. . .

انتشاریافته دلنوشته پرسه در خاطرات حضور تو | پروین یادگاریان کاربر رمانیک

تالار دلنوشته کاربران
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
ژانر اثر
  1. عاشقانه
  2. تراژدی
سطح اثر ادبی
طلایی
اثر اختصاصی
بله، این اثر اختصاصی می‌باشد و فقط در انجمن رمانیک نوشته شده است.
نام دلنوشته: پرسه در خاطرات حضور تو
نویسنده: پروین یادگاریان

مقدمه:
گذشته را توی جیبم می‌گذارم
و آينده را در می‌آورم.
در ميان گذشته و آينده فكر می‌كنم،
گذشته‌ی من در جيبم تكان تكان می‌خورد
و آینده در دستانم می‌لرزد،
چشمانم را می‌بندم
تا خود را مثل كودکی گول بزنم، تا نه آينده را ببينم و نه گذشته را.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 11 users

پرند

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
306
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-18
موضوعات
21
نوشته‌ها
517
راه‌حل‌ها
25
پسندها
2,545
امتیازها
203
محل سکونت
در کنار بوستان گل فروش

  • #11
ای یار شیرین، ترس و وحشت در جای جای وجودم هویداست. تو به من گفتی که این‌‌جایی، در کنارم و من کنون منتظرت تا تو بیایی.
چه خوب آموختی خداوند در همین حوالی‌‌ست.

روی صندلی انتظار کنار جاده بی‌‌انتهای سرزمین ابدی نشسته‌‌ام تا که درشکه‌‌ی مسافران برسد و مرا هم با خود ببرد. دل است دیگر، تمنای وجود تورا دارد!

تیک تاک ساعت‌‌های زندگی، خبر از گذر از دیار عشق به دیار ناکامی می‌‌دهد.گاه ناگاه می‌‌شود این دور زمان.
من چشم‌‌انتظار نشسته‌‌ام گوشه‌‌ی دنیا تا تو بازگردی از سفری طولانی، بگویی از رازهای نهانی برای من ای راحت جان!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 9 users

پرند

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
306
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-18
موضوعات
21
نوشته‌ها
517
راه‌حل‌ها
25
پسندها
2,545
امتیازها
203
محل سکونت
در کنار بوستان گل فروش

  • #12
در پس شیشه‌‌های شکسته‌‌ی شهر به هیاهوی زمان می‌‌نگرم، شاید راه حیاتی بیابم برای نفس کشیدن و زیستن از چنگال درد و غم!

می‌‌اندیشم به آن زمان که تو را در ورای ورطه‌‌ی سختی‌‌های آرزو، چه‌‌گونه از دست داده‌‌ام؟!

به تو می‌‌نگرم که چه‌‌قدر راحت، از روی این احساسات به گِل نشسته می‌‌گذری و می‌‌روی به جاده‌‌ای که انتهایش طعم تلخ مرگ را می‌‌دهد!

چه زیبا و دلنشین مهربانی‌‌ات را، در یک لبخند، مهمان دلی کردی که هر لحظه در انتظار یک تلنگر است برای فرو ریختن و از هم پاشیدن!

گاهی با یک نگاه به اوج می‌‌رسیدم و گاه با یک قطره اشک، در خاک فرو می‌‌رفتم. می‌‌دانی چه‌‌قدر سخت است دیدن یارت، آن زمان که در بستری از خاک آرمیده و درد تنهایی دارد؟!

بهانه‌‌ای می‌‌خواهم برای ایستادن و پایداری، آن زمان که سفرت دور و دراز شد و من را تنها در دردی جان‌‌کاه تنها گذاشتی. چیزی تا نابودی جسم خسته‌‌ام نمانده است، تماشایی شده‌‌ام. این تئاتر زندگی ادامه خواهد داشت!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 9 users

پرند

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
306
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-18
موضوعات
21
نوشته‌ها
517
راه‌حل‌ها
25
پسندها
2,545
امتیازها
203
محل سکونت
در کنار بوستان گل فروش

  • #13
درد است زیستن بدون تو. درد دارد خنده‌‌هایم. خنده‌‌هایم تلخ است. سوت می‌‌کشد غم با سایه و بستر سیاهش را!

گاه با خود می‌‌اندیشم چه‌‌گونه و در کدامین زمان، به ایستگاه تنهایی دل رسیده‌‌ام؟ قطار زندگی‌‌ام سریع می‌‌گذرد و می‌‌رود. هنوز به مقصد حضور تو نرسیده‌‌ام. چه اشتباهی کرد دلم! ایستگاه را اشتباه آمده‌‌ام، برایم نشانی بفرست!

به هرکجا سفر می‌‌کنم رد و نشانی از تو باقی مانده است که بوی خوش شمشاد و عطر یاس را به مشام هر شنونده‌‌ای می‌‌رساند. عشق است در یاد و خاطرات تو با ارابه‌‌ای پر از خاطرات به تفرج بگذرانی!

غروب زندگی نزدیک و نور سرخی بر روی اسباب زمین سفره افکنده است. فصل سفر به دیار ابدی نزدیک است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 9 users

پرند

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
306
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-18
موضوعات
21
نوشته‌ها
517
راه‌حل‌ها
25
پسندها
2,545
امتیازها
203
محل سکونت
در کنار بوستان گل فروش

  • #14
می‌‌شمارم. یک، دو، سه!
نوبت توست که مرا با خود به این سفر همراه کنی. بهانه می‌‌گیرم از زندگی که با دستان گرمش، تن رنجور مرا نگه داشته در آن سوی پل معلق زندگی، به دیار ابدی!

در جای جای این سرزمین پهناور، عشق تو را می‌‌خوانم! ستاره‌‌ای کوچک در کوچه باغ‌‌های خاطرات به زمین سفر کرده تا به دور از چهره‌‌ی زیبای ماه به روی زیبای تو لبخندی بزند و با هر چشمکش، ب×و×س×ه‌‌‌ای بشود بر روی قطره اشک‌‌هایی که بر روی خاطرات من می‌‌لغزند و بر روی خاک فرود می‌‌آیند.

زندگی‌‌ام قحطی زده است، بیمار است، درمان‌‌گرش باش تا بیشتر از این در اندوه جان‌‌کاه دوری از تو هزار بار نمیرد و زنده نشود!
تحملم در حال تاب خوردن بر روی این جاده‌‌های نم‌‌زده‌‌ی این خاطرات است. می‌‌خندد، فریاد می‌‌زند، غوغا به پا می‌‌کند، می‌‌شکند، در آخر می‌‌میرد. آری، مردن دارد این درد.
بیا که خبرهایت دیری‌‌ست که دورتر می‌‌شوند از خاطراتم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 9 users

پرند

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
306
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-18
موضوعات
21
نوشته‌ها
517
راه‌حل‌ها
25
پسندها
2,545
امتیازها
203
محل سکونت
در کنار بوستان گل فروش

  • #15
راه رفتن را که آموختی، دویدن بیاموز. دویدن را که آموختی، پرواز کردن بیاموز. پرواز کردن را که آموختی، سقوط را بیاموز.

راه رفتن را بیاموز چرا که باید تا رسیدن به معشوق ازلی گام برداری و راه بروی.

دویدن را بیاموز که باید در جاده‌‌ای بی‌‌انتها در پی عشقی جاودان بدوی و جان بدهی.

چه‌‌قدر سرد و نم‌‌ناک است این اتاقک مخروبه‌‌ی خاطرات عشاقی که در این راه قدم برداشتند و نرسیدند!
چه دردها که نکشیدند، چه ضجه‌‌هایی که تا طلوع فجر به بلندای آسمان فلک الافلاک نزدند. دویدند، خم شدند و تاب نیاوردند این آدم‌‌های خاکی در این جاده‌‌ی بی‌‌انتها.

پرواز کردن را بیاموز چرا که برای رسیدن به عشق باید پر کشید و مثل عقاب، پر بگشایی بر پهنای آسمانی کبود که از نبود خورشید فرح‌‌بخش زندگی، دارد رنگ می‌‌بازد و جان می‌‌دهد.

آری! اندیشه‌‌ی پرواز را میلی به خزیدن نیست.
آزاده باش چون عقاب.
آزاد زیستن کار کرکس‌‌ها نیست.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 9 users

پرند

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
306
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-18
موضوعات
21
نوشته‌ها
517
راه‌حل‌ها
25
پسندها
2,545
امتیازها
203
محل سکونت
در کنار بوستان گل فروش

  • #16
دیر زمانی ست که در پی یک پیام کوتاه از یاری دیرین به کوه و بیابانی بی‌‌انتها زده‌‌ام، سردی‌‌های روزگار بد بازی‌‌هایی با تن رنجور و نحیف خاطرات می‌‌کند.

می‌‌نشینم بر سر جویباری از عشق و لذت می‌‌برم از عبور خاطرات عشاقی که در جوی عشق جریان دارد.

پرسه می‌‌زنم در کوچه باغ‌‌های خاطرات زندگی و از حضور تو گرمایی دل‌‌انگیز استشمام می‌‌کنم. آری، خاطرات شیرین است و زیبا.

توده‌‌ای از بغض و درد بر روی دلم انباشته شده. دلم یک تلنگر برای باریدن می‌‌خواست که نامه‌‌ات هویدا شد.

یادت هست آن زمان که آشنا بودیم؟ آشنا؟ آشنا یعنی همدمی در میان تنهایی‌‌های جامانده از خاطراتم. آشنا یعنی مونسی در دیار غربت. آشنا یعنی شناخته شده در کوی و برزن این خاکِ آشنا.

آهای یار آشنا! اگر می‌‌گذری از کوی دلدارم، به او خبر ده که یارت در این گوشه‌‌ی دنیا دارد با درد و اندوه دست و پنجه نرم می‌‌کند.خبر ده که یارت نزدیک است که تن به این خاکِ نم‌‌ناک و حزن‌‎‎انگیزِ زندگی بدهد،خودت را برسان.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 9 users

پرند

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
306
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-18
موضوعات
21
نوشته‌ها
517
راه‌حل‌ها
25
پسندها
2,545
امتیازها
203
محل سکونت
در کنار بوستان گل فروش

  • #17
عادتم به نوشتن اتفاق تازه‌‌ای نيست. هر وقت با دنيا غريبه می‌‌شوم، بيشتر می‌‌نويسم و نوشتن، فريادی‌‌ست که سکوتم را می‌‌شکند.

از چه بنويسم؟ از آسمانی که هميشه در حال عبور است؟ يا از دلی که سوت و کور شده است در این هیاهو؟

از زمين بنويسم يا از زمان يا از يک نگاه مهربان؟ از خاطراتی که با تو در باران خيس شدند و نم‌‌ناک؟ يا از غزل‌‌هایی که هيچ‌‌وقت سروده نشد؟

از چه بنويسم؟ از نامه‌‌هایی که هيچ‌‌وقت به‌‌سويت فرستاده نشد؟ يا از ترانه‌‌هایی که هرگز برايت خوانده نشد؟

از چه بنویسم؟ از چتری که هرگز زير آن دل‌‌داری نایستاد؟ يا از بدرودی که هرگز بر زبان رانده نشد؟

نشاني از تو ندارم؛ اما نشانی‌‌ام را براي تو می‌‌نويسم: درعصرهای انتظار، به حوالی بی‌‌کسی قدم بگذار! خيابان غربت را پيدا کن و وارد کوچه‌‌ی پس‌‌کوچه‌‌های تنهايی شو! کلبه‌‌ی غریبی‌‌ام را پيدا کن، کنار بيدمجنون خزان‌زده و کنار مرداب آرزوهای رنگی‌‌ام! درکلبه را باز کن و به سراغ بغض خيس پنجره برو! حرير غمش را کنار بزن، مرا می‌‌یابی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 9 users

پرند

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
306
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-18
موضوعات
21
نوشته‌ها
517
راه‌حل‌ها
25
پسندها
2,545
امتیازها
203
محل سکونت
در کنار بوستان گل فروش

  • #18
من عاشق بيابانی هستم که هرگز قسمت نشد باهم در آن پا بگذاریم من دلبسته‌‌ی درختی هستم که فرصت نشد زیر آن بنشینیم و لبخند بزنیم به هیاهوی کودکانه‌‌ی اطراف. من منتظر نسیمی هستم که عطر تو را دوباره به من نشان دهد!

مخاطب خاصِ من به سادگي يک لبخند رهايم کرد. تو رفته‌‌ای و من، عاشقانه‌‌های بی‌‌مخاطبم را به حراج گذاشته‌‌ام. مخاطب، بی‌‌مخاطب خوش نمی‌‌گذرد. خوشی‌‌ هم می‌‌گذرد.

به سکوت آرام خانه‌‌ی کاغذی‌‌ات قسم که می‌‌دانم رویاهای تو به زیبایی خیالات من باورکردنی است. تو از سکوت من به باور عرفانی عشق رسیده‌‌ای. من از سکوت تو به نقطه‌‌ی نهایی ایمان رسیده‌‌ام.

شاید باورش کرده‌‌ای که گفته‌‌های ما از آن دنیای کاغذی که ساخته‌‌ایم، شنیدنی‌‌ست؛ ولی می‌‌شود دست به کار شد و رنگ سبز به شاخه‌‌های خاکستری درخت‌‌های کاغذی کشید. تو نقاشی می‌‌دانی؟ پس چرا دست به کار نمی‌‌شوی؟ آب‌‌رنگ خاطرات‌‌مان تمام شده، اگر کمی در باغ کاغذی کنار خانه‌‌ی کاغذی‌‌مان جستجو کنیم، حتماً گل‌‌های کاغذی دارد که رنگ قرمز عشق به باورهای‌‌مان بکشیم. دنیای خاطرات و خانه کاغذی‌‌مان بی‌‌روح و رنگ است، بیا و نقاشش باش.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 9 users

پرند

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
306
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-18
موضوعات
21
نوشته‌ها
517
راه‌حل‌ها
25
پسندها
2,545
امتیازها
203
محل سکونت
در کنار بوستان گل فروش

  • #19
کاش در دل من هم بهار می‌‌شد!

کاش بهار عشقت می‌‌آمد و این خزان بی‌‌باران را هوای بهاری می‌‌داد!
کاش شکوفه‌‌های نهال مهرت را در دلم خشک نمی‌‌کردند!
این روزها او هم حال و هوای دیگری پیدا کرده، بزرگ شده. هر روز به سراغش می‌‌روم، آبش می‌‌دهم و چند ساعتی در کنارش با تو بودن را احساس می‌‌کنم.
باور نمی‌‌کنی دیگر برگ‌‌هایش زرد نمی‌‌شوند، همیشه سبزند!
مثل یاد تو که در ذهنم همیشه سبز خواهد ماند!

مهربانم! با روزگار چه می‌‌کنی؟
با ما که نامهربان شده، سر ناسازگاری وا کرده، بهانه‌‌گیر شده.
سراغش برو و سفارش کن تا طلوع آفتابی دوباره، با ما مهربان باشد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 9 users

پرند

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
306
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-18
موضوعات
21
نوشته‌ها
517
راه‌حل‌ها
25
پسندها
2,545
امتیازها
203
محل سکونت
در کنار بوستان گل فروش

  • #20
سال‌‌هاست که تمام دار و ندار این زندگی را ارزانی آن بغضی کردم که جایش را به لبخندهای گاه و بی‌‌گاهم تعویض کرد و رفت. تعویضش در نیمه‌‌ی اول زندگی‌‌ام بود. چه‌‌قدر ضعیف و بی‌‌پناه بود آن لبخندها.

سال‌‌هاست که من تنها و بی‌‌همدم در این کوچه‌‌ها در حال گذرم. می‌‌گذرم و با هر قدم که در این کوچه و جاده می‌‌گذارم، تمام خاطراتت مثل یک هرم گرمای آتش به وجودم رخنه می‌‌کنند و رسوخ می‌‌کنند به اعماق وجودم.

سال‌‌هاست که من در جاده‌‌ی بی‌‌انتهایی که تو در آن قدم گذاشتی، در حال عبور هستم و می‌‌گذرم. زمان نمی‌‌گذرد بی‌‌تو. قلبم نمی‌‌تپد بدون حضور تو. نفس‌‌هایم بریده‌‌اند بی‌‌هوای تو. یادت همیشه همراهم بوده است. می‌‌گویند خاک سرد است اما حضور و خاطر تو هنوز گرمی‌‌بخش این زندگی هست و خواهد ماند.
در پی این سال‌‌ها من بی‌‌تو به خود تو می‌‌رسم‌، ‌خواه این زمان یا در زمانی دگر ‌خواهم رسید و من و تو با هم تا ته دنیا می‌رویم.
ته دنیایی که من ساختم و تو با نقاشی زیبایت به آن رنگ و لعابی زیبا بخشیدی. تا خون در رگ‌‌‎های من جاری‌‌ست یادت در دلم ماندگار است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 9 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین