. . .

تمام شده دلنوشته همچون شعله‌ای در باد (من گریان و فریاد۲ )| نا امیدی در میان امید

تالار دلنوشته کاربران
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
ژانر اثر
  1. اجتماعی
  2. تراژدی
سطح اثر ادبی
طلایی
اثر اختصاصی
بله، این اثر اختصاصی می‌باشد و فقط در انجمن رمانیک نوشته شده است.
negar_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B2%DB%B0%DB%B4%DB%B1%DB%B0_%DB%B0%DB%B1%DB%B1%DB%B6%DB%B2%DB%B0_9fjh.jpg

دلنوشته: همچون شعله‌ای در باد
(من گریان و فریاد تو ۲)
نویسنده: ناامیدی در میان امید
ژانر: تراژدی، اجتماعی

مقدمه: آری! من گناه‌‌کارم، چون بلد نبودم برایش مادری کنم.
نه این نمی‌تواند حقیقت داشته باشد! من تمام تلاشم را به کار بردم. او بود که از حرف‌‌هایم سر در نمی‌آورد. او بود که درس زندگانی را خوب نیاموخته بود. سم برای من پسری بود که او را تمام دارایی‌ام می‌دانستم؛ اما حیف که نمی‌دانست. من، یعنی مادرش نمی‌خواهم او را در آغوش بکشم، چون برای این آغوش نکشیدن، دلیل محکمی داشتم و اما فرزندم، سم از آن آگاه نبود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 13 users

Romanik Bot

رمانیک بات
کاربر VIP
شناسه کاربر
235
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-27
آخرین بازدید
موضوعات
53
نوشته‌ها
870
پسندها
7,355
امتیازها
218
محل سکونت
romanik.ir
وب سایت
romanik.ir

  • #2
screenshot-1266_eff3.png

به نام خداوند دل‌های پاک​

سلام خدمت شما دل‌نویس عزیز!​

متشکریم از شما برای انتخاب انجمن رمانیک جهت انتشار آثار ارزشمندتان.​
خواهشمندیم قبل از شروع کردن نگارش دلنوشته‌تان، قوانین مذکور در تاپیک زیر را با دقت مطالعه فرمایید!​

پس از ارسال حداقل ده پارت از دلنوشته خود، می‌توانید طبق قوانین تاپیک زیر برای اثر خود درخواست جلد دهید.
[درخواست جلد برای دلنوشته]

پس از اتمام نگارش، برای درخواست نقد و تعیین سطح اثرتان، از طریق لینک زیر اقدام کنید.
[درخواست نقد و تعیین سطح دلنوشته]

پس از رفع ایرادات گفته شده توسط منتقد، جهت بررسی دوباره و تعیین سطح مجدد اثرتان از طریق لینک زیر اقدام کنید.
[تعیین سطح مجدد دلنوشته]

پس از اتمام نگارش دلنوشته، می‌توانید از طریق لینک زیر برای صوتی کردن دلنوشته خود اقدام کنید.
[درخواست صوتی شدن دلنوشته]

پس از اتمام نگارش دلنوشته، در تاپیک زیر اعلام کنید.
[اعلام پایان نگارش دلنوشته]

شما می‌بایست پس از اتمام اثرتون درخواست رصد اثرتان را دهید تا ممنوعات اثرتون بررسی بشه، برای درخواست از طریق لینک زیر اقدام کنید.​

پس از اتمام رصد برای ویراستاری و ارسال اثر شما روی سایت، طبق موارد گفته شده در لینک زیر اقدام کنید.
[درخواست ویراستاری دلنوشته]

جهت انتقال اثر به متروکه و یا بیرون آوردن اثر از متروکه، از طریق لینک زیر اقدام کنید.
[انتقال و بیرون آوردن دلنوشته از متروکه]

متشکریم از حضور گرم و همکاری شما در انجمن رمانیک!​

| مدیریت تالار ادبیات انجمن رمانیک |​
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 7 users

نا امیدی در میان امید

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
1716
تاریخ ثبت‌نام
2022-02-07
آخرین بازدید
موضوعات
16
نوشته‌ها
216
پسندها
2,000
امتیازها
173
محل سکونت
دل نیستی‌ها

  • #2
پارت یک
حال که فرزندم هدیه‌ای که پروردگار به او بخشیده بود را پس داده است، من سخنانم را برای چه کسی بگویم؟ تازه خواستم بعد از بیست سال با او کمی سخن بگویم. خواستم او را سر سخت‌تر بار بیاورم؛ اما انگار دیر رسیده‌ام. خواستم به او بگویم سمِ عزیزم فریادهایت را مادرت می‌شنید، حتی جواب هم می‌داد؛ اما هزاران افسوس که آن‌ها گوش‌هایت را هم دزدیده بودند و این برایت گران تمام شد.
می‌خواهی بگویم وقتی که تو، ای فرزند از دست رفته‌ام، فریاد می‌کشیدی که تنهایت بگذارند و ناگهان از خواب می‌پریدی و چیزی جز سکوت و تنهایی، با آن اتاق تاریک و جای زخم‌هایشان چیزی دیگر نمی‌دیدی و ناله‌ها سر می‌دادی، چه گفتم؟ راستش اول مادرت عقلش را پاک از دست داده بود، خواست تو را همان هنگام در آغوش کشد و دلداری‌‌ات دهد؛ اما بعد از کمی اندیشیدن درباره‌ی جهانت فهمیدم.
نه، فرزندم هنوز سنی ندارد، او را باید راهنمایی کرد، باید به او گفت که خورشید زیباست و می‌تواند آن را در آغوش بگیرد، تنها با اندکی باور!
خواستم به تو بگویم که اطرافت زیباست، شعله‌ای به افروز فرزند! در تاریکی، زیباییش ناپیداست. من را ببخش فرزندم که به تو نگفته بودم خانواده‌ات به مهربانی خدایمان نیستند.
نگفته بودم عاقلانه عمل کن؛ چون آن‌ها آن‌قدرها بزرگ‌وار نیستند که بتوانند از خطاهای ناخواسته‌ات گذشت کنند. راستش فرزندم، می‌دانی بهترین خاطراتت برای من کدام‌اند؟ آن روزهایی که مثل احمق‌ها می‌خندیدی؛ اما از روی منطقت! کاش می‌شد باز هم بخندی عزیزم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • گل رز
  • لایک
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 10 users

نا امیدی در میان امید

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
1716
تاریخ ثبت‌نام
2022-02-07
آخرین بازدید
موضوعات
16
نوشته‌ها
216
پسندها
2,000
امتیازها
173
محل سکونت
دل نیستی‌ها

  • #3
می‌دانی سم عزیزم، خواستم بیایم تا به تو بیاموزم که هیچ‌‌چیز ارزش جنگیدن ندارد، به غیر از جنگ در راه مالکیت بر خود، چون ما حق داریم که صاحب خود باشیم. خواستم به تو بیاموزم فرزندم، دنیایی که در آن هستی، پر رمز و راز است. خودت را با شگفتی‌های خالقت سرگرم کن؛ اما تو هرگز به حرف مادرت گوش نمی‌دادی. دوستی که تو را به چشم فرزند دیدم، اکنون تنها می‌توانم بگویم که دنیا می‌توانست، فقط با ذره‌ای‌ تلاش جای بهتری باشد. نمی‌دانم عزیزم اکنون در کجا به سر می‌بری؛ اما امیدوارم که حالت خوب باشد.
راستی، سم! وقتی به زندگی‌ات چشم می‌دوزم، می‌بینم لازم نبود اخم کنی، لازم نبود ظلم کنی، حتی لازم نبود تظاهر به مهربانی کنی! اما لازم بود که خودت شوی‌.
برای پسرِ دردانه‌ام سوالی‌‌ بی‌پاسخ است، این‌که چرا از من نپرسیدی زندگی چیست؟ دوست داشتم به تو، ای فرزند، بگویم زندگی یعنی این، تق تق و بعد خاموشی! دگر کلمات بر لبانم می‌ماسند، چون حس می‌کنم تو حرف‌های ناچیزم را نمی‌شنوی. حس می‌کنم برای همیشه من را تنها گذاشته‌ای، چون تو دلت برای تنهایی سوخت، دست بردی و اشک‌هایش را پاک کردی. با او دوست و از خانواده‌ات دور شدی. راستش سم، به گمانم تو را آنان از من گرفته‌اند. فرزندم، حال من چه کنم؟ خودت برگرد، مادرت در انتظار توست!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 12 users

نا امیدی در میان امید

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
1716
تاریخ ثبت‌نام
2022-02-07
آخرین بازدید
موضوعات
16
نوشته‌ها
216
پسندها
2,000
امتیازها
173
محل سکونت
دل نیستی‌ها

  • #4
من در جستجوی کسی هستم که از خاطراتت برای آن بگویم؛ اما فرزندم در زندانی که در آن به سر می‌بردی هیچ کس تو را نمی‌شناسد. مگر این ممکن است؟
حال با چه کسی درد‌‌ و دل کنم؟
نمی‌دانم می‌شنوی یا نه؛ اما امید دارم که می‌شنویی!
سم دنیایت دارد من را بیشتر با دردهایت آشنا می‌کند، حتی تازه دارم می‌فهمم، ناامیدی چه حس عجیبی‌ است! این‌که خود را خسته‌تر از همیشه بینی، این‌که، آدم‌های افسرده همان مرده‌هایی هستند که قادر به دیدنشان هستیم.
سم، خانواده‌ات، گفته بودی دلتنگشان می‌شوی! می‌دانی آن‌ها این روزها از روی نادانی قلب‌ها می‌شکنند و خواهند شکست!
می‌دانم در آن زندان کسی نبود که تو را بشناسد و تو فرد تنهایی بودی! شاید هیچ دوستی در آن زندان نداشتی؛ اما دشمن‌های زیادی داشتی، می‌دانستی؟
اما فرزند تو باید می‌بودی! نه تنها به توهین‌های اطرافیانت، بلکه به تحسین‌هایشان هم باید بی‌توجه می‌بودی.
شاید این‌گونه بهتر می‌بود؟
سم من دلتنگ تو هستم! ای دوست برای این دلتنگی تا به حال کلمه‌ای نساخته‌اند که بتوانم آن را بیان کنم؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 12 users

نا امیدی در میان امید

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
1716
تاریخ ثبت‌نام
2022-02-07
آخرین بازدید
موضوعات
16
نوشته‌ها
216
پسندها
2,000
امتیازها
173
محل سکونت
دل نیستی‌ها

  • #5
من هم این روزها فریادهای خاموش سر داده‌ام، زیرا تازه دانستم که تو، ای دوست من کسان زیادی داشتی؛ اما حیف که آن‌ها نتوانستند ریسمانی باشند که جلوی سقوطت را در سیاه‌ چاله‌های تاریک زندگی بگیرند!
آن‌ها خود سیاه‌ چاله‌ها بودند که تو را در خود فرو بردند. آدم‌های اطرافت با رفتارها و کردارهایشان، حتی با لحن حرف زدنشان چیزی به تو آموختند که خود نیاموخته بودند.
آن‌ها گفتند پشتت هستند. آن‌ها تو را به جلو سوق دادند و تو پسرکم درون چاله‌ای افتادی و بعد آن‌ها تو را به حال خود رها کردند. کاش قبل از این‌که به دنیایشان پا می‌گذاشتی، همه این‌ها را خودم به تو می‌آموختم. بی‌شک این‌گونه نمی‌شد! من تو را از دست نمی‌دادم. می‌دانم فرزند که تو از حرف‌هایم سر در می‌آوری، حتی اگر معلم ماهری نباشم! زیرا تو، سم عزیزم شاگرد روزگار بودی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 9 users

نا امیدی در میان امید

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
1716
تاریخ ثبت‌نام
2022-02-07
آخرین بازدید
موضوعات
16
نوشته‌ها
216
پسندها
2,000
امتیازها
173
محل سکونت
دل نیستی‌ها

  • #6
در جهانت دنبال خاطراتی هستم که هرگز آنان را برای من بازگو نکرده‌ای، دنبال خاطراتی تازه، خاطراتی که از درد نیستی‌ات بکاهند؛ اما پسرِ گم گشته‌ی من، هیچ نهالی در جهانت به یادگار نکاشته‌ای و من مجبورم دنبال نقض‌های زندانت بگردم تا بتوانم لحظه‌ای تو را ز یاد برم تا این‌جا کشف کرده‌ام که همه‌ی آنان مهربانند! فقط در این عصر بی‌اعتمادی، ذات مهربانشان را در انباری قلب‌هایشان زندانی کرده‌‌اند، چون می‌ترسند، فقط همین! پس بیا درکشان کنیم و دگر این‌که "زندگی زیباست" تنها جمله‌ای زیبایی! زندگی پر از سرماست. اگر زندگی زیبا می‌بود، تو هرگز ترکش نمی‌کردی. در کنج آن اتاقی که در آن اشک‌ها می‌ریختی، من سایه‌ی امیدی ندیدم.
می‌دانم اگر می‌بودی باز روی حرفم می‌پریدی و می‌گفتی "سخت‌ترین کار، درک احساسات پیچیده است، چون پشت هر لبخند چیزی نهان است."
یا شاید هم با شیطنت باز بحث را عوض می‌کردی و به پایم می‌افتادی و می‌گفتی "اگر زمانه این‌ قدر بد شده، از بی‌شعوری خودمان است."
و مادرت باز همان جواب همیشگی را به تو هدیه می‌کرد "پس این نمی‌تواند بد باشد این‌که بخواهید خوب باشید."
اِی، صبرکن! بگذار حدس بزنم وقتی که پاسخت را از من می‌گرفتی چه می‌گفتی "دیگر فکر نمی‌کنم، منی که به تنهایی عادت کرده است، بتوانم با آدم‌ها دوست شوم!"
این جوابی می‌بود که به من می‌دادی. می‌دانی سم، هرگز دوست نداشتم من را مادر خطاب کنی، چون من تنها یک دوست بودم. اگر مادرت می‌بودم، می‌توانستم حافظت باشم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 8 users

نا امیدی در میان امید

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
1716
تاریخ ثبت‌نام
2022-02-07
آخرین بازدید
موضوعات
16
نوشته‌ها
216
پسندها
2,000
امتیازها
173
محل سکونت
دل نیستی‌ها

  • #7
من را ببخش که در آن روزها به سخن‌های جگر سوزت بی‌اعتنایی ورزیدم، ببخش که باورشان نمی‌کردم!
سم حال مادرت آن‌ها را زمزمه می‌کند، تا رهگذران گفته‌هایت را به گوش ساکنان آن شهری که تو را از هم گسسته‌اند برسانند، چون خوش ندارم وقتی که نیستی کسی برقصد و کسی آواز شادی سر دهد.
حرف‌هایت را به یاد دارم که می‌گفتی، اویل نوجوانی‌ات فرد بلند پروازی بودی. یادم می‌آید همیشه می‌گفتی هیچ چیز غیرممکن نیست، حتی این‌که برای هم بهشتی در این‌جا بسازید! نمی‌دانم فرزندم آخر چه شد که تو اراده به رفتن کردی و اما پسرم درکت می‌کنم. آری، حق با تو بود! آدم‌ها آن‌طور که تظاهر می‌کردند نبودند؛ اما حرفی برایت به یادگار داشتم، تو می‌توانستی بدون آن‌ها هم شاد باشی. تازه پندی که می‌خواستم برای تو به ارمغان بیاورم یادم آمده است. راستش می‌خواستم بگویمت که تنها با به دست آوردن خوش‌وقت نمی‌شدی، باید هر از گاهی تفکر می‌کردی و به داشته‌هایت می‌اندیشیدی و دگر این‌که به خودت بستگی داشت که چگونه با تو رفتار کنند. می‌دانی فرزندم،گاه از جهانت تنها یک نتیجه می‌گیرم، این‌که
عادی شدن چیزها یعنی همان پیر شدن!
هر از گاهی آدم‌ها در صد سالگی هم پیر نمی‌شوند. همه چیز برایشان تازگی دارد و هر از گاهی برعکس و تو پسرکی بودی که در بیست سالگی، صد ساله شدی.
برای من هنوز هم گاه سوال پیش می‌آید چرا
هر از گاهی خودت را سرزنش می‌کردی و از دیگران توقع داشتی دوستت بدارند و سرزنشت نکنند؟ عزیزم مگر این ممکن بود؟
پسرکم، حقت نبود که در بیست سالگی دست مادرت را بگیری. نمی‌دانی سم چرا این‌ قدر برایت می‌نالم؟ نه! نمی‌دانی، چون هیچ کس مادری مثل من را نمی‌خواهد مگر این‌که درد و جوش را پر کرده باشد. چون من مرگم
اما تو خواهان من بودی! از همان بچگی که هنوز نمی‌دانستی درد چیست. آخر پسرم چرا دستم را گرفتی؟ مگر نمی‌دانستی دوست داشتم تو را در صد سالگی ببینم؟ آن هم با لبخندی زیبا، نه با چهره‌ای غمناک در بیست سالگی!
پروردگارا فرزندم را ببخش که از فرمان تو سرپیچی کرد، چون تو او را محکوم به زندگی کرده بودی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • عجب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 9 users

نا امیدی در میان امید

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
1716
تاریخ ثبت‌نام
2022-02-07
آخرین بازدید
موضوعات
16
نوشته‌ها
216
پسندها
2,000
امتیازها
173
محل سکونت
دل نیستی‌ها

  • #8
کاش زودتر می‌آمدم و به تو اندرز می‌دادم که دروغ‌های زیبا، بناهای زیبایی می‌سازند یا این‌که به تو می‌آموختم در آن‌جا که هستی، هیچ چیز عادلانه نیست، تنها باید
چشم‌هایت را ببندی فرزند و خیال‌ها را ببافی!
سم عزیزم، کاش می‌آموختی که نداشتن چیزهایی که باید داشته باشی سخت است؛ اما تو باید از پس این سختی‌ها بر بیایی و پسرک من، لازم نبود چیزی را که باور داشتند، باور می‌کردی. لازم نبود چیزی را که می‌پوشیدند، می‌پوشیدی. تو می‌توانستی با تمام تفاوت‌هایت، دنیای زیبایی برای خودت بسازی. پسرک تشنه‌ در خاک من، تو هرگز نباید از شناور شدن می‌ترسیدی، چون بهتر از غرق شدن بود. خواستم این را به تو گویم، لیکن تو دستم را گرفتی و این فرصت را به مادر گریانت ندادی که برایت مادری کند.
می‌دانی عشقم، من باور داشتم که تو می‌توانی پرواز کنی. من فکر می‌کردم می‌توانی بدون من بزرگ شوی؛ اما تو هلاک شدی! مقصر من هستم، با آن باوری که تو را از من ربود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 9 users

نا امیدی در میان امید

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
1716
تاریخ ثبت‌نام
2022-02-07
آخرین بازدید
موضوعات
16
نوشته‌ها
216
پسندها
2,000
امتیازها
173
محل سکونت
دل نیستی‌ها

  • #9
من را ببخش که گذاشتم به باورت بخندند.
راستش آن لحظه‌ها که به اعتقادت می‌خندیدند، مهم نیستند، مهم چگونه گذراندن آن لحظه‌ها بود که افسوس رقص و شادی را بلد نبودی!
نفسم، نباید با آنان همنشین می‌شدی، تنهایی نمی‌توانست برایت بد باشد. اگر بلد
می‌بودی با آن بسازی! تو ای تسکین دردهایم، قبل از این‌که خودت می‌بودی باید از خودت یک خود خوب می‌ساختی؛ اما مادرت ایمان دارد که آنان روزی می‌فهمند، حتی هم دیگر را درک می‌کنند. روزی که دیگر هیچ چیزی برای از دست دادن ندارند.کاش! آن‌ روز می‌بودی و خانواده‌ات را می‌دیدی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 9 users

نا امیدی در میان امید

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
1716
تاریخ ثبت‌نام
2022-02-07
آخرین بازدید
موضوعات
16
نوشته‌ها
216
پسندها
2,000
امتیازها
173
محل سکونت
دل نیستی‌ها

  • #10
دوستت دارم با تمام نقض‌هایت! پسرک بینوای من، این صدا باید متعلق به خودت می‌بود.
هرگز نباید برایت مهم می‌بود که چه می‌گفتند، مهم این بود که چه می‌گفتی!
مادرت می‌داند که حمل بعضی از خاطرات برایت سخت بود؛ ولی با این حال دوست داشتم حملشان کنی، چون تو را کامل‌تر می‌ساختند.
راستش آن دوره از زندگیت را دوست داشتم، درست زمانی که دلقک‌هایی وارد زندگیت شد؛ اما سم عزیزم تو می‌توانستی دلقک‌ها را کنار بگذاری، می‌توانستی راه خودت را در پیش گیری و با اراده‌ای محکم‌تر قدم برداری و با هر شکست، خودت را قوی سازی!
فرزندم، می‌دانی چه چیزی من را بیشتر از هر چیز دیگری آزار می‌دهد؟ این‌که هیچ چیز آن‌طور که فکر می‌کردی سخت نبود و هیچ چیز آن‌طور که فکر می‌کردی آسان نبود! تو، سم عزیزم! همیشه صلح جهانی را خواستی! خواستی انسان‌ها بفهمند، هم دیگر را درک کنند و دست یکدیگر را بگیرند. خواستی با تمام تفاوت‌هایشان درکنار هم شاد باشند. خواستی خانه تکانی کنند.
این آرزوی تو بود که آن‌ها می‌توانستند تو را به آن برسانند. این آرزوی‌ است که خود نمی‌توانستی به آن برسی. شاید، بشر روزی تو را به آرزویت برساند!
کاش می‌بودی مادرجان و خانواده‌ات و بزرگ شدنشان را می‌دیدی. کاش، آن‌ها زودتر بزرگ می‌شدند و تو پسرک من، می‌دیدی آن‌ها را که بدون این‌که از رقص هم ایراد بگیرند می‌رقصیدند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 9 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین