. . .

انتشاریافته دلنوشته میمانی یا می‌روی؟|مهدیه مومنی

تالار دلنوشته کاربران
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
رده سنی
  1. نوجوانان
  2. جوانان
ژانر اثر
  1. عاشقانه
  2. تراژدی
سطح اثر ادبی
برنزی
اثر اختصاصی
بله، این اثر اختصاصی می‌باشد و فقط در انجمن رمانیک نوشته شده است.
negar_۲۰۲۳۰۴۱۴_۰۷۱۴۱۷_k5ji_uk8.jpg


نام دلنوشته: می‌مانی یا می‌روی؟
نام نویسنده: مهدیه مومنی
ژانر:تراژدی- غمگین-عاشقانه

خلاصه:
من همیشه در خیالم گام‌های تو را دنبال می‌کنم،
همیشه چشم به قدم‌های تو دوخته‌ام،
همیشه دل به صدای تو سپرده‌ام!
تمام تنم چشم و گوش شده تا بفهمند تو چه قصدی داری!
می‌خواهی با من و این قلب عاشق چه کنی؟
می‌خواهی با لب‌هایت چه نویدی به من بدهی؟
بگویی می‌مانم یا بگویی می‌روم؟!
آه...
رفتن را هیچ وقت دوست نداشته‌ام، من همیشه از جدایی‌ها وحشت می‌کنم، همیشه از همه‌ی رفتن‌ها می‌ترسم!
من خیلی برای خودمان نگرانم!
می‌شود زودتر تکلیف من را یک‌سره کنی؟
تو بگو...
می‌روی یا می‌مانی؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 13 users

Romanik Bot

رمانیک بات
کاربر VIP
شناسه کاربر
235
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-27
آخرین بازدید
موضوعات
53
نوشته‌ها
869
پسندها
7,353
امتیازها
218
محل سکونت
romanik.ir
وب سایت
romanik.ir

  • #2
screenshot-1266_eff3.png

به نام خداوند دل‌های پاک​

سلام خدمت شما دل‌نویس عزیز!​

متشکریم از شما برای انتخاب انجمن رمانیک جهت انتشار آثار ارزشمندتان.​
خواهشمندیم قبل از شروع کردن نگارش دلنوشته‌تان، قوانین مذکور در تاپیک زیر را با دقت مطالعه فرمایید!​

پس از ارسال حداقل ده پارت از دلنوشته خود، می‌توانید طبق قوانین تاپیک زیر برای اثر خود درخواست جلد دهید.
[درخواست جلد برای دلنوشته]

پس از اتمام نگارش، برای درخواست نقد و تعیین سطح اثرتان، از طریق لینک زیر اقدام کنید.
[درخواست نقد و تعیین سطح دلنوشته]

پس از رفع ایرادات گفته شده توسط منتقد، جهت بررسی دوباره و تعیین سطح مجدد اثرتان از طریق لینک زیر اقدام کنید.
[تعیین سطح مجدد دلنوشته]

پس از اتمام نگارش دلنوشته، می‌توانید از طریق لینک زیر برای صوتی کردن دلنوشته خود اقدام کنید.
[درخواست صوتی شدن دلنوشته]

پس از اتمام نگارش دلنوشته، در تاپیک زیر اعلام کنید.
[اعلام پایان نگارش دلنوشته]

شما می‌بایست پس از اتمام اثرتون درخواست رصد اثرتان را دهید تا ممنوعات اثرتون بررسی بشه، برای درخواست از طریق لینک زیر اقدام کنید.​

پس از اتمام رصد برای ویراستاری و ارسال اثر شما روی سایت، طبق موارد گفته شده در لینک زیر اقدام کنید.
[درخواست ویراستاری دلنوشته]

جهت انتقال اثر به متروکه و یا بیرون آوردن اثر از متروکه، از طریق لینک زیر اقدام کنید.
[انتقال و بیرون آوردن دلنوشته از متروکه]

متشکریم از حضور گرم و همکاری شما در انجمن رمانیک!​

| مدیریت تالار ادبیات انجمن رمانیک |​
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 9 users

.Mahdieh

رمانیکی حامی
نویسنده افتخاری
شناسه کاربر
940
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-17
آخرین بازدید
موضوعات
308
نوشته‌ها
919
پسندها
3,381
امتیازها
340
سن
24
محل سکونت
√کره خاکی√

  • #3
دلنوشته شماره یک:
اشک‌هایم جاری‌ست؛ اما نمی‌توانند مانع رفتنت شوند!
پشت سر هم روی گونه‌هایم می‌آیند و می‌روند و تو کاملاً بی‌تفاوت به آن‌ها پشت می‌کنی و می‌روی!
تو اصلاً من را دوست داری؟
فکر نمی‌کنم!
وگرنه اگر کسی یک نفر را دوست بدارد مگر تا این حد می‌تواند نسبت به او بی‌خیال باشد؟!
هرگز!
من عاشقان زیادی را دیده‌ام، آن‌ها هیچ کدام مانند تو نیستند.
آن‌ها نمی‌توانند معشوقه خود را به حال خود رها کنند، نمی‌توانند بی هیچ اندوهی از کنار اشک‌هایش بگذرند، نمی‌توانند دلش را بشکنند و خیلی از نتوانستن‌های دیگر!
چه بگویم، تو بیش از حد به من بی‌اعتنایی.
تو بیش از حد نسبت به من سردی.
نمی‌توانم باور کنم چه‌گونه می‌توانی با من این‌گونه رفتار کنی!
عاشق نیستی و این به من ثابت شده است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 16 users

.Mahdieh

رمانیکی حامی
نویسنده افتخاری
شناسه کاربر
940
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-17
آخرین بازدید
موضوعات
308
نوشته‌ها
919
پسندها
3,381
امتیازها
340
سن
24
محل سکونت
√کره خاکی√

  • #4
دلنوشته ‌شماره دو:
نمی‌دانم انتظار با آدمی چه می‌کند!
چند وقتی‌ست مدام ته دلم چیزی مانند یک دیوار نامرئی فرو می‌ریزد!

در قلبم انگار یک نفر ایستاده و مدام با سوزنی نوک تیز نیشتر به قلبم وارد می‌کند که نفسم لحظاتی قفل می‌شود و بالا نمی‌آید!

در جمجمه‌ام انگار هزار نفر قدم رو، می‌روند و صدای چکمه‌هایشان تا اعماق مغزم رسوخ می‌کند!
چشم‌هایم بی هیچ دلیلی اشک می‌آیند و ریزششان دائمی‌ست!
دست‌هایم مدام پرده‌ی پنجره را کنار می‌زند و در خیابان، در جستجوی کسی سرک می‌کشد!
اعضای بدنم هر کدام در تقلایی‌ست شدید!
این‌ها نشانه‌ی انتظار است؟
نشانه‌ی دلتنگی؟
نشانه‌ی وابستگی و حتی عشق؟!
گمان نکنم.
نمی‌دانم!
یعنی انتظار تا به این حد جان فرسا است؟
چه می‌شود عامل این‌همه درد بیاید و بگوید:

_ بس است هرچه درد کشیده‌ای، آرام بگیر!
و من غرق در آرامشی عمیق شوم و از این‌همه رنج آزاد!
به راستی انتظار دردی‌ست جانکاه!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 16 users

.Mahdieh

رمانیکی حامی
نویسنده افتخاری
شناسه کاربر
940
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-17
آخرین بازدید
موضوعات
308
نوشته‌ها
919
پسندها
3,381
امتیازها
340
سن
24
محل سکونت
√کره خاکی√

  • #5
دلنوشته شماره سه:
یک روز میان این‌همه دلتنگی و دلواپسی و حس انتظار، جان می‌دهم!
آخر یک قلب چه‌قدر توان کشیدن درد را دارد؟
قلب من هم یک روز میان این‌همه تلاطم وسیع، از زندگی استعفا می‌دهد!
نمی‌تواند این‌همه رنج را متحمل شود و این‌همه زخم را تاب بیاورد.
یک قلب مگر چه‌قدر می‌تواند از دور شاهد عشق بازی‌های یارش شود و بی‌تفاوت بماند؟
مگر می‌تواند بی‌خیال و ساده از کنار این موضوع بگذرد؟
نه!
نمی‌تواند ببیند یار در کنارش است؛ اما دستانش در دستان دیگری‌ست!
غریبه‌ای آشنا!
کسی که رقیب قلبش شده و دل یارش را ربوده و او میان این بازی، کیش و مات شده است!
انتظار کشیدن هم تا کی؟
تا کی نشستن و خیره شدن و حسرت خوردن؟
عمر می‌رود... مگر یک انسان چند بار زندگی می‌کند؟
نباید بیهوده وقت را به هدر داد، پس یا باید این دندان لق را کند و جایی دور انداخت، حتی فرسنگ‌ها دورتر یا باید تکلیف را یک‌سره کرد و به این انتظار پایان داد!
به راستی زندگی گاهی چه‌قدر سخت می‌شود!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 16 users

.Mahdieh

رمانیکی حامی
نویسنده افتخاری
شناسه کاربر
940
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-17
آخرین بازدید
موضوعات
308
نوشته‌ها
919
پسندها
3,381
امتیازها
340
سن
24
محل سکونت
√کره خاکی√

  • #6
دلنوشته شماره چهار:::
این دل چه عضو عجیبی‌ست!
آن‌قدر نگران کسی شدن عجیب است واقعاً؟
آن‌قدر وابسته کسی شدن عجیب است؟
آن‌قدر برای کسی تپیدن عجیب است؟
این عضو کوچک چه‌قدر مگر جا دارد که تا این حد عشق یک نفر را در خودش بپروراند؟!
مگر چه‌قدر بزرگ است که کسی را تا این حد دوست بدارد؟
چه‌گونه می‌شود که دل این‌همه در گرو یک آدم دیگر باشد؟
برایم همیشه جای سوال داشته است، چرا نمی‌توانم جوابی برای این سوالاتم پیدا کنم؟
چه‌قدر باید جستجو کنم تا بفهمم دل من تا کی قرار است در گرو او باشد و او بی‌تفاوت از کنارش بگذرد؟
می‌خواهم دلم آزاد و رها باشد، بی هیچ خیالی، علاقه یا عشقی!
آن‌قدر آزاد که هیچ چیز او را به تلاطم نیندازد و در آرامشی عمیق به سر ببرد!
یعنی ممکن است روزی دلم آرام گیرد؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 14 users

.Mahdieh

رمانیکی حامی
نویسنده افتخاری
شناسه کاربر
940
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-17
آخرین بازدید
موضوعات
308
نوشته‌ها
919
پسندها
3,381
امتیازها
340
سن
24
محل سکونت
√کره خاکی√

  • #7
دلنوشته شماره پنج:
خط بکش دور تمام آدم‌ها!
به خدا آن‌ها اصلاً به درد تو نمی‌خورند، فقط هر لحظه و هرجا تو را زجر می‌دهند و با کارهایشان تو را آزار می‌دهند!
تو نمی‌توانی حدس بزنی این آدمیزاد چه‌گونه می‌تواند تو را تا اوج عصبانیت ببرد، تو را و تمام درون تو را با یک طوفانی از غم مواجه کند و خودش به تماشا بایستد که تو چه‌گونه در این بحران اسیر شده‌ای!
آدمیزاد گاهی دلی دارد از سنگ که اصلاً انگار نه انگار موجودی که جلوی او ایستاده هم، از جنس خودش است، دل دارد، قلب دارد و ممکن است اذیت شود!
او حرفش را می‌زند، هرچه می‌خواهد می‌گوید و اصلاً نمی‌فهمد با ادای آن کلمات چه بر سر تو می‌آید!
آدمیزاد هیچ وقت مهربانی‌اش دائمی نبوده، هیچ وقت خوبی‌هایش همیشگی نبوده و در آخر آن روی واقعی‌اش را به تو نشان می‌دهد.
همیشه سعی کن تنهایی را انتخاب کنی، باور کن آدم‌ها تو را تنهاتر می‌کنند!
آن‌قدر تو را ناراحت می‌کنند که دعا می‌کنی، کاش هیچ وقت به سویشان نمی‌رفتی، هیچ وقت آن‌ها را درون قلب خود راه نمی‌دادی!
چه بگویم، آن‌قدر دلم پر است از آدمیزاد که اگر بخواهم بنویسم هزار صفحه متوالی می‌شود شاید کمی هم بیشتر... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 13 users

.Mahdieh

رمانیکی حامی
نویسنده افتخاری
شناسه کاربر
940
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-17
آخرین بازدید
موضوعات
308
نوشته‌ها
919
پسندها
3,381
امتیازها
340
سن
24
محل سکونت
√کره خاکی√

  • #8
دلنوشته شماره شش:
ای کاش من یک چوب جادویی داشتم!
از همان‌‌ها که در داستان‌ها و فیلم‌های کودکانه است!
از همان‌ها که می‌توان با آن تمام خواسته‌های درونی‌ات را به واقعیت تبدیل کنی بی آن‌که بخواهی تمام عمر برای رسیدن به آن‌ها بدوی و شاید هرگز به آن‌ها نرسی!
هیچ وقت نتواستم سریع به رویاهایم دست پیدا کنم، تا بوده همیشه برایشان دردسرهای زیادی را تحمل کردم و معنای این جمله را کاملاً درک کرده‌ام!
(نابرده رنج، گنج میسر نمی‌شود)
واقعاً هم تا رنج بسیار نکشی، تا تلاش نکنی و تا خون دل نخوری، نمی‌توانی به آن‌چه آرزو داری برسی، نمی‌توانی رویاهایت را به واقعیت تبدیل کنی چون یک بشری و بشر هم زاده شده تا زجر بکشد!
این ناامیدی‌ها چیزی نیست که فقط بر روی کاغذ آمده باشد، نه!
حاصل تجربه‌های آدمی‌ست!
حاصل یک عمر زندگی‌ست!
می‌گویند:

_ زندگی را نفسی، ارزش غم خوردن نیست!
اما من می‌گویم:

_ چه‌گونه در این دنیا باشی و بتوانی همیشه فارغ از غم باشی؟
اصلاً امکان دارد؟
من که می‌گویم ممکن نیست آدمیزادی در این دنیا بدون غم باشد، آدمیزاد زاده شده تا رنج بکشد!
زندگی گاهی چه‌قدر خسته کننده می‌شود!
چه‌قدر سخت و چه‌قدر غیرقابل تحمل!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 13 users

.Mahdieh

رمانیکی حامی
نویسنده افتخاری
شناسه کاربر
940
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-17
آخرین بازدید
موضوعات
308
نوشته‌ها
919
پسندها
3,381
امتیازها
340
سن
24
محل سکونت
√کره خاکی√

  • #9
دلنوشته شماره هفت:::
نمی‌دانم از کدام دردهایم برایتان بنویسم!
آن‌قدر زخم بر جان و تنم خورده است که مانده‌ام بر روی کدام یک از آن‌ها چسب بگذارم تا بلکه بسته و ناپدید شود!
بر روی کدام مرهم بگذارم تا از درد جانکاهش بکاهم؟
نمی‌دانم چرا آدمی به زندگی کردن مجبور است؟
چرا مجبور است به تحمل کارها و چیزهایی که اصلاً دلش نمی‌خواهد متحمل شود؟!
آه...
نمی‌‌دانم از کدام بازی روزگار بگویم که بر سرم آورده و خودش خوشحال و بی‌تفاوت به زجر کشیدن‌هایم می‌نگرد!
من خسته‌ام!
آن‌قدر خسته که نایی برای درد و دل هم نمانده، آن هم برای آدم‌هایی که منتظرند زخم دلت سرباز کند و به جای دارو، نمک‌هایشان را تا ته روی زخمت خالی کنند!
هرگز لب از لب باز نکن برای این مردم که جز پشیمانی چیزی به همراه ندارد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 12 users

.Mahdieh

رمانیکی حامی
نویسنده افتخاری
شناسه کاربر
940
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-17
آخرین بازدید
موضوعات
308
نوشته‌ها
919
پسندها
3,381
امتیازها
340
سن
24
محل سکونت
√کره خاکی√

  • #10
دلنوشته شماره هشت:::
وابستگی به یک آدم چیست؟
اصلاً حس وابسته شدن به آدمیزادی از جنس خودت چه مفهومی دارد؟
چرا باید این حس وجود داشته باشد؟
چرا باید درون‌مان پر از وجود این احساس باشد؟!
آیا واقعاً وابستگی حس خوبی‌ست؟
من که می‌گویم جز درد و غم و رنج هیچ چیز دیگری به همراه ندارد، حسی نفرت انگیز!
حسی پر از ندامت و پشیمانی!
وابستگی کاش اختیاری می‌شد، آن وقت من هرگز انتخابش نمی‌کردم و اگر می‌خواست به درونم رخنه کند با قاطعیت پسش می‌زدم.
من دوست ندارم در این جهان وابسته هیچ چیز یا هیچ کس باشم، می‌خواهم دلم خالی از هر حسی باشد چرا که این چنین زندگی کردن خیلی راحت تر است.
می‌خواهم تنها و تنها و تنها برای خود زندگی کنم، می‌خواهم فقط خودم در کنار خودم باشم!
ای کاش می شد... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 12 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین