نام اثر: دلنوشته همچون شعلهای در باد (من گریان و فریاد ۲)
نویسنده: ناامیدی در میان امید
لینک تاپیک اثر در انجمن:
تمام شده - دلنوشته همچون شعلهای در باد (من گریان و فریاد۲ )| نا امیدی در میان امید
ژانر: تراژدی، اجتماعی
سطح: طلایی
تعداد صفحات: 15
مقدمه:
آری! من گناهکارم، چون بلد نبودم برایش مادری کنم.
نه این نمیتواند حقیقت داشته باشد! من تمام تلاشم را به کار بردم. او بود که از حرفهایم سر در نمیآورد. او بود که درس زندگانی را خوب نیاموخته بود. سم برای من پسری بود که او را تمام داراییام میدانستم؛ اما حیف که نمیدانست. من، یعنی مادرش نمیخواهم او را در آغوش بکشم، چون برای این آغوش نکشیدن، دلیل محکمی داشتم و اما فرزندم، سم از آن آگاه نبود.
برشی از اثر:
حال که فرزندم هدیهای که پروردگار به او بخشیده بود را پس داده است، من سخنانم را برای چه کسی بگویم؟ تازه خواستم بعد از بیست سال با او کمی سخن بگویم. خواستم او را سر سختتر بار بیاورم؛ اما انگار دیر رسیدهام. خواستم به او بگویم سمِ عزیزم فریادهایت را مادرت میشنید، حتی جواب هم میداد؛ اما هزاران افسوس که آنها گوشهایت را هم دزدیده بودند و این برایت گران تمام شد.
میخواهی بگویم وقتی که تو، ای فرزند از دست رفتهام، فریاد میکشیدی که تنهایت بگذارند و ناگهان از خواب میپریدی و چیزی جز سکوت و تنهایی، با آن اتاق تاریک و جای زخمهایشان چیزی دیگر نمیدیدی و نالهها سر میدادی، چه گفتم؟ راستش اول مادرت عقلش را پاک از دست داده بود، خواست تو را همان هنگام در آغوش کشد و دلداریات دهد؛ اما بعد از کمی اندیشیدن دربارهی جهانت فهمیدم.
نه، فرزندم هنوز سنی ندارد، او را باید راهنمایی کرد، باید به او گفت که خورشید زیباست و میتواند آن را در آغوش بگیرد، تنها با اندکی باور!
خواستم به تو بگویم که اطرافت زیباست، شعلهای به افروز فرزند! در تاریکی، زیباییش ناپیداست. من را ببخش فرزندم که به تو نگفته بودم خانوادهات به مهربانی خدایمان نیستند.
نگفته بودم عاقلانه عمل کن؛ چون آنها آنقدرها بزرگوار نیستند که بتوانند از خطاهای ناخواستهات گذشت کنند. راستش فرزندم، میدانی بهترین خاطراتت برای من کداماند؟ آن روزهایی که مثل احمقها میخندیدی؛ اما از روی منطقت! کاش میشد باز هم بخندی عزیزم!
جلد:
فایل PDF:
همچون شعلهای در باد