دلنوشته فریاد ماه
دلنویس: آرمیتا حسینی به قلـــــــــــــــم ســــــــــــــــــــــــرخ
ژانر: فلسفی، تراژدی
دلنویس: آرمیتا حسینی به قلـــــــــــــــم ســــــــــــــــــــــــرخ
ژانر: فلسفی، تراژدی
مقدمه
اکنون که مینویسم خواب یا بیدار بودنم را نمیدانم
در پایان مسیر بیدار شدن یا دوباره خوابیدنم را نیز، هیچ نمیدانم
چه روز باشد چه شب
ماه در مغزم صدا میکند و چیزی میگوید
انگار ذرات نوری که متعلق به خودش نیستند
درونش ولوله به پا کردهاند و او
تمام آشتفگی شبهای تنهاییاش را
در سرم جار میزند
گاه میخواهد بیدار شوم و از اوضاع خورشید به او خبر دهم
و گاه فریاد میزند که بخوابم و او را تنها نگذارم
در خوابم از او پرسیدم که خواب یعنی چه؟
نورش را که به صورتم پاشید
فهمیدم خواب یعنی بی نور بودن
یعنی تاریکی
یعنی نادانی
و من از آن تاریکی آنقدر وحشت دارم که هربار در خواب و بیداری، نور ماه را از او میستانم
من دزد صدای نورانی ماه هستم!
سخن دلنویس: هدفم مثل اکثر وقتها، انتقاد از جهالت تاریکی هست که داره هوای شهر رو آلوده میکنه و درختها رو قطع
به امید روزی که جهالتی نباشه:)
اکنون که مینویسم خواب یا بیدار بودنم را نمیدانم
در پایان مسیر بیدار شدن یا دوباره خوابیدنم را نیز، هیچ نمیدانم
چه روز باشد چه شب
ماه در مغزم صدا میکند و چیزی میگوید
انگار ذرات نوری که متعلق به خودش نیستند
درونش ولوله به پا کردهاند و او
تمام آشتفگی شبهای تنهاییاش را
در سرم جار میزند
گاه میخواهد بیدار شوم و از اوضاع خورشید به او خبر دهم
و گاه فریاد میزند که بخوابم و او را تنها نگذارم
در خوابم از او پرسیدم که خواب یعنی چه؟
نورش را که به صورتم پاشید
فهمیدم خواب یعنی بی نور بودن
یعنی تاریکی
یعنی نادانی
و من از آن تاریکی آنقدر وحشت دارم که هربار در خواب و بیداری، نور ماه را از او میستانم
من دزد صدای نورانی ماه هستم!
سخن دلنویس: هدفم مثل اکثر وقتها، انتقاد از جهالت تاریکی هست که داره هوای شهر رو آلوده میکنه و درختها رو قطع
به امید روزی که جهالتی نباشه:)
آخرین ویرایش: