. . .

نوشتن یک داستان چندسال زمان می برد؟

تالار متفرقه آموزش نویسندگی

ARA.O.O

فرازین بازنشسته
شاعر
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
300
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-16
آخرین بازدید
موضوعات
519
نوشته‌ها
4,411
راه‌حل‌ها
183
پسندها
35,139
امتیازها
1,008
سن
19
محل سکونت
خرابه‌‌های خاطرات :‌‌)

  • #1
بگذارید با گفته‌ای از امبرتو اکوی فقید شروع کنم:

«هر آدم اهل فضلی یک یا چند رمان در کشوی میزش دارد. از این زاویه تمایز نهادن بین اهالی فضل ساده است: آن‌ها که با رمان‌هایشان به موفقیت رسیده‌اند و آن‌ها که رمان‌هایشان بی‌ثمر مانده. اولین وسوسۀ همۀ ما داستان تعریف کردن است: همۀ پدر و مادرها برای فرزندانشان داستان تعریف می‌کنند؛ همان چیزی که سرشت روایی می‌نامیمش. تمام کسانی هم که در کار نوشتن دستی دارند-خصلتی که در مورد اصحاب فضل صادق است- در لحظۀ خاصی از زندگی‌شان، اشتیاق به روایت کردن را به بوتۀ آزمایش می‌گذارند؛ مثلاً تالکین را در نظر بگیرید، نویسندۀ ارباب حلقه‌ها؛ او در اصل زبان‌شناس بود.»

اگر برای هر کاری عجله داشته باشم، لااقل برای انتشار داستان هیچ عجله‌ای ندارم.

بااینکه نوشتن مقالات و کتاب‌های غیرداستانی برای من مهیج‌تر و جذاب‌تر است، این داستان‌ها هستند که دست از سر من برنمی‌دارند. انگار هر فصلی از زندگی انسان داستان خاصی را به او تحمیل می‌کنیم که حتی اگر قصد انتشار آن را هم نداریم، بهتر است بنویسیم و توی کشو بایگانی کنیم.

یکی از چیزهایی که همیشه به خودم یادآوری می‌کنم این است که برای انتشار داستان هیچ عجله‌ای نکنم. نوشتن و نشر کتاب‌های غیرداستانی موضوع دیگری است، تو می‌توانی و باید زمان و نظم مشخصی داشته باشی و تعلل نکنی، اما دربارۀ داستان گاهی تعلل بهترین کار است. این نوشته را با نقل‌قولی از فردریک بوش به پایان می‌برم:

«بیست‌ویک‌ساله بودم که داستانی دربارۀ مرگ پدربزرگم نوشتم. در این موقع، پدرم در خانۀ قدمی‌مان کنار پدربزرگم بود. آن داستان از زاویۀ دید یک بچۀ سیزده‌ساله بود…خوب از آب درنیامده بود و اصلاً به دل نمی‌نشست… تا اینکه سی سالم شد. دیگر خودم پدر شده بودم و سرانجام، آن داستان را از زاویۀ دید یک پدر نوشتم…این بار خوب از کار درآمد.»
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین