. . .

متروکه رمان قلب تسخیر شده | هستی مرادی

تالار تایپ رمان
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
رده سنی
  1. نوجوانان
  2. جوانان
ژانر اثر
  1. عاشقانه
  2. اجتماعی
  3. دلهره‌‌آور(هیجانی)
  4. طنز
عنوان رمان: قلب تسخیر شده
نویسنده : اِچ اِم آر

ژانر:عاشقانه_هیجانی_طنز
ناظر: @black moon

خلاصه:ریحانه دختری مذهبی که به خاطر پول عمل مادرش تن به ازدواج اجباری با پسری مغرور و پولدار می‌دهد و طبق خواسته خود قرار است همه چیز به خوبی پیش برود بی‌خبر از این‌که پسر مغرور داستان‌مان در خیالش فکرها دارد
این رمان داستان پر تکاپوی زندگی دخترک جوان را به همراه چاشنی عشق برای شما ثبت می‌کند..!

مقدمه:

درست همان لحظه ای که در آرامش خود به سر می‌بری توفانی ناشناخته به سمت تو هجوم می‌آورد ، همین لحظه است که به وجود کارما در طبیعت پی می‌بری؛ امّا نمی‌دانی تقاص کدام کار را پس می‌دهی!

شاید تسخیر قلب دخترك جوان بتواند بدترین انتقام طبیعت از او باشد..
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • گل رز
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 3 users

Romanik Bot

رمانیک بات
کاربر VIP
شناسه کاربر
235
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-27
آخرین بازدید
موضوعات
53
نوشته‌ها
870
پسندها
7,355
امتیازها
218
محل سکونت
romanik.ir
وب سایت
romanik.ir

  • #2
Negar__f19057b2c9f2a505.png


نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن رمانیک را برای انتشار رمان خود؛
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.
قوانین تایپ رمان

اگر سوالی دارید میتوانید بعد از خواندن قوانین زیر سوالتون رو مطرح کنید.
قوانین پرسش سوال ها

قبل از درخواست جلد، قوانین زیر را مطالعه کنید.
قوانین درخواست جلد

برای درخواست نقد، با توجه به قوانین در تاپیک زیر اعلام آمادگی کنید.
درخواست منتقد برای رمان

شما می‌بایست پس از اتمام اثرتون درخواست رصد اثرتان را دهید تا ممنوعات اثرتون بررسی بشه، برای درخواست از طریق لینک زیر اقدام کنید.
درخواست رصد

بعد از اتمام رصد، میتوانید درخواست ویراستار دهید.
درخواست ویراستار

جهت درخواست صوتی شدن آثار خود می‌‌توانید در تالار مربوطه، درخواست دهید.
درخواست صوتی شدن رمان

و پس از پایان یافتن رمان، در تاپیک زیر با توجه به قوانین اعلام نمایید.
تاپیک اعلام پایان رمان

|کادر مدیریت رمانیک|
 
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

سلنوفیل اچ ام

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
4901
تاریخ ثبت‌نام
2023-04-24
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
6
پسندها
13
امتیازها
13

  • #3
"قلبِ‌تسخیرشُده"
#part1
مث همیشه با شور و اشتیاقی که معلوم نبود از کجا آوردم کلید انداختم و وارد خونه شدم
کیفمو با بالاترین سرعت ممکن پرت کردم گوشه خونه و وارد اتاق مامان شدم
- بَه سلامممم به مامان خوشگل خودم
+ اومدی دخترم
- هعییی نه دارم میرم
لبخند کجی روی لبای مامان نشست که خم شدم روی صورتشو لپشو بوسیدم
+ نکن ریحان تف مالیم میکنی
- اییییی مامااانننننن
+ خب حالا قهر نکن
غذای ظهرتونو گرم کن بابا اومد بخورید
- چشششمممم ‌‌..داروهاتون رو خوردید؟
با مکثی که مامان کرد شستم خبر دار شد که قرصاشو نخورده
- آخه مامان جون قربونت برم چرا داروهاتو سر وقت نمی‌خوری ؟
+ میخورم دخترم
پاشو برو دیر نشه
- هووفف مامان حواست هست هیچ کمکی به خوب شدنت نمیکنی؟!
مامان خواست چیزی بگه که باز سرفه های لعنتی اومدن سراغش
اونقدر سرفه کرد که دیگه نفسش بالا نمیومد
سریع براش آب ریختم و بردمش نزدیک لبش..
.
با ی حرکت غذا رو از داخل یخچال بیرون آوردمو گذاشتمش روی گاز و با دقت بالای ریحون خانومی زیرش رو روشن کردم
چادر و کیفمو از وسط خونه برداشتم و روی چوب لباسی آویزون کردم
چشمم به ساعت بود که صدای کلیدی که توی در چرخونده میشد رو شنیدم
مثل همیشه منتظر بودم با چهره خندان پدر روبه رو بشم که با صحنه ای که دیدم جا خوردم !
 
  • گل رز
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 2 users

سلنوفیل اچ ام

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
4901
تاریخ ثبت‌نام
2023-04-24
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
6
پسندها
13
امتیازها
13

  • #4
"قلبِ‌تسخیرشُده"
#part2
رنگ صورت بابا کاملا پریده بود و انگار نمیتونست سر پا وایسه
خودمو سریع بهش رسوندم و با نگرانی گفتم
- بابا جون خوبی؟
نگاهی کوتاه بهم انداخت و سرشو برگرداند
+ خوبم دخترم
- بابا به سمت سرویس رفت و منم مشغول انداختن سفره شدم
توی بشقاب بابا کمی برنج ریختم و گذاشتم جلوش
گاهی نگاهی به غذا مینداخت و گاهی سرش رو بالا میبرد و منو نگاه میکرد
منم مدام با غذام بازی میکردم و از کنجکاوی میمردم که دل به دریا زدم و گفتم
- بابا میشه بگی چی شده؟عین هر روز نیستی
حالت خوبه ؟
+ اول تا آخر باید بهت بگم دخترم هرچه زودتر بهتر
- چی شده بابا جون به لبم کردی ؟!!
+ امروز عمو سپهر بهم زنک زد ،،
مکث کوتاهی کرد و ادامه داد
+ پسرش سینا فردا از خارج برمیگرده
میخواد براش زن بگیره
هر لحظه استرسم بیشتر میشد و منتظر بودم بابا حرفشو کامل کنه
بابا دوباره نگاهی سرشار از محبت و شرمندگی بهم انداخت ادامه داد
+ ازم خواست باتو حرف بزنم تا در مورد سینا فکر کنی دخترم من نمیخوام مجبورت کنم ولی خوب بهش فکر کن میتونی خودتو از این جهنم نجات بدی
دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و اشکام سرازیر شدن
- بابا جون من از زندگیم راضیم
با کنار شما بودن احساس خوشبختی میکنم
من نیازی ندارم به ازدواج با کسی
اونم با همچین آدمی که آوازه دختر بازیش همه جا به گوش میرسه !
اونم کسی که من فقط توی بچگیم دیدمش و هیچ شناختی ازش ندارم !
بابا جون لطفا به عمو سپهر بگید که من از همین الان نظرم منفیه
اشکام هر لحظه شدیدتر میشدن تا جایی که دیگه نتونستم کنترلشون کنم
با تمام توانم بلند شدم و به اتاق رفتم و پشت در نشستم
مدام جمله ی پدر توی سرم تکرار میشد
* میتونی خودتو از این جهنم نجات بدی *
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

سلنوفیل اچ ام

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
4901
تاریخ ثبت‌نام
2023-04-24
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
6
پسندها
13
امتیازها
13

  • #5
"قلبِ‌تسخیرشُده"
#part3
#ریحانه
واقعا بابا فکر میکرد من از زندگیم راضی نیستم ؟!
و خب البته حقم داشت
فک میکرد اونجوری که باید از پس خانواده و مخارج شون بر نیومده
توی اون لحظه نیاز داشتم با یه نفر حرف بزنم
به سمت گوشیم رفتم و شماره زهرا رو گرفتم
مثل همیشه باید سه ساعت منتظر میموندم تا جواب بده هوووف چ گیری کردیم
داشتم غر غر میکردم که صدای زهرا رو شنیدم
+ سلام خر قشنگم
- خر و کوفت ‌‌.. تو ادب نداری دختره
+ اثرات همنشینی با ریحانه خانومه
- خوبه خوبه چقدر بامزه ای تو
+ اره میدونم ..چی شده این وقت ظهر؟!
صداتم که گرفته است
- واااااااایییییی زهراااا نمیدونی چ بدبخت شدم
- چته چرا داد میزنی .. چی شده؟!
- سیناااا
+ سینا ؟! سینا کیه؟!
- وااایییی توعم چقدر خنگیییی
سینا پسرعموم ، عمو سپهر
قرارع برگرده ایران
+ خب به توچه
چرا اینجوری شدی
- عمو سپهر میخواد براش زن بگیره...منو نشون کرده
+ هییی گیللیییی مبارکهههه
- کوووفتتتت..من دارم گریه میکنم تو هلهله میکنی
+ خب چته دختره ..خواستگار بهتر از این میخواستی ؟؟
- زهرا مثل اینکه نمیدونی داره درباره کی حرف میزنی
اون همه جا آوازه دختر بازیش پیچیده
هزار تا دوس دختر داره
اوه خدای من چجوری به خودشون اجازه میدن بیان خواستگاری منن!!
+ آخ میدونم .. حالا کی قرارع بیان خواستگاری؟!
- فرداشب
وای من حالم خوب نیست
+ خب وقتی اومدن جواب منفی بده دیگه این همه گریه زاری ندارع
ولی حیفه هااا
- کجاش حیفه؟!
اصن من تاحالا ندیدمش
فقط توی بچگی دیدمش:/
+ عب ندارع فرداشب میبینیش
حتما جیگریه که این همه دوس دختر داره هاا‌
- وای کاش اینجا بودی یکی میزدم تو سرت
+ فعلا که نیستم .. بازم بهم خبر بده
کاری نداری؟
- نه خداحافظ
گوشیو قطع کردم و پرت کردم کنار
هووفف خدایا خودت رحم کن:/!!
 
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
1
بازدیدها
39
پاسخ‌ها
2
بازدیدها
88
پاسخ‌ها
25
بازدیدها
220

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین