. . .

تمام شده نقد و تعیین سطح مجموعه شعر شهد| آلباتروس

تالار نقد شعر و دلنوشته‌ها
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

مدیر نقد

رمانیکی پایبند
رمانیکی
شناسه کاربر
1521
تاریخ ثبت‌نام
2022-01-06
موضوعات
123
نوشته‌ها
495
راه‌حل‌ها
7
پسندها
938
امتیازها
308

  • #1



نام اثر: شهد
پدید آورنده: @آلباتروس
ژانر: عاشقانه
قالب: سنتی

مقدمه

ای همه تاریخ من
ای همه امروز من
ای همه رازهای من
دریابم!

لینک اثر:



منتقد: @Nil@85
تاریخ تحویل نقد: ۱۶ بهمن ماه ۱۴۰۰
مهلت اتمام نقد: ۲۰ بهمن ماه ۱۴۰۰
 
راه‌حل


نقد و تعیین سطح شهر شهد

این روزها شاهد تلاش دوستانی در انجمن هستیم که به سرودن شعر رو آوردن و البته گاهی در موقع خوندن بعضی از این آثار، احساس میشه تلاش یا مطالعه‌ای در این زمینه صورت نگرفته و ما با اثر قابل قبولی رو به رو نیستیم. راستش به من گفتن موقع نقد، ملایمت به خرج بدم و البته که در برابر کسانی که تازه قدم به وادی شعر گذاشتن، باید ملایم بود. شاید استعدادکی این وسط وجود داشت و زمینه‌ی بروز و ظهور پیدا کرد. البته چنین چیزی بستگی به این داره که اگه واقعاً به شعر علاقه دارن، به توصیه‌هایی که بهشون میشه، توجه کنن و قبل از انتشار یک اثر، اول از قابل قبول بودنش از نظر ساختاری اطمینان حاصل کنن و بعد منتشرش کنن. یعنی مطمئن بشن شعری که گفتن قالب درستی داره. فرم و ساختمانش درسته از نظر وزن و زیبایی مشکل داره یا نه...

Nil@85

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
بخشدار
مدیر
منتقد
انتشاریافته‌ها
1
بخشدار
- کتابدونی
مدیر
نقد
شناسه کاربر
838
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-28
آخرین بازدید
موضوعات
108
نوشته‌ها
1,556
راه‌حل‌ها
53
پسندها
13,544
امتیازها
650

  • #2


نقد و تعیین سطح شهر شهد

این روزها شاهد تلاش دوستانی در انجمن هستیم که به سرودن شعر رو آوردن و البته گاهی در موقع خوندن بعضی از این آثار، احساس میشه تلاش یا مطالعه‌ای در این زمینه صورت نگرفته و ما با اثر قابل قبولی رو به رو نیستیم. راستش به من گفتن موقع نقد، ملایمت به خرج بدم و البته که در برابر کسانی که تازه قدم به وادی شعر گذاشتن، باید ملایم بود. شاید استعدادکی این وسط وجود داشت و زمینه‌ی بروز و ظهور پیدا کرد. البته چنین چیزی بستگی به این داره که اگه واقعاً به شعر علاقه دارن، به توصیه‌هایی که بهشون میشه، توجه کنن و قبل از انتشار یک اثر، اول از قابل قبول بودنش از نظر ساختاری اطمینان حاصل کنن و بعد منتشرش کنن. یعنی مطمئن بشن شعری که گفتن قالب درستی داره. فرم و ساختمانش درسته از نظر وزن و زیبایی مشکل داره یا نه!
خب بپردازیم به اثر آلباتروس عزیز و ببینیم چی برامون داره. یه مجموعه شعر سپید( البته به گفته‌ی خودش ) و چون قبل از این یه اثر دیگه از همین دوستمون رو همکارم نقد کرده و توی نقدش توضیح داده شعر سپید چیه! پس من از تعریف و توضیح در این مورد می‌گذرم و به موضوعات دیگه می‌پردازم.

قالب: قبل از هر چیز اینو بگم که آلباتروس عزیز قالب شعراش‌رو از سپید به سنتی تغییر داده ولی نگفته منظورش کدوم سنتی بوده! شعر سنتی یا بهتر بگم کلاسیک قالب‌های زیادی داره: غزل، رباعی، دو بیتی، مثنوی، قصیده... اگه سنتیه باید اینو مشخص می‌کرد که البته اثرش طبق قواعد، به هیچ عنوان به هیچ کدوم از این قالب‌ها نمی‌خوره.
در اشعار کلاسیک و نیمایی( که نوشته‌های آلباتروس در این ردیف هم قرار نمی‌گیرن )، وزن عروضی وجود داره. این وزن عروضی مثل نخ تسبیح، کلمه‌ها و مصراع‌هارو با همدیگه مرتبط می‌کنه که این در نوشته‌های پیش روی من دیده نمیشه. تلاشی شده که شعر، موزون بشه ولی با شکست مواجه شده:

نرو مانند یک عابر
که نیستم من زیاد صابر
خدا یارم هست فریبا
تو فانوسم باش ای شکیبا
نلغزم از کوی او
که باشد برایم همچو دوست
دوستی مهربان و آشنا
تو ای وی بودنت را کن آتنا

اما در شعر سپید نخی که کلمات رو به هم متصل کنه دیده نمیشه، پس باید دنبال چیزی بگردیم که بتونه بین واژه‌ها، حلقه‌ی ارتباطی‌رو برقرار کنه و جلوی از هم گسیختگی اون‌ها‌رو بگیره. چهار تا چیز می‌تونن این گسست‌رو از بین ببرن:
1- ذهن شاعر
2- فضای کلی شعر
3- آهنگ
4- معنا
که من از بین این چهار تا چون توضیح بیشتر در این قالب نمی‌گنجه، معنارو برای توضیح دادن انتخاب می‌کنم و این یه مورد رو در اثر آلباتروس هم بررسی می‌کنم:

معنا: محتوای یک شعر می‌تونه باعث بشه کلمه‌ها با هم پیوند داشته باشن. ریشه و اساس به وجود اومدن یه شعر، کلمات هستن. در واقع وقتی کلمات به درستی در کنار هم قرار بگیرن و پیوستگیشون حفظ بشه، یک شعر با یک مفهوم درست و واحد به وجود میاد. شاعر وقتی چیزی‌رو می‌خواد بگه و حرفی برای گفتن داره، یه سری کلمات رو به زبون میاره ولی ممکنه در اون لحظه‌ی اول، معنا و مفهوم خاص یا درستی نداشته باشن اما خود شاعر با بازی کردن با واژه‌ها و چینش درستشون در کنار هم و توجه به بعد زیبایی‌شناسانه هر کلمه، بهشون هویت و معنا میده و حرفی رو که در ذهنش داره به مخاطبش منتقل می‌کنه. ساده‌تر بخوام بگم یکی از مهمترین مواردی که در شعر مخصوصاً شعر سپید باید رعایت بشه معناست. در حقیقت اگه تفکر و معنایی پشت یک اثر نباشه اون تبدیل به هیچ میشه. یه چیز بی ارزش میشه. یعنی شاعر نه تنها خودش بدونه داره در مورد چی حرف می‌زنه، بلکه منظورش‌رو درست به مخاطبش انتقال بده این اتفاق چطور میفته؟ با چیدن صحیح کلمات در کنار هم و پدید آوردن مفهوم اما این اتفاق به درستی در اثر دوستمون صورت نگرفته:
بگشای ل*ب تا بنمایم خود را
بنمای رخ تا بسرودم خود را
این درگه، درگه دژم باشد یا که نه
این ماندن گر ژیان باشد یا که نه

به کلماتی که استفاده شده( بدون توجه به اون جملات ابتدایی «بگشای لب» و «بنمای رخ» که از مولانا وام گرفته ) دقت کنین: بنمایم، بسرودم، درگه دژم، ژیان! آیا نویسنده‌ی عزیز می‌تونه بهمون توضیح بده این درگه درگه دژم باشد یا که نه! چه معنایی میده؟! یا این ماندن گر ژیان باشد یا که نه! یعنی چی؟! یا چرا به جای کلمه‌ی بسرایم از بسرودم استفاده کردن؟!
آن‌گه که تمامم را یار ربود
ندانستم کیست؟ او که بود؟
تنها آتشی سوزان سوارم شد
من را تاخت تا بی انتهایی
آوارم شد
برایم خواند
تا که شاید از عاشقی من را راند
ولی
هر آن عشقی شود احساست
دگر نیست چیزی از هوش و حواست

اینجا هم همین‌طور، چطور آتش سوزان سوار آدم میشه؟! میشه گفت آتش سوزان درون اون شخص‌رو یا قلبش رو سوزونده ولی این که سوارش بشه نه معنی میده و نه زیباست.
نام شعر: همون‌طور که می‌دونیم نویسنده‌ی ما اسم اثرش رو شهد گذاشته و وقتی دقت کردم دیدم
یه جایی نوشته:

لبت تر از شهدی شیرین
یه چیزی رو که باید قید کنم و به نظرم خیلی مهمه، اینه که این شهد و لب در کنار هم توی شعرای زیادی اومدن. شعرای کلاسیک زیادی هستن که این‌رو آوردن و استفاده از این دو تا به نظر من دیگه خلاقانه نیست و همین یه دلیل هم باعث میشه اسم اثر زیر سوال بره. شهد یک کلمه‌ایه که بسیار در اشعار تکرار میشه. یعنی فقط کافیه توی گوگل بنویسی شهد شیرین لبت تا یک عالمه شعر برات بیاره که این کلمات در اون‌ها گنجونده شده. اسم یک اثر یکی از راههای جذب مخاطبه. چیزیه که یک پوشش برای یه اثره. تمام حرف و جان کلام یک شعر در اسمش خلاصه میشه. که متاسفانه این اتفاق در اثر پیش رو نیفتاده. خود نویسنده عزیزمون می‌تونه چند بار اثرش رو بخونه تا به منظورم پی ببره.
ژانر: برای ژانر اثر گفته شده عاشقانه من اولش که شروع به خوندنش کردم مخصوصاً با مقدمه‌ش:
ای همه تاریخم
و...

به نظرم رسید شعریه در وصف عشق به وطن:
مه و مهتابم
نهر و دریایم
دریابم
عشق و ایمانم
جان و آرمانم
ای آبی زلال
ای مهد بلبلان
دریابم
امشبت سیمین
لبت تر از شهدی شیرین

چون معمولاً توی شعرهای میهنی، کلمات نهر و دریا، ایمان و آرمان، مهد و ... میاد. مگر اینکه به شکلی خلاقانه با چنین کلماتی باعث آفرینش معنای جدیدی بشیم به این شعر از شاملو دقت کنین:
سلاخی


می‌گريست


به قناری کوچکی


دل باخته بود

ببینید چقدر زیبا این کلمات کنار هم قرار گرفتن و شعر فقط با همین دو جمله، چه معنای جذابی پیدا کرده! یه سلاخی که کارش با چاقو و شقه کردن و تکه کردن گوشته به یک قناری کوچیک و ظریف دلباخته و براش گریه می‌کنه. ببینید چقدر زیبا خشونت و زمختی‌رو در کنار ظرافت گذاشته و یک عشق به احتمال زیاد نافرجام‌رو به تصویر کشیده و ازشون یک شعر به وجود آورده! ( میشه ازش برداشت‌های مختلفی کرد و ذهن مخاطب‌رو با ایجاد سوال‌های زیاد درگیر می‌کنه)
مقدمه: تعریف مقدمه‌رو که قطعاً خود نویسنده‌ی عزیزمون می‌دونه و این‌رو هم به خوبی ازش آگاهی داره که یه مقدمه باید نه اون‌قدر بلند باشه که خواننده حوصله‌‌ش سر بره و نه کوتاه که نفهمیم چی شده و سریع ازش بگذریم. البته بهتر اینه که قسمتی از محتوای خود اون اثر به عنوان مقدمه انتخاب بشه. مقدمه‌ی شهد، کوتاه بود، به عاشقانه نمی‌خورد و بیشتر شبیه نوشته‌ای بود در توصیف وطن و اگه خواننده‌ای ندونه که عاشقانه‌ست قطعاً چنین فکر و برداشتی به ذهنش میرسه و اون‌قدر کوتاه بود که نمی‌شد باهاش ارتباط برقرار کرد و اینجا هم متاسفانه نمیشه امتیازی براش قائل شد.
سیر :
یک شعر همیشه یک شعره و از اول تا آخرش یه پیام واحد داره. زبان شعر با اینکه پیچیدگی داره ولی پیوستگی هم داره. جایی که عاطفه وتخیل در یک زبان واحد با هم تلاقی می‌کنن، شاعر باید یه مسیر مشخصی رو طی کنه. از وقتی که شعر شروع میشه تا وقتی که تموم میشه، خواننده با خوندنش باید در یک خط معین حرکت کنه. شعر، هدفمند شروع و هدفمند تموم میشه و البته باید در یک مسیر منطقی پیش بره. شعر سپید به شکل یه حلقه و زنجیره که کلماتش به هم گره خوردن و از دو طرف هم به همدیگه متصلن. مثلاً به این نمونه از اشعار شاملو توجه کنین:



اگر که بیهده زیباست شب


برای چه زیباست


شب


برای که زیباست؟


شب و


رود بی انحنای ستارگان


که سرد می گذرد.


و سوگواران دراز گیسو


بر دو جانب رود


یاد آورد کدام خاطره را


با قصیدهء نفسگیر غوکان


تعزیتی می کند


به هنگامی که هر سپیده


به صدای هماواز دوازده گلوله


سوراخ


می شود؟


*


اگر بیهده زیباست شب


برای که زیباست شب



برای چه زیباست؟

حالا بیایم یه نگاهی بندازیم به اثر دوست عزیز خودمون:
نگشتم آرام ز سعدی و بوستان
ولی با تو بودن جهانم شد گلستان
زین شیدایی کس نکردم مجابی
آن صاحب دل مه رو ندادم مجالی
شدم عاشق در این زمانه
شیرین است نگاه‌های عاشقانه

در حالی‌که شعر سپید وزنی نداره و در اون از قافیه و ردیف استفاده نمیشه و یک موسیقی پنهان و مخصوص به خودش همراه با اتصال کلمات با همدیگه داره، نویسنده‌ی ما سعی کرده براش قافیه بذاره و اون‌رو موزون کنه! و همین‌طور در اثرشون اون به هم پیوستگی و قرار گرفتن در یک مسیر مشخص رو نمی‌بینیم. یه جور به این در و اون در زدن برای جفت و جور کردن اجباری کلمات در کنار هم برای سرودن یک شعر رو شاهد هستیم که نه احساسی به مخاطب میده و نه زیبایی داره.
رعایت پارت نویسی: خب اینجا هر چند می‌بینیم نویسنده سعی کرده این مورد رو رعایت کنه، اما کاری که کرده تکه، تکه کردن یک اثر و قرار دادنش در چندین پارت به عنوان مجموعه‌ست. اینجا باز هم هستی عزیز قبل از من توی نقدش برای دوستمون توضیح داده که وقتی به یه مجموعه میگن مجموعه که جمعی از چیزها که شباهتی دارن در کنار هم قرار بگیرن. مثلاً برای یک مجموعه شعر نمیان شعری رو تکه تکه کنن و توی یک کتاب قرار بدن. شاعر میاد چندین شعر رو جمع می‌کنه و اونا رو با هم می‌ذاره توی کتابش. مجموعه داستان هم به همین صورته. چند تا داستان توی یک کتاب یا تاپیک قرار می‌گیرن که شباهت‌هایی به هم داشته باشن. یعنی مثلاً یه سری شعر عاشقانه داریم اینا رو با هم جمع می‌کنیم داخل یه مجموعه.
ختم کلام این‌که:
حقیقتش من خیلی وقت صرف کردم تا بتونم اثر دوستمون رو نقد کنم ولی نوشته‌ای که ضعیفه و حرفی برای گفتن نداره، نمیشه نقد کرد. نمیشه گسترده در موردش حرف زد و نظر داد. وقتی یه شعر در قالب سپید قوی باشه، میشه از همه زاویه‌ای بهش نگاه کرد و توجه نشون داد. میشه به تکرار، موسیقی، ایجاز، قرینه سازی، حرکت، تناسب، ترکیب سازی، رنگ، کلمه شناسی، تقطیع، دستور زبان، شکل نهایی، منطق شعری، شکل ذهنی، کشف و ساختمانش توجه کرد و از این زوایا نقدش کرد ولی اثر آلباتروس عزیز ما، بنده‌رو سخت در منگنه قرار داد و خیلی طول کشید تا تصمیم بگیرم چه چیزی بنویسم و به این نتیجه رسیدم حرف چندانی برای گفتن ندارم. مطمئناً چیزی که این منتقد رو سر ذوق میاره، قدرت یک نوشته‌ست. چرا؟ تا بشه روش مانور داد و پرگویی کرد و برای هر تکه‌ و بخش اون تحلیلی داشت. چیزهایی رو در اون کشف کرد و از این کشف کردن نهایت لذت‌رو برد و در حقیقت این نوشته‌ها که دوست خوبمون پدید آورده، نباید سطحی بهشون تعلق بگیره، با این حال چون باید همه‌ی آثار انجمن سطحی داشته باشن پس براش برنزی‌رو در نظر می‌گیرم.
سطح: برنزی

@مدیر نقد
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

مدیر نقد

رمانیکی پایبند
رمانیکی
شناسه کاربر
1521
تاریخ ثبت‌نام
2022-01-06
موضوعات
123
نوشته‌ها
495
راه‌حل‌ها
7
پسندها
938
امتیازها
308

  • #3
نقد و تعیین سطح شهر شهد

این روزها شاهد تلاش دوستانی در انجمن هستیم که به سرودن شعر رو آوردن و البته گاهی در موقع خوندن بعضی از این آثار، احساس میشه تلاش یا مطالعه‌ای در این زمینه صورت نگرفته و ما با اثر قابل قبولی رو به رو نیستیم. راستش به من گفتن موقع نقد، ملایمت به خرج بدم و البته که در برابر کسانی که تازه قدم به وادی شعر گذاشتن، باید ملایم بود. شاید استعدادکی این وسط وجود داشت و زمینه‌ی بروز و ظهور پیدا کرد. البته چنین چیزی بستگی به این داره که اگه واقعاً به شعر علاقه دارن، به توصیه‌هایی که بهشون میشه، توجه کنن و قبل از انتشار یک اثر، اول از قابل قبول بودنش از نظر ساختاری اطمینان حاصل کنن و بعد منتشرش کنن. یعنی مطمئن بشن شعری که گفتن قالب درستی داره. فرم و ساختمانش درسته از نظر وزن و زیبایی مشکل داره یا نه!
خب بپردازیم به اثر آلباتروس عزیز و ببینیم چی برامون داره. یه مجموعه شعر سپید( البته به گفته‌ی خودش ) و چون قبل از این یه اثر دیگه از همین دوستمون رو همکارم نقد کرده و توی نقدش توضیح داده شعر سپید چیه! پس من از تعریف و توضیح در این مورد می‌گذرم و به موضوعات دیگه می‌پردازم.

قالب: قبل از هر چیز اینو بگم که آلباتروس عزیز قالب شعراش‌رو از سپید به سنتی تغییر داده ولی نگفته منظورش کدوم سنتی بوده! شعر سنتی یا بهتر بگم کلاسیک قالب‌های زیادی داره: غزل، رباعی، دو بیتی، مثنوی، قصیده... اگه سنتیه باید اینو مشخص می‌کرد که البته اثرش طبق قواعد، به هیچ عنوان به هیچ کدوم از این قالب‌ها نمی‌خوره.
در اشعار کلاسیک و نیمایی( که نوشته‌های آلباتروس در این ردیف هم قرار نمی‌گیرن )، وزن عروضی وجود داره. این وزن عروضی مثل نخ تسبیح، کلمه‌ها و مصراع‌هارو با همدیگه مرتبط می‌کنه که این در نوشته‌های پیش روی من دیده نمیشه. تلاشی شده که شعر، موزون بشه ولی با شکست مواجه شده:

نرو مانند یک عابر
که نیستم من زیاد صابر
خدا یارم هست فریبا
تو فانوسم باش ای شکیبا
نلغزم از کوی او
که باشد برایم همچو دوست
دوستی مهربان و آشنا
تو ای وی بودنت را کن آتنا

اما در شعر سپید نخی که کلمات رو به هم متصل کنه دیده نمیشه، پس باید دنبال چیزی بگردیم که بتونه بین واژه‌ها، حلقه‌ی ارتباطی‌رو برقرار کنه و جلوی از هم گسیختگی اون‌ها‌رو بگیره. چهار تا چیز می‌تونن این گسست‌رو از بین ببرن:

1- ذهن شاعر
2- فضای کلی شعر
3- آهنگ
4- معنا
که من از بین این چهار تا چون توضیح بیشتر در این قالب نمی‌گنجه، معنارو برای توضیح دادن انتخاب می‌کنم و این یه مورد رو در اثر آلباتروس هم بررسی می‌کنم:

معنا: محتوای یک شعر می‌تونه باعث بشه کلمه‌ها با هم پیوند داشته باشن. ریشه و اساس به وجود اومدن یه شعر، کلمات هستن. در واقع وقتی کلمات به درستی در کنار هم قرار بگیرن و پیوستگیشون حفظ بشه، یک شعر با یک مفهوم درست و واحد به وجود میاد. شاعر وقتی چیزی‌رو می‌خواد بگه و حرفی برای گفتن داره، یه سری کلمات رو به زبون میاره ولی ممکنه در اون لحظه‌ی اول، معنا و مفهوم خاص یا درستی نداشته باشن اما خود شاعر با بازی کردن با واژه‌ها و چینش درستشون در کنار هم و توجه به بعد زیبایی‌شناسانه هر کلمه، بهشون هویت و معنا میده و حرفی رو که در ذهنش داره به مخاطبش منتقل می‌کنه. ساده‌تر بخوام بگم یکی از مهمترین مواردی که در شعر مخصوصاً شعر سپید باید رعایت بشه معناست. در حقیقت اگه تفکر و معنایی پشت یک اثر نباشه اون تبدیل به هیچ میشه. یه چیز بی ارزش میشه. یعنی شاعر نه تنها خودش بدونه داره در مورد چی حرف می‌زنه، بلکه منظورش‌رو درست به مخاطبش انتقال بده این اتفاق چطور میفته؟ با چیدن صحیح کلمات در کنار هم و پدید آوردن مفهوم اما این اتفاق به درستی در اثر دوستمون صورت نگرفته:
بگشای ل*ب تا بنمایم خود را
بنمای رخ تا بسرودم خود را
این درگه، درگه دژم باشد یا که نه
این ماندن گر ژیان باشد یا که نه

به کلماتی که استفاده شده( بدون توجه به اون جملات ابتدایی «بگشای ل*ب» و «بنمای رخ» که از مولانا وام گرفته ) دقت کنین: بنمایم، بسرودم، درگه دژم، ژیان! آیا نویسنده‌ی عزیز می‌تونه بهمون توضیح بده این درگه درگه دژم باشد یا که نه! چه معنایی میده؟! یا این ماندن گر ژیان باشد یا که نه! یعنی چی؟! یا چرا به جای کلمه‌ی بسرایم از بسرودم استفاده کردن؟!
آن‌گه که تمامم را یار ربود
ندانستم کیست؟ او که بود؟
تنها آتشی سوزان سوارم شد
من را تاخت تا بی انتهایی
آوارم شد
برایم خواند
تا که شاید از عاشقی من را راند
ولی
هر آن عشقی شود احساست
دگر نیست چیزی از هوش و حواست

اینجا هم همین‌طور، چطور آتش سوزان سوار آدم میشه؟! میشه گفت آتش سوزان درون اون شخص‌رو یا قلبش رو سوزونده ولی این که سوارش بشه نه معنی میده و نه زیباست.
نام شعر: همون‌طور که می‌دونیم نویسنده‌ی ما اسم اثرش رو شهد گذاشته و وقتی دقت کردم دیدم
یه جایی نوشته:

لبت تر از شهدی شیرین
یه چیزی رو که باید قید کنم و به نظرم خیلی مهمه، اینه که این شهد و ل*ب در کنار هم توی شعرای زیادی اومدن. شعرای کلاسیک زیادی هستن که این‌رو آوردن و استفاده از این دو تا به نظر من دیگه خلاقانه نیست و همین یه دلیل هم باعث میشه اسم اثر زیر سوال بره. شهد یک کلمه‌ایه که بسیار در اشعار تکرار میشه. یعنی فقط کافیه توی گوگل بنویسی شهد شیرین لبت تا یک عالمه شعر برات بیاره که این کلمات در اون‌ها گنجونده شده. اسم یک اثر یکی از راههای جذب مخاطبه. چیزیه که یک پوشش برای یه اثره. تمام حرف و جان کلام یک شعر در اسمش خلاصه میشه. که متاسفانه این اتفاق در اثر پیش رو نیفتاده. خود نویسنده عزیزمون می‌تونه چند بار اثرش رو بخونه تا به منظورم پی ببره.
ژانر: برای ژانر اثر گفته شده عاشقانه من اولش که شروع به خوندنش کردم مخصوصاً با مقدمه‌ش:
ای همه تاریخم
و...

به نظرم رسید شعریه در وصف عشق به وطن:
مه و مهتابم
نهر و دریایم
دریابم
عشق و ایمانم
جان و آرمانم
ای آبی زلال
ای مهد بلبلان
دریابم
امشبت سیمین
لبت تر از شهدی شیرین

چون معمولاً توی شعرهای میهنی، کلمات نهر و دریا، ایمان و آرمان، مهد و ... میاد. مگر اینکه به شکلی خلاقانه با چنین کلماتی باعث آفرینش معنای جدیدی بشیم به این شعر از شاملو دقت کنین:
سلاخی


می‌گريست


به قناری کوچکی


دل باخته بود

ببینید چقدر زیبا این کلمات کنار هم قرار گرفتن و شعر فقط با همین دو جمله، چه معنای جذابی پیدا کرده! یه سلاخی که کارش با چاقو و شقه کردن و تکه کردن گوشته به یک قناری کوچیک و ظریف دلباخته و براش گریه می‌کنه. ببینید چقدر زیبا خشونت و زمختی‌رو در کنار ظرافت گذاشته و یک عشق به احتمال زیاد نافرجام‌رو به تصویر کشیده و ازشون یک شعر به وجود آورده! ( میشه ازش برداشت‌های مختلفی کرد و ذهن مخاطب‌رو با ایجاد سوال‌های زیاد درگیر می‌کنه)
مقدمه: تعریف مقدمه‌رو که قطعاً خود نویسنده‌ی عزیزمون می‌دونه و این‌رو هم به خوبی ازش آگاهی داره که یه مقدمه باید نه اون‌قدر بلند باشه که خواننده حوصله‌‌ش سر بره و نه کوتاه که نفهمیم چی شده و سریع ازش بگذریم. البته بهتر اینه که قسمتی از محتوای خود اون اثر به عنوان مقدمه انتخاب بشه. مقدمه‌ی شهد، کوتاه بود، به عاشقانه نمی‌خورد و بیشتر شبیه نوشته‌ای بود در توصیف وطن و اگه خواننده‌ای ندونه که عاشقانه‌ست قطعاً چنین فکر و برداشتی به ذهنش میرسه و اون‌قدر کوتاه بود که نمی‌شد باهاش ارتباط برقرار کرد و اینجا هم متاسفانه نمیشه امتیازی براش قائل شد.
سیر :
یک شعر همیشه یک شعره و از اول تا آخرش یه پیام واحد داره. زبان شعر با اینکه پیچیدگی داره ولی پیوستگی هم داره. جایی که عاطفه وتخیل در یک زبان واحد با هم تلاقی می‌کنن، شاعر باید یه مسیر مشخصی رو طی کنه. از وقتی که شعر شروع میشه تا وقتی که تموم میشه، خواننده با خوندنش باید در یک خط معین حرکت کنه. شعر، هدفمند شروع و هدفمند تموم میشه و البته باید در یک مسیر منطقی پیش بره. شعر سپید به شکل یه حلقه و زنجیره که کلماتش به هم گره خوردن و از دو طرف هم به همدیگه متصلن. مثلاً به این نمونه از اشعار شاملو توجه کنین:



اگر که بیهده زیباست شب


برای چه زیباست


شب


برای که زیباست؟


شب و


رود بی انحنای ستارگان


که سرد می گذرد.


و سوگواران دراز گیسو


بر دو جانب رود


یاد آورد کدام خاطره را


با قصیدهء نفسگیر غوکان


تعزیتی می کند


به هنگامی که هر سپیده


به صدای هماواز دوازده گلوله


سوراخ


می شود؟


*


اگر بیهده زیباست شب


برای که زیباست شب



برای چه زیباست؟

حالا بیایم یه نگاهی بندازیم به اثر دوست عزیز خودمون:
نگشتم آرام ز سعدی و بوستان
ولی با تو بودن جهانم شد گلستان
زین شیدایی کس نکردم مجابی
آن صاحب دل مه رو ندادم مجالی
شدم عاشق در این زمانه
شیرین است نگاه‌های عاشقانه

در حالی‌که شعر سپید وزنی نداره و در اون از قافیه و ردیف استفاده نمیشه و یک موسیقی پنهان و مخصوص به خودش همراه با اتصال کلمات با همدیگه داره، نویسنده‌ی ما سعی کرده براش قافیه بذاره و اون‌رو موزون کنه! و همین‌طور در اثرشون اون به هم پیوستگی و قرار گرفتن در یک مسیر مشخص رو نمی‌بینیم. یه جور به این در و اون در زدن برای جفت و جور کردن اجباری کلمات در کنار هم برای سرودن یک شعر رو شاهد هستیم که نه احساسی به مخاطب میده و نه زیبایی داره.
رعایت پارت نویسی: خب اینجا هر چند می‌بینیم نویسنده سعی کرده این مورد رو رعایت کنه، اما کاری که کرده تکه، تکه کردن یک اثر و قرار دادنش در چندین پارت به عنوان مجموعه‌ست. اینجا باز هم هستی عزیز قبل از من توی نقدش برای دوستمون توضیح داده که وقتی به یه مجموعه میگن مجموعه که جمعی از چیزها که شباهتی دارن در کنار هم قرار بگیرن. مثلاً برای یک مجموعه شعر نمیان شعری رو تکه تکه کنن و توی یک کتاب قرار بدن. شاعر میاد چندین شعر رو جمع می‌کنه و اونا رو با هم می‌ذاره توی کتابش. مجموعه داستان هم به همین صورته. چند تا داستان توی یک کتاب یا تاپیک قرار می‌گیرن که شباهت‌هایی به هم داشته باشن. یعنی مثلاً یه سری شعر عاشقانه داریم اینا رو با هم جمع می‌کنیم داخل یه مجموعه.
ختم کلام این‌که:
حقیقتش من خیلی وقت صرف کردم تا بتونم اثر دوستمون رو نقد کنم ولی نوشته‌ای که ضعیفه و حرفی برای گفتن نداره، نمیشه نقد کرد. نمیشه گسترده در موردش حرف زد و نظر داد. وقتی یه شعر در قالب سپید قوی باشه، میشه از همه زاویه‌ای بهش نگاه کرد و توجه نشون داد. میشه به تکرار، موسیقی، ایجاز، قرینه سازی، حرکت، تناسب، ترکیب سازی، رنگ، کلمه شناسی، تقطیع، دستور زبان، شکل نهایی، منطق شعری، شکل ذهنی، کشف و ساختمانش توجه کرد و از این زوایا نقدش کرد ولی اثر آلباتروس عزیز ما، بنده‌رو سخت در منگنه قرار داد و خیلی طول کشید تا تصمیم بگیرم چه چیزی بنویسم و به این نتیجه رسیدم حرف چندانی برای گفتن ندارم. مطمئناً چیزی که این منتقد رو سر ذوق میاره، قدرت یک نوشته‌ست. چرا؟ تا بشه روش مانور داد و پرگویی کرد و برای هر تکه‌ و بخش اون تحلیلی داشت. چیزهایی رو در اون کشف کرد و از این کشف کردن نهایت لذت‌رو برد و در حقیقت این نوشته‌ها که دوست خوبمون پدید آورده، نباید سطحی بهشون تعلق بگیره، با این حال چون باید همه‌ی آثار انجمن سطحی داشته باشن پس براش برنزی‌رو در نظر می‌گیرم.
سطح: برنزی

@مدیر نقد

نویسنده: @آلباتروس
منتقد: @Nil@85

اختصاصی: است
سطح: برنزی

@Lotus
@مدیر تایپ
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

Paradox

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
بخشدار
مدیر
کاربر VIP
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
نام هنری
پارادوکس
بخشدار
- آموزش
مدیر کتابدونی
- ویراستاری
شناسه کاربر
310
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-20
موضوعات
500
نوشته‌ها
5,318
راه‌حل‌ها
99
پسندها
1,269
امتیازها
1,313
سن
19
محل سکونت
قبرستانی‌متروکه‌به نام«ذهن»

  • #4
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 2, کاربران: 0, مهمان‌ها: 2)

بالا پایین