. . .

متروکه رمان حدس باطل | gelor

تالار تایپ رمان
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
ژانر اثر
  1. عاشقانه
  2. پلیسی
بسم الله الرحمن الرحيم
نام رمان: حدس باطل
نام نويسنده: gelor
ژانر: عاشقانه، پليسي
ناظر: @لیانا رادمهر
خلاصه:
فلور رادان دختر خودساخته و تنهايي كه به طور اتفاقي توسط يه باند بزرگ مافيايي بخاطر شباهتش به فرد مورد نظر اشتباه انتخاب ميشه و پاش به اين گودال باز ميشه.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 6 users

مدیر تایپ

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
1519
تاریخ ثبت‌نام
2022-01-06
موضوعات
0
نوشته‌ها
379
پسندها
1,024
امتیازها
123

  • #2
wtjs_73gk_2.png


نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن رمانیک را برای انتشار رمان خود؛ خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.
قوانین تایپ رمان

اگر سوالی دارید میتوانید بعد از خواندن قوانین زیر سوالتون رو مطرح کنید.
قوانین پرسش سوال ها

قبل از درخواست جلد، قوانین زیر را مطالعه کنید.
قوانین درخواست جلد

برای درخواست نقد، با توجه به قوانین در تاپیک زیر اعلام آمادگی کنید.
درخواست منتقد برای رمان

شما می‌بایست پس از اتمام اثرتون درخواست رصد اثرتان را دهید تا ممنوعات اثرتون بررسی بشه، برای درخواست از طریق لینک زیر اقدام کنید.
درخواست رصد

بعد از اتمام رصد، میتوانید درخواست ویراستار دهید.
درخواست ویراستار

جهت درخواست صوتی شدن آثار خود می‌‌توانید در تالار مربوطه، درخواست دهید.
درخواست صوتی شدن رمان

و پس از پایان یافتن رمان، در تاپیک زیر با توجه به قوانین اعلام نمایید.
تاپیک اعلام پایان رمان

|کادر مدیریت رمانیک|​
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 4 users

gelor.l

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
1707
تاریخ ثبت‌نام
2022-02-06
آخرین بازدید
موضوعات
1
نوشته‌ها
8
پسندها
24
امتیازها
53

  • #3
از در رستوران بيرون زدم پريدم پشت موتور كه صدای صالح از پشت سرم بلند شد:
_ فلور لطفا آروم هيچ عجله ای نيست واقعا!
طرفش چرخيدم و لپم رو باد و خالي كردم:
_ جون فلور ولم كن اصلا باور كن! برای اين تند ميرم كه غذاها يخ نكنن.
با حرص دوييد طرفم كه گاز دادم و خنده كنان از دستش در رفتم
با نزديك شدن به آدرسی كه توي سيستم ثبت شده بود سرعتمو كم كردم و وايسادم، بخاطر كار كردن توی یه رستوران عالی و درجه يك ديدن اين‌جور خونه ها (البته خونه كه نه اين جور قصری) عادی بود
زنگ و زدم و همونجوری كه سوت زنان با نوك پام با سنگ ريزه های كنار در بازی می كردم منتظر موندم راستش اينجور خونه هایی از در ساختمون تا دم در بايد تاكسي بگيرن تا برسن والا!
تو همين فكرا بودم كه صداي باز شدن در و شنيدم اما كسی رو نديدم، زكی الان يعنی من بايد ببرم براشون؟ عجب!
غذارو برداشتم و چون حساب كرده بودن كنار در ورودی براشون گذاشتم و سوار موتور شدم و روندم سمت رستوران، سرعت رو دوست داشتم يعنی دركل هيجان و خطر و دوست دارم بخاطر همين يه حرفه هایی مثل دفاع شخصی، تيراندازی، موتور سواری و اينج ور چيزارو كامل بلد بودم!
البته خب برای دختری مثل من كه فقط خودشو داشت و بس اين حرفه ها لازمم بود.
جلوی رستوران وايسادم و از موتور پايين پريدم كلاهو از سرم برداشتمو وارد رستوران شدم كه ساعت بزنم و برگردم خونه، بعد از اينكه ساعت زدم از همه خداحافظي كردم و سوار موتور شدم.
از رستوران كه بالاشهر بود تا خونه من كه تقريبا پايين شهر فاصله زيادی بود اونم با ترافيكای مسخره تهران حدود دو ساعتی تو راه بودم
بالاخره جلوی در خونه وايسادم و خميازه كنان دنبال كليد توی جيبام می‌گشتم كه با شنيدن صدای آشنایی سرجام خشكم زد!
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 2 users

gelor.l

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
1707
تاریخ ثبت‌نام
2022-02-06
آخرین بازدید
موضوعات
1
نوشته‌ها
8
پسندها
24
امتیازها
53

  • #4
_ فلورم، عزيزم لطفا بهم گوش بده!
با نفرت از آدم رو به روم كه سرتاپاش توی مارک و برند غرق بود رو برگردوندم و بعد از پيدا كردن كليد از موتور پايين اومدم:
_ لطفا بزار برات توضيح بدم داری اشتباه می‌كنی!
نچی كردم و سمتش چرخيدم:
_ ببين خانوم محترم، عام فاميليت چی بود؟
ناباور نگاهم كرد كه پوزخندي زدم رو ادامه دادم:
_ آها شاهزاده، ببين خانم شاهزاده! برای من نه خودت نه حرفات پشيزی ارزش ندارين را تو رو بكش و برو ديگه نبينمت اين دور و بر مفهومه؟
بهت و تو صورتش ديدم بزار بكشه بزار بفهمه اين حالی كه الان از شنيدن حرفام داره يك هزارم حالی كه من و پدر بيچاره‌م كشيديم نيست!
درو باز كردم و بدون توجه بهش وارد خونه شدم و درو كوبيدم بهم و مثل هربار اشكام بعد از رفتنش ريختن، هربار كه می‌ديدمش تموم خاطرات و حال بدی هايی كه كشيدم مثل يه فيلم از جلو چشمام رد می‌شدند.
انگار قرار نبود دست از سرم برداره و بزاره راحت زندگيم بكنم انگار نمی‌خواست بعد اينهمه سال بزاره نفس راحت بكشم، پوفی كشیدم سعی كردم با درست كردن شام حواس خودم رو پرت كنم از شب گندی كه برام درست كرده بود!
 
  • گل رز
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

gelor.l

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
1707
تاریخ ثبت‌نام
2022-02-06
آخرین بازدید
موضوعات
1
نوشته‌ها
8
پسندها
24
امتیازها
53

  • #5
لاي چشمامو به زور باز كردم دستی به صورتم كشيدم هنوز گنگ بودم كه با صدای تلفن به طور كل خواب از سرم پريد، طلب كار گوشيو وصل كردم:
_كدوم گوری هستی فلور؟
يكم فكر كردم تا بفهمم اصلا كی هست پشت خط، نگاهی به گوشی كردم و با ديدن اسم صالح خنده‌ای كردم و گفتم:
_ سر قبر تو جات خالی!
_ پس يه فاتحه هم بخون حتما قربون دستت؟!
خنديدم كه صداي نفس كلافشو شنيدم كه به بيرون فوت می‌كرد:
_ مي‌دونی ساعت چنده يا نه؟
كلافه از صداي بلندش گوشيو از گوشم دور كردم و همزمان نگاهي به ساعت انداختم و با ديدن ساعت برق از كلم پريد همونجوری كه از جام بلند می‌شدم و سمت سرويس می رفتم گفتم:
_ وای وای وا صالح لعنتی خواب موندم.
_ دختر من به تو چي بگم صد بار گفتم ساعت بذار!
دست و صورتمو شستم و همونطور كه از سرويس بيرون می‌اومدم جوابشو دادم:
_ ديشب اوقاتم تلخ بود يادم رفت جون تو.
با يادآوری ديشب و ديدنش اخمام توهم رفت و همونجور كه سمت اتاقم مي رفتم صدای آرومش رو شنيدم كه محتاط پرسيد:
_ بازم اومده بود؟
در كمدم رو كه باز كردم به اين فكر می‌كردم چقدر من بدبختم كه همه دلشون برام ميسوزه!
_ فلور با توام، خوبي؟
_ آره، آره خوبم قطع كن سريع حاضر بشم!
_تخته گاز بيا اين بار خودم مجوز دادم.
بدون اينكه جوابشو بدم گوشی رو قطع كردم و تيپ هميشگيمو زدم، يه تاپ سفيد كه هميشه می‌كردم توی شلوار چرم مشكيم با كت اسپرت چرم مشكی روش همه فكر می‌كردن بخاطر تيپم رو علايقم بايد موهای كوتاهی داشته باشم اما خب موهامو از اون به ارث برده بودم بلند و پرتا پايين باسنم!
باز با يادآوريش اشك تو چشمام جمع شد، سريع افكارم رو پس زدمو موهام گوجه كردم بالا و كلاه تاپم رو از زير كت بيرون كشيدم، روی سرم انداختم و بعد از برداشتن سوييچ موتور از خونه بيرون زدم، سوار موتور شدم و خودمو به افكارم سپردم.
 
  • گل رز
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

gelor.l

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
1707
تاریخ ثبت‌نام
2022-02-06
آخرین بازدید
موضوعات
1
نوشته‌ها
8
پسندها
24
امتیازها
53

  • #6
صالح تنها كسيه كه دارم، تنها كسی كه بهش اعتماد دارم، تنها مردی كه بعد از پدرم باهاش ارتباط می‌گرفتم ، حرف می‌زدم، به درد و دلش گوش می‌دادم و خلاصه رابطمون خوب بود!
تو كل مسير احساس می‌كردم يكي پشت سرمه كه البته با توجه به اينكه مسير پر ترددي بود، نمی‌شد اين طور فكر كرد اما بازم احساسم اين بود كه داره منو تعقيب می‌كنه !
وقت نداشتم بندازم كوچه پس كوچه كه مطمئن بشم دنبالم هست يا نه، پس مستقيم به سمت رستوران رفتم و دم رستوران از موتور پايين پريدم
به محض اينكه وارد سالن شدم صالح عصبی به سمتم اومد و بازوم رو گرفت:
_ يارو شاهی، تو دفترش منتظرته، فلور وای به حالت زبون درازی كنی كه اخراجت كنه خودتم مي دوني حق با اونه؟
مي‌دونستم كه چقدر برای پيدا كردن اين شغل برای من به اين و اون رو انداخته و به احترام همين قرار نبود جواب شاهي رو بدم!
سر تكون دادم و به سمت اتاق شاهي رفتم، تقه‌ای به در زدم و وقتی اجازه ورود صادر كرد وارد شدم.
سرم سمت در بود كه پشت سرم ببندمش همين كه سرمو بالا اوردم، صورت سرخ شاهی رو جلوم ديدم و فهميدم وضعيت از اونی كه فكر می‌كردم بدتره از تك و تا نيفتادم:
_ سلام عليكم و رحمة الله وبركاته!
لحظه اي برق خنده رو ته چشماش ديدم و شير شدم
_ امان از اين ترافيكای تهران، من اصلا نمی‌فهمم چرا اين شهر انقد ترافيك داره اصلا چرا رستوران شما تو اين خيا...
با كف دست محكم كوبيد رو ميز كه از صداش ناخوداگاه پريدم، اخماش رو توهم كشيد و از پشت ميز بيرون اومد:
_ هيچ مي‌دونی امروز چند تا سفارش رو بخاطر اينكه پيك بيرون بر نداشتيم از دست داديم؟
تكونی به خودم دادم و دستامو پشت سرم حائل كردم ميون خودم و ديوار:
_ بله حق با شماست ولي من خواب موندم و
باز وسط حرفم دستشو كوبيد رو ميز كه عصبی شدم اخمام رو توهم كشيدم، تكيه‌ام رو از ديوار گرفتم و سمت ميزش رفتم چشمامو بستم دهنمو باز كردم:
_ ای بابا ولمون كن آقای شاهی هی تق تق انگار عروسيه، دارم توضيح ميدم امون بده پدر من ، عجبا، دارم ميگم خواب موندم و خودتونم مي‌دونين اين ساعت ترافيك دوبرابره حالت عاديه ولی من با آخرين سرعتی كه مي‌تونستم اومدم الانم عذر مي‌خوام بابت تاخيرم و هرچی امروز بخاطر نبودم ضرر كردين از حقوقم كم كنين ولی خواهشا وسط حرف زدنای من هی تق تق رو اون ميز لعنتی نكوبين عجبا
يه نفس عميق كشيدم چرخيدم سمت در گفتم:
_ با اجازه
از اتاقش بيرون رفتم و در و پشت سرم بستم سمت ميز پيشخوان رفتم ديدم خبری نيست يكم كله چرخوندم ؛كه متوجه شدم صحرا دختری كه سفارش هارو بهم تحويل می داد سرش پايين بود با سيم ميم هاي اون پايين ور می رفت.
با كف دست زدم رو پيشخوان كه ترسيد هول كرد و خواست پاشه كه سرش به ميز خورد؛تک خنده‌ای كردم و به طور كل بحثم با شاهی رو يادم رفت:
_كوفت، درد دختره روانی سلامی، عليكی چه‌خبرته؟!
خندمو جمع كردم و بهش گفتم:
_ زود بده هرچی سفارش هست برای بيرون بر كه دير شد!
سفارش ها و آدرس هارو ازش تحويل گرفتم و از در رستوران بيرون زدم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 2 users

gelor.l

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
1707
تاریخ ثبت‌نام
2022-02-06
آخرین بازدید
موضوعات
1
نوشته‌ها
8
پسندها
24
امتیازها
53

  • #7
خواستم سوار موتور بشم كه چشمم به همون ماشين كه صبح موقع اومدن ديدمش افتاد،تقريبا نود درصد مطمينم كه اين هركی هست دنبال منه سعی كردم بهش بی توجه باشم، نشستم روي موتور و حركت كردم.
دوتا از سفارش هارو تحويل دادم و حركت كردم به سمت آدرس اخرين سفارش و اون لعنتي هنوزم دنبالم بود!
به آدرس كه رسيدم وايسادم و زنگ رو زدم به آيينه موتور نگاهی كردم، ديدم با فاصله تقريبا زيادي وايساده يه پسر بود اما بخاطر عينكش نمی‌تونستم چهرش رو درست ببينم:
_ خانم با شمام؟!
صدای زنی من رو به خودم اورد از بی توجه اخمام توهم رفت؛ بی حرف غذارو به سمتش گرفتم زن بدبخت متعجب بود، از رفتار من همونطور كه خيره نگاهم می‌كرد غذارو از دستم گرفت و منم سريع پريدم رو موتور و به سمت رستوران حركت كردم.
جلوی رستوران از موتور پايين پريدم نگاهي به دور و بر كردم كه متوجه شدم نيست، لعنتی من تو كل راه حواسم بهش بود همش پشت سرم بود چطور الان نيست!
عصبی بودم از اينكه نمی‌فهميدم كی هست و چكار داره مي‌كنه
سعی كردم افكارم رو پس زده وارد رستوران شدم به سمت ميز پيشخوان رفتم،كه فاكتور هارو تحويل صحرا دادم و بعد از اينكه ساعتم رو زدم از رستوران خارج شدم و به سمت خونه روندم و امان از اين ماشين لعنتی كه تموم فكرم و مشغول خودش كرده بود.
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 2 users

gelor.l

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
1707
تاریخ ثبت‌نام
2022-02-06
آخرین بازدید
موضوعات
1
نوشته‌ها
8
پسندها
24
امتیازها
53

  • #8
روي صندلي پشت پيشخوان نشسته بودمو توي افكارم غرق بودم
دوروزي بود كه از سر خيابون نزديك خونه ام تا اخر شب كه از رستوران بر مي گشتم اون ماشين دنبالم بود و به طور كل رو اعصابم بود
راننده اش هم عوض نميشد و همون پسر بود و حتي توي شب هم اون عينك مسخره اش روي چشماش بود
تو همين فكرا بودم كه صداي صالح و از پشت سرم شنيدم
_پاشو اينو بايد ببري نياوران زودم برو طرف خيلي تاكيد كرد دير نرسه
دستمو از زير چونم برداشتمو از صندلي پايين اومدم
دستمو سمتش دراز كردم
_آدرس و غذا
خيره نگاهم كرد مطمين بودم فهميده بود كه مشكلي دارم اما ميدونست حرفي نميزنم چيزي نمي پرسيد
خم شد از روي زمين پاكت غذا و از روي ميز صحرا تيكه كاغذ حاوي آدرس رو برداشت و جفتشو داد دستم
_فقط فلور ، اين مشتريه جديده دفعه اولي هم هست كه سفارش داده، آدرسش هم كه ديدي جاي خفنيه مشخصه مايه داره خواهشا اگه چيزي گفت داستان درست نكني
كلافه از حرفاي چرت صالح چشمامو تو حدقه چرخوندمو پوفي كردم
_واي ول كن توروخدا چكارش دارم تحويل ميدم ميام ديگه ، حساب كرده؟
_انشالله كه همينه،اره حساب كرده
سري تكون دادمو از رستوران بيرون زدم غذارو توي باكس گذاشتمو پشت موتور نشستم نگاهي به آدرس توي دستم انداختم عجيب دلشوره مسخره اي يهو سراغم اومد
بيخيال شدم و حركت كردم سمت اون آدرس يه تيكه راهو كه رفتم متوجه شدم از اون ماشينه خبري نيست
نفس راحتي كشيدم و با خودم فكر كردم حتما اشتباه گرفته
 
  • گل رز
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

gelor.l

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
1707
تاریخ ثبت‌نام
2022-02-06
آخرین بازدید
موضوعات
1
نوشته‌ها
8
پسندها
24
امتیازها
53

  • #9
باز نيمه هاي راه متوجه شدم پشت سرمه ،اينجوري نميشه بايد تكليفمو با اين مردك بيكار مشخص كنم .
نزديك هاي آدرس بوديم كه افتادم پشت سرش و اون جلوتر بود كه همون دقيقه يه دختر موتور سوار از جلوش رد شد و پيچيد تو كوچه كه فكر كرد منم دنبالش رفت.
لبخند جذابي رو لبام نشست!
فرصت مناسب خودش گيرم اومده بود.
سرعتمو كم كردم و نزديك كوچه شدم از پشت ديوار ديدمش شيشه سمت خودش پايين بود و سرش سمت شاگرد داشت دنبال من ميگشت انگار!
اروم و بي سر و صدا از موتور پايين پريدم كلاهمو برداشتم و نزديك ماشينش شدم.
قلبم داشت سينمو از جا ميكند !
به شيشه سمت خودش كه رسيدم سعي كردم لرزش صدامو كنترل كنم و موفق شدم ؛با صداي محكمي گفتم:
-ظاهرا خيلي علاقه به پيك بودن داري اين دو سه روز كاملا متوجه شدم؛ميخواي به رستوران معرفيت كنم؟!
هول زده به سمتم چرخيد با ديدنم لبخند جذابي زد و عينكشو برداشت:
-ميبينم كه ماهي با پاي خودش اومده تو تور!
از لحنش و حرفش ترس عميقي به جونم نشست.
اروم لب زدم: توي لعنتي چي ميخواي از جونم؟
لبخندش عميق تر شد و گفت:
-هيچي والا اتفاقي مسيرمون اين چند روز يكي بوده مگه بده؟
جوابشو ندادم يعني جوابي نداشتم كه بدم
-البته هم مسير خوبي نيستي دختر ،اينهمه سرعت براي چي؟
مردك آشغال ديگه بيش از حد داشت مي رفت رو روانم
اخمامو توهم كشيدم و غريدم
-مثل آدم بنال ببينم چي ميخواي از من؟ نميخواي باور كنم كه اتفاقي بوده هم مسير شدنمون؟!
 
  • گل رز
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
1
بازدیدها
39
پاسخ‌ها
2
بازدیدها
87
پاسخ‌ها
25
بازدیدها
217
پاسخ‌ها
1
بازدیدها
37
پاسخ‌ها
2
بازدیدها
53

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین