...

مقدمه:
در گذرگاه زمانی عبور می‌کنم، که مرا از زندگی عادی خود باز می‌دارد.
به راستی که خواب است؟!
نه! خواب نیست. من در بیدار ترین حالت ممکن هستم. من ذه‍نی تخیلی دارم، اما تا به حال فکر نکردم. که چگونه به تخیلات سفر کنم؟
اما حال دیگر نیازی به فکر کردن نیست! من الآن در تخیلاتم... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • جذاب
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users

Romanik Bot

رمانیک بات
کاربر VIP
شناسه کاربر
235
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-27
آخرین بازدید
موضوعات
53
نوشته‌ها
870
پسندها
7,358
امتیازها
218
محل سکونت
romanik.ir
وب سایت
romanik.ir

  • #2
wtjs_73gk_2.png
نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن رمانیک را برای انتشار رمان خود؛ خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.​
اگر سوالی دارید میتوانید بعد از خواندن قوانین زیر سوالتون رو مطرح کنید.​
قبل از درخواست جلد، قوانین زیر را مطالعه کنید.​
برای درخواست نقد، با توجه به قوانین در تاپیک زیر اعلام آمادگی کنید.​
بعد از اتمام رمان، میتوانید درخواست ویراستار دهید.​
جهت درخواست صوتی شدن آثار خود می‌‌توانید در تالار مربوطه، درخواست دهید.​
و پس از پایان یافتن رمان، در تاپیک زیر با توجه به قوانین اعلام نمایید.​
با تشکر​
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 2 users

خاتون✓

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
1126
تاریخ ثبت‌نام
2021-10-29
آخرین بازدید
موضوعات
1
نوشته‌ها
2
پسندها
24
امتیازها
53

  • #2
ایلگار***
- پوکر فیس به ایلیا، نگاه کردم. قیافه‌اش مثل پارچه قرمزی بود که جلوی روم تکون می‌دادند.
- چیه؟ چرا این‌جوری نگاهم می‌کنی؟!
- چجوری نگاهت کنم؟ پروفسور!
- این، پروفسور رو‌ خوب اومدی آبجی خانوم.
نگاهم رو ازش گرفتم، و گفتم:
- ایلیا؛ اگه کاری نداری خواهشاً شرت رو کم کن!
- من؛ نمی‌فهمم چه نویسنده‌ای به بی تربیتی تو هست!؟
- خوب از بس نفهمی، بردار من!
- ایلگار؛ خواهری!
- زهرمار!
- توی حلقت...
- من‌که؛ نمی‌دونم چه کاری باهام داری! اما، بدون من برات انجامش نمی‌دم با این ادبت که زیر خط پیاز گندیده‌ است.
- ایلگار؛ می‌دونستی خیلی بد ترکیبی!؟
- آره؛ انتظاری هم ازم نمی‌ره! وقتی داداشم توی گوره‌خر باشی...
ایلیا با عصبانیت نگاهم کرد و گفت:
- ایلگاار
- ایلیا؛ برو بیرون! من قیافه گوره‌خر مانند تورو که می‌بینم تمرکزم به کل بهم می‌ریزه! صد بار بهت گفتم، وقتی می‌آیی توی اتاق من ماسک بزن و وارد شو... وحشت می‌کنم!
حرفم که تموم شد، دندون‌های مرتب و سفیدم رو براش به نمایش گذاشتم.
- گمشو حمال، همه خواهر دارن منم خواهر دارم...
- گاگول جان؛ تو که خواهر نداری! تو تاج سر داری.
- اگه اعتماد به نفس تورو، زعفرون داشت سالی دوبار یونجه می‌داد.
یکی کوبیدم توی سرش، و گفتم:
- داداش خنگ من؛ زعفرون گرمی سیصد تومن! یونجه که نمی‌ده! عقلی که تو داری، اگه ممد قلی نون خشکی داشتش، الآن پروفسور شده بود.
- خیلی بی‌شعوری!
- نظر لطفته، داداچ جان بی‌شعوری از خودته!
ایلیا؛ نگاه خسمانه‌ای بهم انداخت و رفت بیرون... و درم محکم پشت سرش بست! با صدای بلند گفتم:
- هووش چته؟ مگه رم کردی؟!
صدای نشنیدم منم بی‌خیال دنیا، باز به نویسندگیم ادامه دادم ...
 
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 3 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
1
بازدیدها
40
پاسخ‌ها
2
بازدیدها
90
پاسخ‌ها
25
بازدیدها
223
پاسخ‌ها
1
بازدیدها
39

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین