فتاحی فقط پوزخند زد. محمدی ادامه داد.
- آقای فتاحی! من از شما بابت رفتارهای دخترها و سوءتفاهمهای ایجاد شده عذر میخوام، بالاخره نوجوانند و سر پر شروشوری دارند، من تذکرات لازم رو بهشون دادم و کاملاً توجیح شدن که دیگه تکرار نکنن، شما هم میتونید بفرمایید، چون دیگه خانم قادری متوجه شدن در این قضیه دچار سوءتفاهم شدن.
فتاحی برخاست.
- خواهش میکنم، با اجازهتون.
هنوز بیرون نرفته بود که قادری به محمدی گفت:
- خانم محمدی! من هنوز هم میگم جای دبیر مرد در آموزشگاه دخترانه نیست.
محمدی فقط دستش را به طرف در خروج گرفت.
- خانم قادری بفرمایید.
قادری کیفش را برداشت و از در دفتر خارج شد. فتاحی هنوز نرفته بود.
- خانم قادری! فکر نمیکنید یه عذرخواهی به من بدهکارید؟
قادری روبهروی او ایستاد.
- خیر آقای محترم! با این که شما مستقیماً این کار رو نکردید اما باز هم شما مقصرید، اگر شما اینجا نبودید قطعاً اون دخترها چنین شیطنتی نمیکردند.
فتاحی خندید.
- قبول دارم کاریزمای زیادی برای بانوان دارم، اما برای خانم باکمالاتی مثل شما شایسته نیست با بدبینی نگاه کنید، میتونید به این موضوع با حسنیت هم نگاه کنید، شاید دخترها زیاد هم شیطنت نکرده باشن.
قادری با حرص سر تا پای فتاحی را نگاه کرد، سریع برگشت و به طرف کلاسش پا تند کرد.