. . .

متروکه رمان قماربازهای دوزخ _ آسیناریا | سایکو

تالار تایپ رمان
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
ژانر اثر
  1. عاشقانه
  2. ماجراجویی
  3. فانتزی
  4. تراژدی
  5. دلهره‌‌آور(هیجانی)
  6. جنایی
عنوان: قمارباز های دوزخ(آسیناریا)

نویسنده: سایکو
ژانر: عاشقانه، فانتزی، جنایی، روان‌شناختی، تراژدی
زاویه‌ی دید: سوم شخص
نوع ادبی: پیکارسک
مکتب: سورئالیسم
ناظر: @نویسنده کلاسیک

خلاصه:
چتر باران خورده‌اش را با وجود خیس بودن تنش می‌گشاید، قدم‌هایش را به سوی مزار معشوقه‌ی شاید قدیمیِ معشوقش می‌راند و لب می‌زند:
- براتون چتر آوردم استاد!
______
وقتی پای میز شرطبندی می‌نشینید، هنگام کارت‌بازی چهار کارت ارزشمند به نام "آس" خواهید داشت که هرکدام از آنها متفاوت هستند.
از کلیشه‌ها که بگذریم... حال چه اتفاقی میوفتد اگر چهار کارت قدرتمند، در کالبد چهار انسان، از دل خاک زاده شده و حاصل باروری مادر طبیعت باشند؟!
در دقایق پایانی هم به‌طور خطرناکی شاه‌کارت ندانسته بازی دو طرف باختی را با عنوان عشق آغاز می‌کند و طبق معمول 'ناخواسته' پای فرد دیگری هم به فرقه‌ی آزمایشات باز می‌شود!
آن عشق کتاب سرنوشتش را پاره کرده و او را وارد سلاخ‌خانه می‌کند تا نشان دهد بازی زندگی خداوند، با شکرگزاری و منش خوب قابل موفقیت نیست!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 29 users

Romanik Bot

رمانیک بات
کاربر VIP
شناسه کاربر
235
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-27
آخرین بازدید
موضوعات
53
نوشته‌ها
870
پسندها
7,353
امتیازها
218
محل سکونت
romanik.ir
وب سایت
romanik.ir

  • #2
2_ilm8.png


نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن رمانیک را برای انتشار رمان خود؛
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.
قوانین تایپ رمان

اگر سوالی دارید میتوانید بعد از خواندن قوانین زیر سوالتون رو مطرح کنید.
قوانین پرسش سوال ها

قبل از درخواست جلد، قوانین زیر را مطالعه کنید.
قوانین درخواست جلد

برای درخواست نقد، با توجه به قوانین در تاپیک زیر اعلام آمادگی کنید.
درخواست منتقد برای رمان

شما می‌بایست پس از اتمام اثرتون درخواست رصد اثرتان را دهید تا ممنوعات اثرتون بررسی بشه، برای درخواست از طریق لینک زیر اقدام کنید.
درخواست رصد

بعد از اتمام رصد، میتوانید درخواست ویراستار دهید.
درخواست ویراستار

جهت درخواست صوتی شدن آثار خود می‌‌توانید در تالار مربوطه، درخواست دهید.
درخواست صوتی شدن رمان

و پس از پایان یافتن رمان، در تاپیک زیر با توجه به قوانین اعلام نمایید.
تاپیک اعلام پایان رمان

|کادر مدیریت رمانیک|
 
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 22 users

Psycho

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
2650
تاریخ ثبت‌نام
2022-07-17
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
19
پسندها
319
امتیازها
93
سن
16
محل سکونت
青い世界

  • #3
مقدمه:
یه کتاب قطور با خط قدیمی و اطلاعات زیاد درباره‌ی دوره‌ی رنساس.
توی صفحه‌های اول پترارک به چشمم خورد؛ فرانچسکو پترارک!
پترارک، شاعر ایتالیایی که معشوقه‌اش رو چندان که نه، اصلاً برای دیدگان نسل خودش و آینده‌ها به نمایش نگذاشته بود!
ممکنه گمان عجیبی باشه اما شاید معشوق فرانچسکو خاص بود.

_________
چیدن کارتها و تبدیل‌شان به پول...

یک استعداد ذاتی، یک مستعد واقعی!

ابلیس‌ها ب×و×س×ه می‌زنند بر وجودش...

یک شاه‌کارت

یک پادشاه!

نشخوارهایی که همچون ماری به دور مغز ضحاک پیچ و تاب می‌خورند
و ذهن شاه را می‌جوند!

مادر طبیعت فرزندان خود را لعنت می‌کند ولیکن انسان زنده است به تنفر، به لعنت‌های پشت سرش؛ لعنت شدگانند که در سرزمین خاکیان حکمرانی می‌کنند!



تحلیل:
¹چیدن کارتها: منظور آس‌بازی یا قمار هست.
²ضحاک: ضحاک از پادشاهان افسانه‌ای ایران است.
³نشخوارهایی همچون مار:
در شاهنامه، ایرانیان که از ستم‌های جمشید، پادشاه ایران، به ستوه آمده‌اند، به نزد ضحاک می‌روند و او را به شاهی برمی‌گزینند. اهریمن، آشپز ضحاک، دو ب×و×س×ه بر دوش ضحاک می‌زند و دو مار از جای ب×و×س×ه‌ها بیرون می‌آیند.
⁴مغز: پس از واقعه‌ی مارها ضحاک مجبور بود تا مغز دو جوان را خوراک مارها سازد تا آسیبی به خودش نرسد و مغز در این‌جا به آن واقعه اشاره دارد.
 
  • لایک
  • قلب شکسته
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 28 users

Psycho

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
2650
تاریخ ثبت‌نام
2022-07-17
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
19
پسندها
319
امتیازها
93
سن
16
محل سکونت
青い世界

  • #4
پیشگفتار:
هومو هومینی لوپوس، انسان گرگ انسان است!
جمله‌ای با کمی تغییر در نمایشنامه‌ی آسیناریا، نوشته‌ی تامس هابز و پلوتس.
از نظر هابز انسان موجودی اجتماعی نبوده و برای فرار از مشکلات زندگی فردی و تامین امنیت خودش به زندگی اجتماعی روی آورده.
هابز اعتقاد بر این داشته که انسان برای به دست آوردن قدرت زیاده‌خواه بوده؛ این درست است، انسان از مبدا یعنی بدو تولد تا مقصد یعنی مرگ، سیر نخواهد شد!
به اطراف خود کامل دقت کنید، به وجود خودتان؛ شاید تعداد بسیاری از شماهایی که در حال مطالعه‌ی متن من هستید ادعا کنید که فرد زیاده‌خواهی نیستید ولی تمامی مردم طمعی خفته در تن دارند!
حال طمع چند نفر، زندگانی چندین نفر را تباه می‌کند.

- "اکنون، اینجا، می‌توانی ببینی، تا جایی که می‌توانی باید بدوی تا در جای سابقت بمانی."
ملکه‌ی سرخ/آلیس در سرزمین عجایب نوشته‌ی لوئیس کارول


N.W: پارت ابتدایی رمان حول و حوش فلش بک و فلش فورواردهای زیادی می‌گذره اما با اپیزود دوم می‌تونید اصل ماجرا رو بفهمید.
سایکو.
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 27 users

Psycho

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
2650
تاریخ ثبت‌نام
2022-07-17
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
19
پسندها
319
امتیازها
93
سن
16
محل سکونت
青い世界

  • #5
~`اپیزود اول`~
- اسم؟
دوربین ثانیه‌ای سرهنگ و ثانیه‌ای دیگر مجرم را نشان می‌دهد.
- جلوت پرونده هست، از همون بفهم!
سرهنگ خیز برمی‌دارد و دست‌های پشت پرده با چشم‌های ریز شده حرکات او را می‌کاوند.
سرهنگ عربده‌زنان می‌گوید:
- اسمت!
مجرم با ولع زبانش را برروی لبش می‌کشد که دوربین روی این صحنه زوم می‌کند.
- بهم میگن جوکر.
________
- مشکل روانی داری؟
- آره حقیقتش، سادیسم رو از بابام به ارث بردم، بابام هم از بابای خودش، توی ژنتیکمونه!
بی‌تفاوت گفت و شانه‌ای بالا انداخت.
________
- جنایت بدون استفاده از سلاح؟!
آن پلیس برای بازجویی از یک مجرم زیادی هیجان‌زده نبود؟
- چیزی درباره‌ی ورزش‌های رزمی به گوش‌های کرت خورده؟
سه ثانیه‌ی دیگر، دستانش را بی‌خیال بالا برد و در هوا تکان داد.
- خب عمو پلیسه حالا فهمیدی؟ فکر نکنم دلت بخواد دستبند مورد علاقه‌ی طلاییت رو بشکنم!
________
مرد چهل و هفت ساله مقابل دوربین نشست:
- سلام!
من رو می‌شناسی؟ البته که می‌شناسی اما می‌ترسم فراموشم کرده باشی!
امروز خبر رفتنت به ایتالیا رو شنیدم.
مرد خندید.
رگه‌هایی از غم، خشم، حسادت و حسرت در صدایش مشهود بودند.
- می‌دونی فکر نمی‌کردم توله سگی که بزرگش کردم آخرش گرگی بشه که پاچه‌ی خودم رو بگیره!
_________
فلش فوروارد:
درباره‌ی ال‌اس‌دی که خوندم، نوشته بود آدم دنیا رو رنگارنگ می‌بینه، می‌خوام ال‌اس‌دی مصرف کنم چون این‌جا زیادی تاریکه.
***
- خسته نباشید بچه‌ها!
با سمفونی حنجره‌ی دبیر زبان فرانسوی، تمام شاگردها مشغول قرار دادن کتاب‌هایشان در داخل کیف خود شدند.
- بعد اینجا هم کلاس داری... آگرین؟
سرش را شتاب‌زده به سوی معلم زبان فرانسوی‌اش سوق داد و دستپاچه اخم ظریف میان ابروانش را از بین برد.
- بله.
- ورزش خاصی کار می‌کنی؟
از کنجکاوی معلمش که در ذهن خود 'فضولی' تلقی‌اش می‌کرد ابرویی بالا انداخت.
- تکواندو.
معلم که انگاری از این بحث لذت می‌برد لب زد:
- کدوم کمر؟
- فعلاً زرد هستم.
دستش را با کلافگی بالا برد، ساعتش بند بافتی‌ای متشکل از رنگ‌های سبز، آبی، نارنجی، زرد و تا حد کمی صورتی داشت و خود ساعت هم سبز بود؛ عقربه‌ها ساعت پنج و حدود سی و پنج دقیقه را نشان می‌دادند.
 
  • لایک
  • گل رز
  • عجب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 28 users

Psycho

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
2650
تاریخ ثبت‌نام
2022-07-17
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
19
پسندها
319
امتیازها
93
سن
16
محل سکونت
青い世界

  • #6
~`اپیزود دوم`~
زمان حال:
نظم نوین مشتی گوسفند بی‌عرضه، در قالب انسان تحویل جامعه می‌دهد!
پیشینیان معتقد بودند نژاد خوب جامعه‌ی خوب را تشکیل می‌دهد، پس از آنها هم با به‌وجود آمدن تراژدی 'نژادپرستی' نسل جدید مدعی بر این شدند که 'انسان‌های مفید' جامعه‌ی 'خوب' را تشکیل می‌دهند!
این ادعای خوبی بود ولیکن تفرقه‌ی ابتدایی یک دراما نبود؟ یک سلاح نرم و پنبه‌ای که سر می‌برید! چطور؟
رفته- رفته برابری از دست شیاطین پا به فرار گذاشت و زورگویی جایش را گرفت.
یا عقایدم را بپذیر یا بمیر، یا من را بپذیر یا بمیر...
ولیکن مردم خواب‌آلود هیچ‌گاه ندانستند که دنای(DNA) خوب در جامعه جا دارد و خودشان چرک دستی بیش نیستند!
.
.
.
باقی قوانین پاسور، آس‌بازی یا همان قمار را کنار بگذارید، در زندگی ما تنها چهار آس حاکم هستند؛ آس پیک، آس گشنیز، آس دل و آس خشت.
آس پیک برترین بود، پس از آن دل و سپس به ترتیب خشت و گشنیز.
حال من، آس پیک بر سر میز شرطبندی جا خوش کرده‌ام!
صدای رپ دریل به زبان ایتالیایی در فضا جریان داشت.
صندلی‌های مشکی‌فام شیشه‌ای که بیشتر به تخت‌های پادشاهی شباهت دارند با نقش‌های کوچک عجیب وغریب به رنگ سفید، گویی به ظاهر خواسته بودند نقاشی‌های انتزاعی و درهم را به نمایش بگذارند!
دستم را چند ثانیه، به آرامی در هوا رقصاندم و چینی به دماغم دادم.
بوی احساسِ طمع و خشم را می‌شد استشمام کرد!
تند و تیز، سرت را به درد می‌آورد، کمی سرعت قلبت را بالا می‌برد، به شقیقه‌هایت فشار می‌آورد و باعث چند قطره ع×ر×ق برروی گردنت می‌شود.
- سه‌تا اسید¹ بنداز آرژین!
آرژین که کنارم نشسته بود دست در جیبش برد و ظرفی که از جنس طلقی سرخ بود، بیرون کشید.
سرش را نزدیک گوشم آورد:
- می‌خوای چیکار کنی؟
از لحنش معلوم بود دندان قروچه کرده و خودش را برای نغریدن کنترل می‌کند!
《پسر خوب ماما!》
به آرامی لب گشودم:
- به شکل‌های صندلیا دقت کن، بهش میگیم علم هاروِست یعنی با هندسه جادو می‌کنن.
روی دوتا دسته صندلی و جایی که کمر بهش تکیه می‌کنه یه دایره هست و داخل اون خطوط لازم، مردم رو با خط‌های الکی گیج می‌‌کنن تا فکر کنن یه تیکه نقاشی ساده‌ست در حالی که خط‌های مخصوص توی عمق ذهن و ناخودآگاه تاثیر می‌ذارن و کارشون رو انجام میدن.
سرش را عقب برد و شکاک، مردمک‌هایش را چرخاند، در نهایت ابرویی بالا انداخت و اخمی میان ابروانش نشاند.
________
1. اسید: همان ال‌اس‌دی(LSD) در فرهنگ عامه
 
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 27 users

Psycho

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
2650
تاریخ ثبت‌نام
2022-07-17
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
19
پسندها
319
امتیازها
93
سن
16
محل سکونت
青い世界

  • #7
~`اپیزود سوم`~
نوع زندگی مردم به دیدگاهشان بستگی دارد، حقیقتاً هیچ استاندارد ثابتی وجود ندارد و هرچیزی به تربیتی گره می‌خورد که دیدگاه انسانها را به وجود آورده و مردمی که صفرهای موجودی کارت بانکی‌شان به علاوه‌ی رده‌‌شان بیشتر و بالاتر باشد، جامعه‌ی رنگین‌کمانی را تشکیل و استانداردها را تعیین می‌کنند!
.

.
.
قرص‌های سبز فسفری، زرد و صورتی را به دست گرفت، در حرکتی آنی داخل دهانش انداخت و همراه بزاقش پایین فرستاد.
گردنش را خم کرده و با سخاوت سیب گلوی رنگ پریده‌اش را نشان داد، به لوستر کریستالی آویزان از سقف مشکی چشم دوخت و بی‌اعتنا نسبت به لب‌های خشک شده‌اش لب زد:
- بریم توی یکی از اتاقها.
آرژین سری چرخاند:
- برادر!
سمفونی حنجره‌‌اش به گوش آرسین، آس دل، خورد و پس از ادای احترامِ خداحافظی برای مهمان مقابلش، به وسیله‌ی گام‌هایی مستحکم خودش را به آنها رساند.
کت خوش‌دوخت آبی‌ رنگش با جنس مخملی‌ در تنش نشسته و آمیخته به رد زخمی چنگ مانند روی چشم چپ و موهای پر کلاغی‌اش از او یک انسان اصیل ساخته بودند!
- آرسین.
زمزمه‌وار، زیر لب نام برادر دومش را بی‌هیچ دلیل خاصی به زبان آورد.
- ببرش به اتاق طبقه‌ی بیست و چهارم برج، در طلایی رو باز کن، توی اتاق یه در نسبتاً کوچیک هست از اون‌جا برید به اتاق مخفی؛ دست اول با من!
آرژین تقریباً تمام جملاتش را محتاط و خونسرد بر لب دورد ولیکن کلمات قسمت آخر را طوری با شرارت کنار هم چید که گویی نقشه‌ی قتل قاتل پدر نداشته‌اش را می‌ریزد!
با درنگی، باز لب برچید:
- ازش علت مصرفش رو هم بپرس.
آرسین بی‌حرف و بدون واکنش اضافه سری تکاند و با دو قدم نسبتاً بلند کنار برادر اولش ایستاد.
- کمک؟
شاه‌کارت دستش را به نشان "نه" شل در هوا رقصاند و در یک حرکت برخاست.
- تند برو تا هرچه زودتر برسیم پادشاه.
از سر بی‌حوصلگی و کنترل‌های افرادی که 'مثلا' برادرهای کوچکترش بودند نقی زد و نوچی گفت.
- اگه بهم دستور ندید فکر نمی‌کنیم لالین!
پایان حرفش مصادف بود با برخوردش به شخصی نامعلوم و ریختن نیمی از نوشیدنی شخص مقابلش برروی لباسش!
نگاهش را از پیراهن مردانه مشکی و کت سیاهش گرفته و به سوی پیرمرد عصا بلعیده قوس داد.
- پسرجون بیشتر...
- اسمم کینگه مرد، و دهنت رو ببند عزیزم!
صلابت تحمیلی و کلمات به ظاهر محبت‌آمیز از جمله رفتاری بودند که کنترل‌شان از دست در می‌رفت و شاه‌کارت کسی نبود که خودش را کنترل کند.
از کنار مرد مسن بی‌تفاوت گذشت و حتی اجازه‌ی ادای کلمه‌ای را نداد!
- بی‌نزاکتی، شاه‌کارت!
مقابل آسانسور ایستاد و نگاهش را در اطراف چرخاند، خب خوشبختانه تمام مهمان‌های تاجر سرشناسی که دعوت‌شان کرده بود آن‌قدر در تنش‌ بازیِ شروع نشده غرق بودند تا متوجه او نشوند و بیهوده به پر و بالش نپیچند.
به محض ایستادن آسانسور دستی بر زنجیر نقره‌ای و کلفت دور گردنش کشید و در را گشود.
آس دل که کنارش ایستاد حرف‌های زهرآگینش را آغاز کرد:
- 'بی‌نزاکت' هوم...
هوم را به طرز آزاردهنده‌ای کشاند.
در ادامه‌ی دیالوگش گفت:
- این رو کسی میگه که تتوی کمرش رو با اسید به فنای سگ داده و از نوجوونی هم گوشه‌ی زندونها می‌کپید؟
 
  • لایک
  • گل رز
  • عجب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 25 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
1
بازدیدها
39
پاسخ‌ها
2
بازدیدها
87
پاسخ‌ها
25
بازدیدها
216
پاسخ‌ها
1
بازدیدها
36
پاسخ‌ها
2
بازدیدها
52

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین