. . .

در دست اقدام رمان بی‌انضباط|سحر تقی‌زاده

تالار تایپ رمان
اثر: بی انضباط

نام نویسنده:سحر تقی‌زاده

ژانر: پلیسی|معمایی|عاشقانه

ناظر: @دنیا شجری بخشایش



خلاصه:
بی انضباطی در جهان ساختگی انسان هایی به نام پدر و مادر، در جهانی که پیروی نکردن از قانون برابر مرگ بود؛ من زاده جهان دیگری شدم به اسم بی انضباط، که قرار بود تمام قانون های ساختگی را زیر پا بگذارم؛ آها راستی از بی‌انضباطی که میان جهنم‌سکونت می‌کرد چه خبر؟!



مقدمه :

آری زاده شده درد بودم میان تمام نامردی های این جهان...
آری زاده اشک بودم میان تمام بی رحمی های این جهان...
ولیکن...
اینبار نوبت قدرت بود!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Romanik Bot

رمانیک بات
کاربر VIP
شناسه کاربر
235
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-27
آخرین بازدید
موضوعات
53
نوشته‌ها
870
پسندها
7,354
امتیازها
218
محل سکونت
romanik.ir
وب سایت
romanik.ir

  • #2
2a3627_23IMG-20230927-100706-639.jpg

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمدگویی و سپاس از انتخاب انجمن رمانیک را برای انتشار رمان خود؛
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.

قوانین تایپ رمان

اگر سوالی دارید میتوانید بعد از خواندن قوانین در زیر سوالتون رو مطرح کنید.
بخش پرسش سوال‌ها

قبل از درخواست جلد، قوانین زیر را مطالعه کنید.
قوانین درخواست جلد

برای درخواست نقد، با توجه به قوانین در تاپیک زیر اعلام آمادگی کنید.
درخواست منتقد

برای رمان شما می‌بایست پس از اتمام اثرتون درخواست رصد اثرتان را دهید تا ممنوعات اثرتون بررسی بشه، برای درخواست از طریق لینک زیر اقدام کنید.
درخواست رصد


جهت درخواست صوتی شدن آثار خود می‌‌توانید در تالار مربوطه، درخواست دهید.
درخواست صوتی شدن رمان

و پس از پایان یافتن رمان، در تاپیک زیر با توجه به قوانین اعلام نمایید.
تاپیک اعلام پایان رمان

|کادر مدیریت رمانیک|
 

khakestarr

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
7920
تاریخ ثبت‌نام
2024-03-08
آخرین بازدید
موضوعات
1
نوشته‌ها
4
پسندها
22
امتیازها
23
سن
17
محل سکونت
جایی میان نت های گیتار

  • #3
سکانس اول:

به چشم‌های میشی رنگش خیره شدم؛ می‌دونستم نگران شده بود که مبادا اتفاقی برام بیوفته، که با دیدن دست زخمی‌م هم بدتر عصاب‌ش روخورد کرده بودم.

با خیره شدن به زخم عمیق دستم با لحن آرومی گفتم:

- باید می‌رفتم یه ردی از رئیس نشونشون می‌دادم!

همونطور بی حرف، با چشم هایی که خستگی‌ رو فریاد می‌زد خیره نگاهم کرد! سکوتش خیلی حرف ها داشت...
می‌شناختمش قرار بود یک زمان طولانی سردی‌ش رو تحمل کنم تا شاید مورد بخشش قرار بگیرم.

طاقت نگاه سرزنش %%%%% رو نداشتم؛ هیچ وقت!

طاقت اینکه باهام بدرفتاری کنه یا باهام قهر کنه رو نداشتم، حس می‌کردم جونم رو می‌گیرن اگه از من ناراحت یا دلخور می‌شد؛ خودم رو روی تخت انداختم که ادامه داد:

- اگه یاشار اینجا بود؛ جرعت اینکه بازم این حرف رو بزنی رو باز داشتی؟!


نفهمید که با گفتن این حرفش زخم دلم رو تازه کرد، نفهمید منی ک دو ساعت پیش بین دشمن بودم فقط و فقط به خاطر یه شخص بود، یاشار!

آخ یاشار قطعا اگه زنده بود، کنارم بود من الان تو این وضعیت لجن زار نبودم.

کم‌کم اشک‌هام دورتادور چشم‌هام رو فرا گرفت، لعنتی الان نه الان وقتش نبود، با حس خفگی چنگی به‌روتختی زدم و بلند شدم.

چند بار با دستم روی قفسه سینم کوبیدم ولی فایده ای نداشت. سرهات که تازه متوجه رفتار های غیر عادی من شده بود، سریع از روی کاناپه بلند شده و فریاد زد:

- اسپری لعنتیت کجاست؟!

اسپری؟! خودم هم نمی‌دونستم آخرین بار کجا گذاشتم، ته مانده نفسم که کم‌کم نفس کشیدن برای من سخت می‌شد فقط لب زدم:

- دست اورهان یکی دیگه هست!

همین حرفم کافی بود تا سرهات در اتاقم رو با تموم سرعتی که داشت باز کنه و به سالن بره، صدای فریاد‌هاش رو می‌شنیدم که اورهان را صدا می‌زد!

- اورهان! کجایی اسپری پرواز رو بیار حالش بده.

ذره‌ذره اکسیژن به ریه‌هام نمی‌رسید و چشام سیاهی می‌رفت؛حس می‌کردم قفسه سینه‌م به خس‌خس افتاده از بی تنفسی، ع×ر×ق های ریز سردی روی کمرم جا خوش کرده بودند!

با کمک دست های لرزانِ ناتوانم، از روی تخت خواستم بلند بشم که با زانو محکم روی زمین افتادم.

همین که چشم‌هام بسته شدن، نمی‌دونستم که سرهات هست یا اورهان که کنارم نشست اسپری رو داخل دهنم گذاشت.

بعد از چندین بار پاف کردنِ اسپری کم‌کم ریتم نفس‌هام درست شد.

این آسم لعنتی از زمانی که برای نجات یاشار و طنین وارد ساختمانی شدم که پر از آتش بود جزئی از وجودم شد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
1
بازدیدها
39
پاسخ‌ها
2
بازدیدها
87
پاسخ‌ها
25
بازدیدها
218
پاسخ‌ها
1
بازدیدها
38
پاسخ‌ها
2
بازدیدها
56

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین