به نام آفریننده قلم
نقد رمانـــــــــــــــــــ ظالـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
عنوان: در اینکه عنوان برامون خیلی مهمه که شکی نیست. من وقتی میخوام نوشتههای انجمن رو بخونم اول میرم سراغ اونایی که اسم جذابی داره و با خوندن خلاصه، ادامش رو هم میخونم. عنوان ظالم با موضوع رمان ارتباط داشت و به شکل عجیبی این دختره بی رحم و ظالم بود اما نمیدونم چرا دوستش دارم... اسمشم خیلی خوشگله هاها...
ولی ولی... اسم ظالم جذاب نیست. من این اسم رو دیدم ولی نرفتم سراغ خوندن رمان. وقتی منتقد رمان شدم تازه فهمیدم چقدر جذابه این رمان، برعکس اسمش. پس اگر خواستی کمکت کنم یک کوچولو درباره ایده باهام حرف بزن اسم پیشنهاد بدم چون انقدر معمایی نوشتی نمیدونم چی به چیه پس نمیتونم اسمی پیشنهاد بدم
اما تا جایی که میدونم اسم ظالم هم خیلی سادس... هم جذاب نیست و خیلی رمان هم با پسوند ظالم هست
ظالم زیبا و ظالم فلان و...
ژانر: اول لیست ژانرت رو ببینیم (پلیسی) این که کاملاً معلوم بود و فضای پلیسی رو خیلی خوب نشون دادی. قشنگ تو فضای ماجرای پلیسی و اینا رفتیم حتی من ه*و*س کردم رمان پلیسی بنویسم. چرا؟ چون رمانت تاثیرگذار بود. (ولی نمینویسم... هاها)
ژانر بعدی (اجتماعی) خب تا اینجا ماجراهای قتل و عشق و پلیسی و اینارو دیدیم. اما چیزی درباره اجتماعی ندیدم... چیزی که مربوط به اجتماع باشه و یک نوع انتقاد درباره مسائل اجتماعی باشه یا یک بازتاب از وقایع باشه . البته یکی دو جا اشاره کوچولو درباره کار پلیس و جاسوس هایی که توی اون بود، دیدم ولی انقدر مشهود نبود که بخوام بگم ژانر اجتماعی هم هست. یا قراره جلوتر... واردش کنی یا باید حذفش کنی.
(عاشقانه) این ژانر بود... بین آتش و تبسم. اما خوب نشون ندادی. حس عاشقانگی، حس عاشق بودن، فضای عاشقانه، اصلا بهم دست نداد. خیلی عجله کردیا، خیلی! نوشتی دو ماه بعد و اینا عاشق شدن. البته تبسم در نگاه اول عاشق شد و شعر سرود. نه تنها غیرقابل باوره ، بلکه حسش منتقل نشد. وقتی دختری بی احساسه و قاتله و دلش سنگه، ممکن نیست با یک نگاه عاشق بشه! ممکن نیست. باید یواش یواش خورشید، اون رو ذوب کنه... یواش یواش سنگش بشکنه و عشق طلوع کنه. قشنگ این جریان رو آروم آروم پیش ببر و نشون بده اصلا عجله نکن. تاکید میکنم ویرایش کن و اون بخش رو درست کن واقعا حیف میشه رمانت رو انقدر عالی نوشتی و اینجا انقدر غیرقابل باوره. آتشی هم که پلیسه زیرکه، نباید انقدر زود وا بده.
(تراژدی) این ژانر بود... زیاد نشونش ندادی و روش مانور نرفتی. اما بود و مشکلی نداشت.
خلاصه:
به صورت خلاصه برات خلاصه رو توضیح میدم(چه جملهای شد هاها)
خلاصه یعنی(چکیده ماجرای رمان) به چه دردی میخوره؟ جهت کنجکاو کردن خواننده و دادن اطلاعات نسبی به کار میره
و چیزی که تو نوشتی؟
مقدمه بود. یک متن احساسی
(((((چاقویم را در دست گرفته و روی زخمهایم نمک میپاشم تا تداعی اشکهای خشک شدهام، روی دفتر خاطراتم باشد. تداعی ضجههای پی در پیام و تداعی روزهای تلخم! من تبسم! دختری که اسمش به معنای لبخند و ظاهرش نوای مرگ را میدهد. لـ*ـبهایش مرگ را نجوا میکند و دستهایش مرگ را به ارمغان میآورد. قلبش هشدار میدهد و مغزش...)))))
اطلاعاتی که خلاصه میده (تبسم دختر غمگینی هست که نمک روی زخمش میپاشه) آیا من چیزی از رمان فهمیدم؟ نخیر
آیا کنجکاو شدم؟ نخیر. آیا خلاصه خوبه؟ نخیر
آیا باید عوضش کنی؟ بله
و این خلاصه رو باید جای مقدمه بذاری خیلی متن احساسی و خوشگلیه
فاقد مقدمه
جلد رمانت خیلی جذابه. شخصیت های شلوغ نشون میده قراره با یک چیز خفن رو به رو بشیم و کلی ماجرا پیش رو هست. اما رمان ایرانیه و جلد خارجی این یکم عجیبه به نظرم. بهتر بود نقشی هم درباره پلیسی بودن و اینا باشه مثل شکل تفنگی، خونی، چاقویی، قتلی...
آغاز: اعتراف میکنم کنجکاو کننده و عجیب بود. از خودم پرسیدم این معلمه؟ اگر معلمه چرا مواد پخش کرد؟ یهویی وارد ماجراش شدیم و به نظرم شروع خوبی بود میشه در سطح خوب قرارش داد. اون حسی که باعث بشه من ادامه بدم و بخونم رو درونم ایجاد کرد. فارغ از برخی ایرادات. مهمترین ایرادی که توی رمان وجود داشت... (بخش نقد لحن بهش اشاره میکنم)
و اما سیر رمانت... یعنی حرکتش، سرعتش. ما وقتی رمانی رو شروع میکنیم انگار سوار قطار ماجرای رمان میشیم و سرعتش خیلی مهمه. بعضی منظرهها خوب نیست و قطار باید تند بره... برعکس بعضی منظرهها جذابه و قطار باید آروم بره.
کلیت رو بخوام بگم خوب بود. جزئیات رو بگم، خیلی خیلی سرعت عشق بالا بود همونطور که تو ژانر عاشقانه بهش اشاره کردم. این امتیاز باورپذیری رو هم پایین میاره. ماجرای عاشقانه تند پیش رفت و علاوه بر اون توصیفات هم تند بود .
همچنین رمان خیلی کنجکاو کننده بود یعنی حتی یک سرنخ هم به خواننده داده نشد که خواننده بتونه حدس بزنه. اتفاقا تند میفتاد و پراکنده. بهتره یکم روی این نکته کار بشه و کمی سرنخ به مخاطب داده بشه.
سختترین و مهمترین و جذابترین بخش رمان. (این شما و این توصیفات) که شامل چندین دسته میشه.
اول از همه مکان: هیچ توصیفی ندیدم. بیشتر ماجراها بودن و ماجراها. زیاد به مکان و حس و حال فضا توجه نشده بود. اگر شده باشه هم کوچیک و کم بود به شکلی که از یاد میره زود.
زمان: در حد نیاز که بتونیم شب هست یا روز ، بهش اشاره شده بود.
حالات: یعنی همون حس و حال محیط که ضعیف بود. چون محور اصلی روی ماجراها بود و هدف عملی کردن ایدهها، اتفاقات، معما و... بود... پس روی توصیف مکان و حس و حالش، مکث چندانی نشده بود که اینا صددرصد باعث آراسته شدن رمان میشن حتی باعث پیوند قوی خواننده و رمان میشن. من خودم رو تو همون حس و حال رمان، تصور میکنم، با تمام وجودم غم و شادی و درد این لحظه، این مکان، رو حس میکنم. انگار نویسنده داره تابلوی بسیار باشکوهی رو برای من نابینا توضیح میده و چشم بسته تابلو رو لمس میکنم. پس باید صددرصد رو این نقطه ضعف کار بشه.
تو نقد احساس هم باید بگم مثل قضیه همون بحث عاشقی هست(که قبلا چندبار گفتم پس بهتره دوباره توضیح ندم) واقعا حسش نمیکردم، باورش نمیکردم. اگر غمی بود... زود عوض میشد و تا به خودم بیام و برم تو حس، یهو کانال عوض میشد. تمرین بیشتری توی این زمینه نیازه.
اخلاق شخصیت و ظاهرش: برای ما شخصیتهای رمان خیلی خیلی مهمه. کلا با اونا سر و کار داریم و نقش اصلی ماجران که ایده رو پیش میبرن. صددرصد باید تصویری از اونا داشته باشیم. توصیف ظاهر نبود... اگر بود خیلی جزئی بود که حتی یادم نیست من تاکید میکنم که(یهویی چهرهای رو توصیف نکن که بعدش کلا ازش حرفی نزنی... چون صددرصد یادمون میره) توی هر دیدار و هر اتفاق، آروم آروم به چهره اشاره کن تا باهاش خو بگیریم. . توصیف اخلاق هم ضعیف بود. کلی شخصیت یهو وارد ماجرا شدن و کلا گیج شدم کی به کی هست.
نتونستم خوب با شخصیتها خو بگیرم و اخلاقیاتشون رو بشناسم... بفهمم و درکشون کنم. به اون حس همزیستی نرسیدم.
کلا نتیجهگیری بکنیم توی توصیفات باید بیشتر مطالعه کنی و تمرین کنی.
به زبان ساده کشمکش یعنی درگیری کارکتر. ما کشمکش تبسم رو داشتیم که درگیر بود با احساساتش و خودش. هم قاتل برادر آتش و هم عاشق آتش. عقل میگه ول کن... قلب میگه نزدیک شو
این کشمکش رو خوب نشون داده بودی واقعاً
زاویه دید: کسی که از طریق اون به دنیای رمان نگاه میکنیم ، زاویه دید مارو شکل میده. این شخص میتونه راوی باشه که اصلا دخالتی تو رمان نداره و فقط روایت میکنه. میتونه اول شخص، دوم شخص و سوم شخص باشه. یعنی از نگاه افراد توی رمان، قضیه رو ببینیم. این رمان از زبان آتش، تبسم و حتی آیناز به نمایش گذاشته شده که مورد و اشکالی نداشت. اتفاقا خوب و جذاب بود
اینی که الان میخوام بگم واقعاً مهمه!
لحن!
چرا مهمه؟ بیا ببینیم
دوست داشتم تماشایش کنم به هنگام رقص رو امواج دریا وقتی اون شنا میکرد و موهاش را تکون میداد و چهرهاش رو واسه من، زیبا جلوه میداد.
چند درصد متن خوبی بود؟ چقدر خوشگل بود؟ وقتی خوندیش اذیتت کرد یا نه؟ بلاتکلیف بودی که با چه لحنی بخونی!
رمان تو دقیقا این مشکل رو داشت. هی حواسم به این میرفت چطور بخونم و با چه لحنی بخونم و دقتم از موضوع و ماجرا بیرون میرفت.
رعایت واژگان جمله: جمله بندی خوب نبود. فعل و فاعل درست رعایت نشده بود و گاهی حتی یک جمله بی معنی میدیدیم. البته ایراد تایپی هم توی بی معنی شدن جمله موثر بود
از اینکه آروم بود و سیگار میکشید، من رو عصبی میکرد (مثلا این معنی نمیده) احتمالا دقت نکردی و برنگشتی بخونی
اینا زیاد مهم نیست یک دور بخونی ویرایش کنی درست میشه. خیلی جاها هم اشکال تایپی داشتی.
تکرار دیده نشد و از این لحاظ ایرادی نداشت
دیالوگ و مونولوگ: چطور انکار کنم خوب بودن دیالوگت رو؟ کاملا عالی بود. دیالوگ تبسم با آتش و کلا همه مکالمه ها. قشنگ این دیالوگ اخلاق بعضی شخصیت هارو نشون میداد . البته کافی نبود باید بهش بیشتر اشاره میکردی با مونولوگ. برخلاف قدرت دیالوگ، مونولوگت نسبتا ضعیف بود. از توصیفات استفاده نکرده بودی، سرعتت بالا بود، پراکنده و به شدت گنگ، لحن قاطی پاتی بین محاوره و ادبی، اشکالات نگارشی و تایپی و جمله بندی های غلط و غلط املایی. اینا سطح مونولوگ رو پایین آوردن
اما چیزی که مونولوگ رو سر پا نگه داشت و باعث شد نگم کلا ضعیف و بگم (نسبتا)
ایده تو بود. ایده... ماجرا... داستان و این خیلی خوب بود. ذهن به شدت خلاق و جذاب و نوآورانه و قوی ای داری و مشخصه کاملا مشخصه قراره یک اتفاق به شدت خفن بیفته و منتظر اتفاقات خفن هستم
پارت نویسی از جهت هدف و اندازه بررسی میشه. اندازشون خوب بود و همشون هدف دار بودن... همشون یک ماجرایی داشتن و پارت بیهوده ای ندیدم
نقد غلط املایی: بعضی جاها هم غلط املایی داشتی (یادداشت کرده بودم بفرستم برات که رفتم دیدم یادم رفته ذخیره کنم برای همین پریدن ببخشید مدرک ندارم) ولی اگر یک دور بخونی متوجه غلط املایی هات میشی
سخن منتقد: داستان و ماجرا رو دوست داشتم. انقدر دوست داشتم ، که فارغ از منتقد بودن ، قراره از این به بعد طرفدار رمانت باشم و اون رو بخونم. خیلی خیلی خوشحال میشم که واقعا به نقدم اهمیت بدی و ایرادات رو درست کنی چون بعضی ها هستن نقد رو میخونن ولی ایرادشون رو درست نمیکنن. حالا یا تنبلی یا هرچی
ایراد مهمت هم لحن قاطی پاتی بود با ماجرای سریع عاشق شدن. یکمم سرنخ بدی تا انقدر گنگ نباشه خوبه
اسم رمان هم خیلی عالی میشه اگر عوض کنی
توصیف هم به شدت مهمه
دیگه من نقدهارو کردم و اگر واقعا بهشون عمل کنی از چنین رمانی، با چنین ایده قویای و چنین نویسنده ماهری، حتما میتونم یک اثر عالی دریافت کنم.
سطح نقره
رده بندی سنی: نوجوان و جوان