بی خود گام برمی داشتم، یکباره به خودم آمدم، این راه رفتن وحشیانه را یک جایی دیده بودم و فکر مرا به سوی خود کشیده بود، نمی دانستم کجا، به یادم افتاد. در باغ وحش برلین اولین بار بود که جانوران درنده را دیده بودم، آنهایی که در قفس خودشان بیدار بودند، همینطور راه میرفتند، درست همینطور، در آن موقع من هم مانند این جانوران شده بودم، شاید مثل آنها هم فکر میکردم، در خودم حس کردم که مانند آنها هستم، این راه رفتن بدون اراده، چرخیدن به دور خودم به دیوار که برمیخوردم طبیعتا حس میکردم که مانع است برمیگشتم، آن جانوران هم همین کار را میکردند!
زنده بگور | صادق هدایت
زنده بگور | صادق هدایت