متروکه دلنوشته می نویسم برای تو | نگین مرادیان کاربر انجمن رمانیک

نام دلنوشته: می نویسم برای تو...
نویسنده: نگین مرادیان
مقدمه: می نویسم برای تو! برای تویی که دیگر نیستی. برای تویی که نمی دانی چه بی اندازه محتاج توام. برای تویی که با بی میلی پاسخم می دادی و من با چه شور و اشتیاقی با تو وقت می گذراندم. برای تویی که می دانستی چه مقدار دوستت دارم و با بی معرفتی، پاسخم را بی جواب گذاشتی و... رفتی!
می نویسم برای تو! تویی که دیگر... هیچ!

 

[81negin]

می نویسم برای تو ای دوست!
تویی که قرارم را گرفتی
تویی که آمدی و شدی همه ی جانم!
شدی آن کس که هرگاه نامت می آید، برق شوق در چشمانم پدید می آید
شدی آن همیشگی که نتوانم جایگزینی برایت پیدا کنم...
می نویسم برای تو ای یار! ای یار ابدی قلبم...

 

[81negin]

می نویسم برای تو ای مونس!
تویی که شدی مایه ی آرامشم
تویی که بارها حس کردم کنارمی و دستان یخ زده از سرمای بی احساس بودن آدمیان را، در دستان گرمت گرفتی...
تویی که هرگاه فکرت به ذهنم خطور می کند، ناگاه سوار قایق کوچک خیالم می شوم و پارو می زنم به سمت تو...
می نویسم برای تو ای همدم شب زنده داری های من! ای پادشاه خیالات شیرینم...

 

[81negin]

می نویسم برای تو ای فصل پریشانی من!
تویی که وجودت مانند پاییز، آرام بخش و زیباست.
تویی که مانند نسیم، از لابه لای گیسوان آشفته ام می گذری و با خنکای دستان نوازشگرت، به رقص درشان می آوری
تویی که مانند نم نم باران برایم طراوت داری و سراسر مایه ی امیدی برای دل بیابان زده ام!
می نویسم برای تو ای آرام بخش شب های بی قرارم! ای رویای همیشگی ام...