. . .

انتشاریافته دلنوشته میمانی یا می‌روی؟|مهدیه مومنی

تالار دلنوشته کاربران
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
رده سنی
  1. نوجوانان
  2. جوانان
ژانر اثر
  1. عاشقانه
  2. تراژدی
سطح اثر ادبی
برنزی
اثر اختصاصی
بله، این اثر اختصاصی می‌باشد و فقط در انجمن رمانیک نوشته شده است.
negar_۲۰۲۳۰۴۱۴_۰۷۱۴۱۷_k5ji_uk8.jpg


نام دلنوشته: می‌مانی یا می‌روی؟
نام نویسنده: مهدیه مومنی
ژانر:تراژدی- غمگین-عاشقانه

خلاصه:
من همیشه در خیالم گام‌های تو را دنبال می‌کنم،
همیشه چشم به قدم‌های تو دوخته‌ام،
همیشه دل به صدای تو سپرده‌ام!
تمام تنم چشم و گوش شده تا بفهمند تو چه قصدی داری!
می‌خواهی با من و این قلب عاشق چه کنی؟
می‌خواهی با لب‌هایت چه نویدی به من بدهی؟
بگویی می‌مانم یا بگویی می‌روم؟!
آه...
رفتن را هیچ وقت دوست نداشته‌ام، من همیشه از جدایی‌ها وحشت می‌کنم، همیشه از همه‌ی رفتن‌ها می‌ترسم!
من خیلی برای خودمان نگرانم!
می‌شود زودتر تکلیف من را یک‌سره کنی؟
تو بگو...
می‌روی یا می‌مانی؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 13 users

.Mahdieh

رمانیکی حامی
نویسنده افتخاری
شناسه کاربر
940
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-17
آخرین بازدید
موضوعات
308
نوشته‌ها
919
پسندها
3,381
امتیازها
340
سن
24
محل سکونت
√کره خاکی√

  • #11
دلنوشته شماره نه:::
ای کاش یک نفر من را می‌برد یک جایی به دور از تمام آدم‌ها، رهایم می‌کرد و خودش نیز می‌رفت!
تو نمی‌توانی حدس بزنی که من چه‌قدر از آدم‌ها دل‌زده و خسته شده‌ام!
نمی‌توانی بفهمی چه میزان از آدمیزاد نفرت دارم!
من اصلاً هیچ کس را دوست ندارم، دلم نمی‌خواهد هیچ کس را ببینم یا با کسی حرف بزنم.
آن‌قدر از آن‌ها زشتی و بدی دیده‌ام که کینه تمام قلبم را فرا گرفته و چه حیف که نمی‌توانم خودم را از بشر دور کنم؛ چون من هم یک آدمم و دارای بسیاری هنجار!
من نمی‌توانم فکر کنم که فقط خود هستم و به تنهایی می‌توانم برای خودم تصمیم بگیرم، متأسفانه یک زندگی درگیر بودن‌های انسان است و خیلی از آدم‌ها که وجود ما برایشان حیاتی است!
چه بگویم که انگار جز زندگی کردن و تحمل آدم‌ها، چاره‌ای نیست!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 11 users

.Mahdieh

رمانیکی حامی
نویسنده افتخاری
شناسه کاربر
940
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-17
آخرین بازدید
موضوعات
308
نوشته‌ها
919
پسندها
3,381
امتیازها
340
سن
24
محل سکونت
√کره خاکی√

  • #12
دلنوشته شماره ده:::
گاهی دلم می‌خواهد کارهای عجیبی انجام بدهم!
مثلاً بتوانم تمام عشاق جهان را به همدیگر برسانم یا تمام کسانی که با هم زندگی می‌کنند؛ اما عشقی به هم ندارند را از هم جدا کنم تا هر کدام به سوی عشق حقیقی خود بروند!
اما خب بعد از آن فکر می‌کنم آیا اصلاً عشق حقیقی و عشق واقعی وجود دارد؟
نمی‌دانم اصلاً این دوست داشتن‌ها، علاقه‌ها، وابستگی‌ها راست است یا دروغی بیش نیست و تمام‌شان تظاهر است؟
این علاقه‌ها از اعماق دل منشأ می‌گیرد یا با تردید بیان می‌شود؟
چه‌قدر سخت است تفکیک عشق‌های دروغین و واقعی!
من که فکر نمی‌کنم بتوانیم عشقی کاملاً واقعی را در این زمانه پیدا کنیم، گمان می‌کنم همه‌ی آن ها بوی دروغ و ریا می‌دهند، بوی ناپاکی!
وقتی به این چیزها می اندیشم با خود می‌گویم شاید صلاح این است که خیلی از عشاق جدا می‌شوند و خیلی از کسانی که عاشق هم نیستند به زندگی با هم ادامه می‌دهند؛ چون عشق واقعی را کسی تا به حال به چشم ندیده است!
شاید سرنوشت خیلی بهتر از ما تصمیم می‌گیرد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 11 users

.Mahdieh

رمانیکی حامی
نویسنده افتخاری
شناسه کاربر
940
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-17
آخرین بازدید
موضوعات
308
نوشته‌ها
919
پسندها
3,381
امتیازها
340
سن
24
محل سکونت
√کره خاکی√

  • #13
دلنوشته شماره یازده:::
خیلی از ما آدم‌ها در خیلی از مواقع ناخودآگاه دلمان می‌خواهد به جای کسی دیگر باشیم!
مثلاً با خود می‌گوییم فلانی چه‌قدر خوشبخت است، چه‌قدر حال دلش خوب است و چه‌قدر سرحال است؛ اما در صورتی که این فقط ظاهر ماجراست!
ما هیچ وقت در زندگی آن فرد نبودیم، هیچ وقت نتوانسته‌ایم معنای واقعی لبخندهایش را درک کنیم، هیچ وقت نتوانسته‌ایم بفهمیم آیا خنده‌هایش از ته دل است یا فقط تظاهر؟!
می‌خواهم برایت این‌گونه بگویم که هیچ کس، هیچ بشری خوب مطلق نیست!
اصلاً انگار خوب مطلق بودن عیب است که هیچ کس نمی‌تواند آن را برای خود داشته باشد!
همه و همه و همه غرق در سختی‌ها و مشکلاتی هستند که فقط خودشان می‌دانند و خدای خودشان!
همان آدمی که به حالش غبطه می‌خوریم خدا می‌داند درد در دلش چیست!
ما نمی‌توانیم با نگاه کردن، قضاوت کنیم!
پس بهتر است خودمان سعی کنیم حال خودمان را بهتر کنیم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 10 users

.Mahdieh

رمانیکی حامی
نویسنده افتخاری
شناسه کاربر
940
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-17
آخرین بازدید
موضوعات
308
نوشته‌ها
919
پسندها
3,381
امتیازها
340
سن
24
محل سکونت
√کره خاکی√

  • #14
دلنوشته دوازده:::
به هیچ کس اعتماد نکن!

در این دنیا هیچ کس ارزش ندارد که تو از راز‌های دلت برایش بگویی، چون قابل اعتماد نیستند!
هیچ کس ارزش ندارد تو سفره دلت را برایش باز کنی؛ چون فردایش نقل مجالس می‌شوی!
می‌بینی؟
متأسفانه دنیا یک جوری شده که باید خفه خون بگیری و هرچه که هست را درون دلت پنهان نگه داری چون کسی را نمی‌یابی که از ته دل برای تو و دردهایت دل بسوزاند، اگر کمی هم با تو صحبت کنند فقط برای کنجکاوی یا گذراندن وقت خودشان است یا این که می‌خواهند یکی بدبخت تر از خود پیدا کنند تا کمی از غم خودشان کم کنند و باورشان بشود که فقط آن‌ها نیستند که از این دنیا رنج می‌کشند!
دنیایی شده که همه می‌خواهند دیگری غمگین باشد یا خوشبخت نباشد تا دلشان آرام بگیرد که بدبختی فقط سمت آن‌ها نرفته و بقیه را هم درگیر خود کرده!
متأسفانه این موضوع حقیقت دارد!
قبل‌تر‌ها اگر کسی خوشحالی کسی دیگر را می‌دید خدا را شکر می‌کرد و از همان خدا می‌خواست که خوشبختی را نصیب او نیز بکند؛ اما در این زمانه حال همه می‌گویند فقط ما خوشبخت باشیم و بقیه را در حال زجر کشیدن ببینیم!
متأسفم برای این روزگار و آدم‌هایش!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 8 users

.Mahdieh

رمانیکی حامی
نویسنده افتخاری
شناسه کاربر
940
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-17
آخرین بازدید
موضوعات
308
نوشته‌ها
919
پسندها
3,381
امتیازها
340
سن
24
محل سکونت
√کره خاکی√

  • #15
دلنوشته سیزده:::
دلتنگم برای یک خیال آسوده!
واقعاً می‌گویم!
شاید باورت نشود حسرت یک روز کامل، آسوده و به دور از هیاهوی زندگی بودن، بر دلم عجیب مانده است.
چه می‌شود کرد؟
آدمیزاد همین است دیگر...
دلم می‌خواهد از همه فرار کنم، بروم جایی که اصلاً هیچ کس اطرافم نباشد جز خدایم!
چه می‌شد اگر ذهنمان در آرامش کامل بود و بدون دغدغه‌های عذاب آور و ناراحت کننده‌ی روزگار؟
چه می‌شد می‌توانستیم هیچ غمی نداشته باشیم که بخواهیم برایش ساعت‌ها یا تمام روز را در گوشه‌ای کز کرده و بخواهیم چاره‌ای برایش پیدا کنیم؟
چه می‌شد دلی شاد و خیالی راحت نصیب آدمیزاد می‌شد؟
خیلی وقت‌ها می‌نشینم و به این چیزها فکر می‌کنم؛ اما خب، هر چه‌‌قدر بیشتر فکر می‌کنم کمتر به نتیجه می‌رسم و هم‌چنان غم، وجود دارد و فکرمان درگیر و درگیر و درگیر!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 8 users

.Mahdieh

رمانیکی حامی
نویسنده افتخاری
شناسه کاربر
940
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-17
آخرین بازدید
موضوعات
308
نوشته‌ها
919
پسندها
3,381
امتیازها
340
سن
24
محل سکونت
√کره خاکی√

  • #16
دلنوشته چهارده:::
هیچ کس جدایی را دوست ندارد!
اصلاً واژه‌ی جدایی کلاً یک جور فاز منفی‌ست که ناخودآگاه در دل آدمی، رعب و وحشت ایجاد می‌کند.
جدایی همیشه سخت و طاقت فرسا و گاهی وقت‌ها غیرقابل تحمل بوده و هست و در آینده نیز خواهد بود!
جدایی فقط جدایی معشوق از عشقش نیست!
وقتی می‌گوییم جدایی، شامل خیلی چیزهای دیگر نیز، می‌شود!
از زمان گذشته تا به حال خیلی آدم‌ها از دیگری جدا شده‌اند!
آن‌ها بعضی عاشق و بعضی دیگر هم با عناوین مختلفی، طعم تلخ این واژه را چشیده‌اند!
می‌دانی... گاهی جدایی از یک چیزهایی هم نه تنها به ضرر آدمی نیست بلکه می‌تواند مایه خوشبختی او نیز باشد!
همیشه هم جدایی بد نیست، اگر کمی فکر کنی جدایی از بعضی چیزها واقعاً مفیدتر از بودن با آن‌هاست!
آدمی از جدایی‌ها ضربه می‌خورد برای همین هم هیچ وقت نمی‌خواهد طعمش را بچشد!
کاش هیچ وقت هیچ تقدیری برایمان رقم نخورد که طعم گس این حس را بچشیم!
امیدوارم... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 8 users

.Mahdieh

رمانیکی حامی
نویسنده افتخاری
شناسه کاربر
940
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-17
آخرین بازدید
موضوعات
308
نوشته‌ها
919
پسندها
3,381
امتیازها
340
سن
24
محل سکونت
√کره خاکی√

  • #17
دلنوشته پانزده:::
لعنت به آن روزهایی که اجازه دادیم یک حس خانمان سوز، راه به دلمان باز کند!
می‌دانم کمتر کسی پیدا می‌شود که درگیر عاشقی نشده باشد پس خوب می‌تواند بفهمد منظور من چیست!

میدانم این حس، خانمان سوز است!
این حس، تمام هست و نیست آدمی را به تباهی می‌کشاند!
این حس می‌تواند یک شبه تو را به قعر چاهی بیندازد که بیرون آمدن از آن غیرممکن است!
می‌تواند تو را به انتهای یک اقیانوس ببرد و هلاکت کند!
می‌تواند تو را بالای دار بفرستد و خودش صندلی را از زیر پایت محکم، بکشد!
می‌تواند دستانش را به دور گردنت حلقه کرده، با لذت مرگت را لمس کند!
باور کن...
ممکن است با خودت بگویی چه‌قدر اغراق می‌کند؛ اما این تشبیه‌ها لازم است تا بفهمی درون بطن این حس به ظاهر زیبا، به ظاهر فریبنده، چه هیولایی نهفته است!
این حس، وحشت برانگیز است.
کافی‌ست در راهش قدم بگذاری، آن وقت است که می‌فهمی خلاص شدن از این وادی، خیالی‌ست واهی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 8 users

.Mahdieh

رمانیکی حامی
نویسنده افتخاری
شناسه کاربر
940
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-17
آخرین بازدید
موضوعات
308
نوشته‌ها
919
پسندها
3,381
امتیازها
340
سن
24
محل سکونت
√کره خاکی√

  • #18
دلنوشته شانزده:::
چرا دنیا این‌گونه شده است؟!
باور کن من روزی هزار دفعه، دوهزار دفعه، این سوال کوتاه را از خود می‌پرسم و فقط تنها چیزی که عایدم می‌شود حس تأسف است و بس!
چرا آدم‌ها این‌همه بی رحم شده‌اند؟
چرا هیچ کس دیگر حیا و حرمتی نمی‌شناسد؟
چرا هیچ کس فرق بزرگ‌تر و کوچک‌تر را متوجه نمی‌شود؟
اصلاً بزرگ‌تر و کوچک‌تری هم مگر دیگر مانده؟!
هرکس برای خودش احساس برتری و بزرگ بودن دارد و خیال می‌کند همه زیر دست او هستند که باید برایش ادای احترام کنند!
دنیا واقعاً جای بدی شده.
نمی‌دانم آدم‌ها کی فرصت کرده‌اند که تا این حد بی پروا شوند.
کی فرصت کرده‌اند که تا این حد بد ذات بشوند که هیچ کس نتواند کنترل‌شان کند.
ای کاش لااقل ذره‌ای محبت و عشق و مهربانی درون دل‌ها وجود داشت تا بلکه کمی دنیا از این حال و هوای زشتش بیرون می‌آمد و رنگ قشنگ‌تری به خودش می‌گرفت.
ای کاش روزی از خواب بیدار می‌شدیم و می‌دیدیم دنیا از این رو به آن رو شده و آدم‌ها هم تغییر کرده‌اند، حداقلش این‌که از این‌همه بدی فاصله گرفته و کمی بهتر شده باشند!
اما گمان کنم این آرزو، امیدی‌ست واهی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 8 users

.Mahdieh

رمانیکی حامی
نویسنده افتخاری
شناسه کاربر
940
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-17
آخرین بازدید
موضوعات
308
نوشته‌ها
919
پسندها
3,381
امتیازها
340
سن
24
محل سکونت
√کره خاکی√

  • #19
دلنوشته هفده:::
دلخوشی‌ها گاهی هرچند کوچک باشند؛ اما ناخودآگاه حس خوشایندی در دل آدمی ایجاد می‌کنند.
ناخودآگاه لذتی عمیق را به درون دل راه می‌دهند.
دلخوشی‌ها هرچند کم؛ اما برای ادامه زندگی هدفی قشنگ را به آدمی می‌دهند.
نمی‌دانم چرا آدمیزاد نمی‌تواند همیشه و همیشه خوش باشد، وقتی با یک دلخوشی کوچک تا این حد دلش آرام می‌گیرد اگر این دلخوشی‌ها ابدی بودند دیگر چه می‌شد!
خب همیشه نمی‌شود شاد بود، مشکلات و موانع زندگی اگر نباشند که آدمیزاد قوی نمی‌شود، یاد نمی‌گیرد که گلیم زندگی را باید خودش از آب بکشد.
یاد نمی‌گیرد که موانع را باید خودش برای رسیدن به خوشبختی کنار بزند و تلاش کند.
از زمان اولین آدمیزادی که بر روی این کره خاکی آمده تا به حال همیشه سختی‌ها وجود داشته‌اند، گاه بیشتر و گاه کمتر!
نمی‌شود منکر وجودشان شد، به ناچار باید خود را با شرایط وفق داد.
چه بگویم، فقط می‌دانم همین دلخوشی‌های کوچک تا مدت‌ها در دل غوغایی به پا می‌کند دیدنی!
امیدوارم زندگی همه‌ی ما غرق در این دلخوشی‌ها باشد، مشکلات کم و خوشی‌ها فراوان باشد.
امیدوارم... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 8 users

.Mahdieh

رمانیکی حامی
نویسنده افتخاری
شناسه کاربر
940
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-17
آخرین بازدید
موضوعات
308
نوشته‌ها
919
پسندها
3,381
امتیازها
340
سن
24
محل سکونت
√کره خاکی√

  • #20
دلنوشته هجده:::
این روزها نمی‌دانم چرا دلگیرم!
اطرافم اتفاقاتی رخ می‌دهد که هضم آن‌ها برایم خیلی سخت و دشوار است.
اتفاقاتی که شاید برای همه عادی باشد؛ اما من در خلسه‌ای از شوک فرو می‌روم.
این روزها دلم از همه گرفته است، از آدم‌هایی که نمی‌دانند عمرشان چه‌گونه به تباهی می‌گذرد و روزی به خود می‌آیند که دیگر خیلی برای جبران دیر شده است.
این روزها در جای جای شهرم بوی نفاق و بوی تنفر و دشمنی را استشمام می‌کنم چون آدمیزاد دارد به سویی می‌رود که همیشه در دل از این فاجعه وحشت داشتم.
خیلی سخت است... شاهد چیزهایی باشی که نمی‌خواهی اتفاق بیفتد و می‌بینی که می‌شود و تو نمی‌توانی جلویش را بگیری!
دلگیرم از تمام آدم‌ها، از زمین، از روزگار، از سرنوشت!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 8 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین