نام دلنوشته : آفتاب پرست چشمانم
ژانر: فلسفی، روانشناسی، تراژدی
دلنویس: آرمیتا حسینی (دمیورژ) به قلم سرخ
مقدمه
دست لایه شیرینی خامهای میچرخد
چرخش شیرین سوال زیر زمزمه تلخ جواب
دست را پس میکشد
دست دیگر تنها دست نیست بلکه جنونیست که در مغز فرو رفته
و خامه از رگهای مغز پایین میچکد
من میدانم سری خالی از فکر
آفتابپرستهای زیادی را در میدان مردمکان حلق آویز میکند
آفتابپرستها رنگی از مرگ پوشیدهاند و در هر کجای زندگی که مخفی شده باشند
شکار سرنوشت نهایی آنهاست
نمیدانم چگونه به اینجا رسیدم اما آخرین بار مغزم دیگر نگاه پریشان احوالم را
پشت میز تماشا، نمیخواست
انگار از تجزیه مناظری که در سکوی چشمانم پخش بود
خسته شده
از فکر خسته شده
از من...
و من حالا آفتابپرستان مرده پوشی در چشمانم دارم
که تصاویر جهان را بی وقفه
رنگ مرگ میبینم
شنبه 4 شهریور
ژانر: فلسفی، روانشناسی، تراژدی
دلنویس: آرمیتا حسینی (دمیورژ) به قلم سرخ
مقدمه
دست لایه شیرینی خامهای میچرخد
چرخش شیرین سوال زیر زمزمه تلخ جواب
دست را پس میکشد
دست دیگر تنها دست نیست بلکه جنونیست که در مغز فرو رفته
و خامه از رگهای مغز پایین میچکد
من میدانم سری خالی از فکر
آفتابپرستهای زیادی را در میدان مردمکان حلق آویز میکند
آفتابپرستها رنگی از مرگ پوشیدهاند و در هر کجای زندگی که مخفی شده باشند
شکار سرنوشت نهایی آنهاست
نمیدانم چگونه به اینجا رسیدم اما آخرین بار مغزم دیگر نگاه پریشان احوالم را
پشت میز تماشا، نمیخواست
انگار از تجزیه مناظری که در سکوی چشمانم پخش بود
خسته شده
از فکر خسته شده
از من...
و من حالا آفتابپرستان مرده پوشی در چشمانم دارم
که تصاویر جهان را بی وقفه
رنگ مرگ میبینم
شنبه 4 شهریور
آخرین ویرایش: