نام رمان: عشق یعنی...|...Love mean
ژانر: عاشقانه*طنز*تراژدی
نویسنده: لوتوس لیدی|Lotus Lady
مقدمه:
وقتی برای اولین بار او را دید...
هرگز فکرش را نمیکرد که "او"
همان کسی است که بعدها، بارها برایش بمیرد...!
اولین دیدار آنها در یک کافیشاپ، ایستگاه اتوبوس یا مترو نبود.
در یک پیادروی پر از درخت، در...
نام رمان: عشق زندگی من
نویسنده: نیایش بیاتی
ژانر: تراژدی، عاشقانه
ناظر: @Sevda19
خلاصه: درباره زندگی دختری به نام نیایش، پر از فراز و نشیب، بعد از اتفاقی عجیبی که بر سر او آوردند، او....
نام اثر: دلقکها نمیخندند
نویسنده: lucifer
ژانر: تراژدی
مقدمه:
دلقکهای عزیز! واقعاً برای تخریب حرفهی شما؛ متاسفم!
دلقک خوبی بودن، سخت است...! از همانها که ساعتها بدون زله شدن، نقشبازی میکنند...!
با اینحال؛ حسی در قعر وجودم میگفت من دلقک خوبی نیستم؛ تمام پیکرم به هوای لبخند مردم تخریب...
بسم تعالی
نام رمان: نبضهای پوسیده.
به قلم: Eyvin_ A
ژانر: جنایی.
لحن: معیار.
زاویه دید: دانای کل.
پارتگذاری: فقط پنجشنبه.
ناظر: @Sevda19
خلاصه:
انگشت اشارهای که روی ماشه قرار گرفت، زنی که کشته شد و سوت آغازی که به صدا در آمد. یکی برای عمر بر باد رفتهاش و یکی برای خانوادهاش جنگید؛ یکی برای...
دلنوشته فریاد ماه
دلنویس: آرمیتا حسینی به قلـــــــــــــــم ســــــــــــــــــــــــرخ
ژانر: فلسفی، تراژدی
مقدمه
اکنون که مینویسم خواب یا بیدار بودنم را نمیدانم
در پایان مسیر بیدار شدن یا دوباره خوابیدنم را نیز، هیچ نمیدانم
چه روز باشد چه شب
ماه در مغزم صدا میکند و چیزی میگوید
انگار...
عنوان: سانحهی زمان
نویسنده: White Dragon
ناظر: @Johnny Romanik
ژانر: فانتزی، تاریخی، علمی تخیلی
خلاصه:
داستان درباره ی دختریه که در شب تولدش، ماه کشور همسایشون ناپدید میشه و ماه در کشور این دختر، دوتا میشه. این دختر شاهزاده ای هست که به خاطر کینه ای که از مردمش بابت مرگ مادرش داره، می خواد...
نام رمان: پچ پچ گمشده
نویسنده: تیام قربانی
ژانر: تخیلی، ماجراجویی، معمایی
ناظر: @نویسنده دمیورژ^_^
خلاصه رمان: آرمیتا؛ طی اتفاقی مرگ مغزی میشه اما چندان زمانی از مرگش نمیگذره که جسمش خیلی ناگهانی ناپدید میشه، همه رو در بهت فرو میبره.
آرمیتا؛ که با جسمش ناپدید میشه، همکارانش که پلیسن وارد قضیه...
نام رمان: قصاص احساس
ژانر: عاشقانه، طنز، تراژدی، معمایی
نویسنده: تیام قربانی
ناظر: @ایرما
خلاصه رمان: اتفاقی شد همه چی! داستان منتهی شد به مسیری که هیچ یک میلی بهش نداشتن، یکی از سر لجبازی با عشق قدیمیاش، یکی از روی اجبار محکوم شد! هر دو قاتل احساسات خودشون هستن، قاتل خاطرات، قاتل روح یکدیگر...