. . .

در دست اقدام دلنوشته آفتاب پرست چشمانم| نویسنده دمیورژ

تالار دلنوشته کاربران
نام دلنوشته : آفتاب پرست چشمانم
ژانر: فلسفی، روانشناسی، تراژدی
دلنویس: آرمیتا حسینی (دمیورژ) به قلم سرخ

مقدمه
دست لایه شیرینی خامه‌ای می‌چرخد
چرخش شیرین سوال زیر زمزمه تلخ جواب
دست را پس می‌کشد
دست دیگر تنها دست نیست بلکه جنونیست که در مغز فرو رفته
و خامه از رگ‌های مغز پایین می‌چکد
من می‌دانم سری خالی از فکر
آفتاب‌پرست‌های زیادی را در میدان مردمکان حلق آویز می‌کند
آفتاب‌پرست‌ها رنگی از مرگ پوشیده‌اند و در هر کجای زندگی که مخفی شده باشند
شکار سرنوشت نهایی آنهاست
نمی‌دانم چگونه به اینجا رسیدم اما آخرین بار مغزم دیگر نگاه پریشان احوالم را
پشت میز تماشا، نمی‌خواست
انگار از تجزیه مناظری که در سکوی چشمانم پخش بود
خسته شده
از فکر خسته شده
از من...
و من حالا آفتاب‌پرستان مرده پوشی در چشمانم دارم
که تصاویر جهان را بی وقفه
رنگ مرگ می‌بینم
شنبه 4 شهریور



 
آخرین ویرایش:

Romanik Bot

رمانیک بات
کاربر VIP
شناسه کاربر
235
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-27
آخرین بازدید
موضوعات
53
نوشته‌ها
870
پسندها
7,357
امتیازها
218
محل سکونت
romanik.ir
وب سایت
romanik.ir

  • #2
screenshot-1266_eff3.png

به نام خداوند دل‌های پاک​

سلام خدمت شما دل‌نویس عزیز!​

متشکریم از شما برای انتخاب انجمن رمانیک جهت انتشار آثار ارزشمندتان.​
خواهشمندیم قبل از شروع کردن نگارش دلنوشته‌تان، قوانین مذکور در تاپیک زیر را با دقت مطالعه فرمایید!​

پس از ارسال حداقل ده پارت از دلنوشته خود، می‌توانید طبق قوانین تاپیک زیر برای اثر خود درخواست جلد دهید.
[درخواست جلد برای دلنوشته]

پس از اتمام نگارش، برای درخواست نقد و تعیین سطح اثرتان، از طریق لینک زیر اقدام کنید.
[درخواست نقد و تعیین سطح دلنوشته]

پس از رفع ایرادات گفته شده توسط منتقد، جهت بررسی دوباره و تعیین سطح مجدد اثرتان از طریق لینک زیر اقدام کنید.
[تعیین سطح مجدد دلنوشته]

پس از اتمام نگارش دلنوشته، می‌توانید از طریق لینک زیر برای صوتی کردن دلنوشته خود اقدام کنید.
[درخواست صوتی شدن دلنوشته]

پس از اتمام نگارش دلنوشته، در تاپیک زیر اعلام کنید.
[اعلام پایان نگارش دلنوشته]

شما می‌بایست پس از اتمام اثرتون درخواست رصد اثرتان را دهید تا ممنوعات اثرتون بررسی بشه، برای درخواست از طریق لینک زیر اقدام کنید.​

پس از اتمام رصد برای ویراستاری و ارسال اثر شما روی سایت، طبق موارد گفته شده در لینک زیر اقدام کنید.
[درخواست ویراستاری دلنوشته]

جهت انتقال اثر به متروکه و یا بیرون آوردن اثر از متروکه، از طریق لینک زیر اقدام کنید.
[انتقال و بیرون آوردن دلنوشته از متروکه]

متشکریم از حضور گرم و همکاری شما در انجمن رمانیک!​

| مدیریت تالار ادبیات انجمن رمانیک |​
 

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
259
نوشته‌ها
2,795
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,332
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #3
طناب‌های زیادی از چشم‌ها آویزان
در حلقمان می‌پیچد
طنابت را دور بینداز
در من گلویی نمانده
من زباله‌دانی از کلمات را حمل می‌کنم
و صدایم در پیچش اخم‌هایت، به پایان ختم می‌شود
صدایم خیز برمی‌دارد در خواب
و از فنرهای تخت به اوج
از اوج به واقعیت خواب بودن، کوبیده می‌شود
دیوارها در تنهایی از جنس سخنان من‌اند
تنهایی لباس دیگر من است
و در جمع، بخشی از من در خود جمع می‌شود
تا نگاه به گستردگی آفتاب‌پرستی نقاش نشود
شماها پشت میز نگاهتان هم صادق نیستید
به همان اندازه که میان برجستگان روشن طلوع می‌کنید
در دست قدرتمند سیاه، شاهد باران زغالیم
چشمانتان را در منظره دیگری پهن کنید
اینجا خوبی اصیل زاده‌ای از رنگ است
دماغ قلموهایتان می‌شکند
آفتاب پرست نگاهتان گرچه با ما رنگ می‌پوشد اما
از ما نیست
دوشنبه 6 شهریور


 

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
259
نوشته‌ها
2,795
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,332
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #4
در تاریکی کوچه‌های حماقت
کفش‌های سفید را خاک‌مالی می‌کنیم
و قدم‌هایمان صدای نایلون می‌دهد
افکارمان در رگ چشم‌ها می‌ترکد
تَرَک برمی‌دارد
در سرمان می‌سوزد
که اجاق روشن مانده
و خانه را بیخیالی دود می‌کند
اما ما خانه‌ای نداریم
گریه‌هایمان را آجرنماها بالا می‌آورد
و از طبقه هفتم سقوط را سوار می‌شویم
پرنده را که بال می‌زنیم
ما لانه‌ای نداریم که در باد دور شویم
هر شاخه از جریان
خانه‌ای بود اما
پاهای ما در کوچه حماقت رشد می‌کرد
و روی کفش‌های خاکی کاکتوس می‌کاشتیم

که گل در چشمان توجه می‌روید
گل فریاد نور است
بوی بیداریست
و ممنوعه‌ای بزرگ در پرتگاه کفش‌ها
اما کوچه ، خانه افکارمان بود که سایه دیوارها
رنگ‌ها را بی توجه در زباله می‌ریخت
و ما همیشه در ماه گرفتگی بودیم با لباس‌هایی سیاه
در تن‌هایی سفید
لب‌هایی بسته
در کلماتی سفید
شاید باید پناه برد
از طبقه هفتم امید به بازوی پرواز
در پیچیدگی باد بی وزن
ما وزنه‌برداران سیاهی بودیم

که زیر وزنه، روز را بالا می‌آوردیم
و به نور دستبرد می‌زدیم
اما در شب زندانی می‌شدیم
نگاهمان متصل به اوج پرواز و تنمان خزیده در سلول
صدای نایلون خزیدن‌ها به پا بود
که اوج پرواز در نایلون سیاه
در دهان زباله
در انتهای کوچه حماقت دفن بود

و ما در سیاهی انفرادی
آفتاب‌پرست بودیم
تا شبیخون بزنیم به نور فاسد
بی مصرفه
درونمان

6 شهریور

 
آخرین ویرایش:

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
259
نوشته‌ها
2,795
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,332
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #5
تو مفهوم دردی
در باور
صعودی که ابتدای سقوط است
در معنای زندگی که از دم و بازدم مرگ بیرون می‌زند
و اگر خالی شویم از باور
خالی شویم از رنگ‌ها
چشمان آفتاب پرستت که در پوچی می‌چرخد

به کجا پلک بزند؟
به کدام رنگ پناهنده شود؟
مخفی شو
در پوشه‌های سفید خالی
در کشوهای پر از لباس

با عطر لاشه‌های لاشخور
با نخ‌هایی
به استقامت پیوند عنکبوت
مخفی شو
از خودت در جایی که می‌خواهی
مخفی شو
تو مفهومی از درد
در زنگ زدگی یک باران ناتمامی
زنگ زدن‌های مکرر
رد شدن‌های مکرر
در انتهای خیابان حماقت
تو سکوت یک ترسی
که دردها
مگس حرف‌هایت را نمی‌پرانند
مرا لب بزن
مرا که ترجیحِ آرامش قبلِ طوفانم
مرا برای خوابی عمیق
از فراری غیرممکن
لب بزن

و مرا به مفهومی از خودت برسان
که رنگ در آن
توهم الف‌بای چشمانست
که رنگ در آن
خوردن لبخندی زیر آوارست
رنگم نزن لطفاً

که من
در شهر سیاه دست
به رنگین کمان کافرم
و با هیچ آبی دستان همیشه سیاه
پاک نمی‌شود

تو مفهومی از دردی
در بریدگی هندوانه
در شکافتگی زمین
برای یک جوانه
تو درد می‌شوی که
صبح فردای امید
ما را بیدار کند
و هیچ فردایی
درد بودنت را توجیح نمی‌کند

اما ما پا در رکاب زندگی
هر روز شکل دیگری از مرگیم
و به آغوش می‌کشیم دردمان را
برای صبح فردای امید
دمیورژ
شنبه 18 شهریور
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین