. . .

تمام شده نقد و تعیین سطح رمان آغوش خیالی | زهرا سرابی

تالار نقد رمان و داستان
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

ARA.O.O

فرازین بازنشسته
شاعر
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
300
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-16
آخرین بازدید
موضوعات
519
نوشته‌ها
4,411
راه‌حل‌ها
183
پسندها
35,139
امتیازها
1,008
سن
19
محل سکونت
خرابه‌‌های خاطرات :‌‌)

  • #1

نام اثر: رمان آغوش خیالی
نویسنده: زهرا سرابی
ژانر: عاشقانه، تراژدی

خلاصه:
دلم تنگ است؛ برای کسی که نمی‌شود او را خواست، نمی‌شود او را داشت، فقط می‌شود سخت برای او دلتنگ شد؛ و در حسرت آغوشش سوخت.
من دختری هستم از تبار لیلی، پس محکومم به عاشقی از جنس جنون.
و تو ای جانان من؛ وقتی که مجنون می‌شوی لیلی شدن را کم می‌آورم.
آوای دلت را با کدامین ساز عاشقی می‌شود نواخت؟
بند بند وجودم تار می‌شود، دلم به لرزه می افتد،
لیلی شده‌ام؟

مقدمه:
ثانیه‌ای نیست که نشود به تو اندیشید؛
وقتی می‌خندم،
وقتی می‌گریم،
وقتی قدم می‌زنم،
در ذهن و قلبم هک شده‌ای
ای یار شیرین!
دیوانگی بدون تو بی‌معناست
ای‌ عشق دوست داشتی!
من از عشق به جنون رسیده‌ام...

منتقد:
@*First __ Lady*
 
  • عجب
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users
راه‌حل
*به نام نوازنده‌ی زندگی*

«نقد
رمان آغوش خیالی»


عنوان:
باید بگم که اسم رمان شما کاملا درست به جا و مناسبت انتخاب شده بود؛ از تبار لیلی. عاشقی مانند لیلی، دختری که از پشت پنجره عاشق شد و دیوانه‌وار قلبش برای کسی تپید. او واقعا لیلی ای بود که بیش از حد عاشق بود! نام بسیار مناسب بود؛ با رمان و ژانر همخوانی داشت.

ژانر:
خب ژانر شما فقط عاشقانه بود که از ابتدای رمان تا انتهایش درکش کردم فهمیدمش و حسش کردم و بی شک تمام خوانندگان رمان هم احساسش کردند.

خلاصه:
خلاصه جذاب و خاصی داشتید و به صورت غیرمستقیم بیشتر موضوع و اصل موضوع را بیان کرد. خلاصه جذاب بود و احساسات را برمی‌انگیخت و خواننده را برای خواندن ترغیب می‌کرد و کنجکاو کننده بود. که این چه عشقی است که فقط...

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
259
نوشته‌ها
2,795
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,332
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #2
*به نام نوازنده‌ی زندگی*

«نقد
رمان آغوش خیالی»


عنوان:
باید بگم که اسم رمان شما کاملا درست به جا و مناسبت انتخاب شده بود؛ از تبار لیلی. عاشقی مانند لیلی، دختری که از پشت پنجره عاشق شد و دیوانه‌وار قلبش برای کسی تپید. او واقعا لیلی ای بود که بیش از حد عاشق بود! نام بسیار مناسب بود؛ با رمان و ژانر همخوانی داشت.

ژانر:
خب ژانر شما فقط عاشقانه بود که از ابتدای رمان تا انتهایش درکش کردم فهمیدمش و حسش کردم و بی شک تمام خوانندگان رمان هم احساسش کردند.

خلاصه:
خلاصه جذاب و خاصی داشتید و به صورت غیرمستقیم بیشتر موضوع و اصل موضوع را بیان کرد. خلاصه جذاب بود و احساسات را برمی‌انگیخت و خواننده را برای خواندن ترغیب می‌کرد و کنجکاو کننده بود. که این چه عشقی است که فقط سوختن دارد و رسیدن ندارد؟

مقدمه:
خب مقدمه شما هم بسیار احساساتی و عالی بود. بسیار خوب نوشته بودید و گویی واقعا نوشته یک عاشق بود. احساس می‌کردم شاید خود نویسنده عشق را تجربه کرده که توانسته چنین عالی عشق را به نمایش بگذارد.

شروع:
شروع جذاب و زیبا بود. ترغیب کننده بود. با خود می‌گفتم جرا پشت پنچره ایستاده؟ این چگونه عشقی است؟ زیبا بود اما خیلی سریع سر اصل مطلب رفتید. شاید باید کمی مکث می‌کردید و مقدمه چینی می‌کردید سپس اصل مطلب را شروع می‌کردید.

توصیفات:
راجب توصییف چهره افراد بایم بگویم شما توانسته بودید به خوبی چهره عشق یاس را و خود یاس را توصیف کنید. به صورت کلی به چهره نقش اصلی ها توجه کردید اما اگر اندکی به افراد دیگر هم توجه کنید تا دید نسبی از انها داشته باشیم بهتر هم می شود . مشکلی نداشتید در این زمینه.

فضاسازی:
خب در این زمینه کاملا ضعیف بودید. اصلا فضا رو توصیف نکردید. هیچ دیدی نسبت به فضا و محیط وجود ندارد نه خانه نه بیرون نه مغازه.........
در این مورد باید زیادی تلاش کنید

جلد:
رمان فاقد جلد بود

سیر رمان:
رمان شما نه سیر تندی داشت و نه کند. البته در بیان موضوع رمان سیر معتدلی داشتید. در بیان تووصیفات سیر تندی داشتید

شخصیت پردازی:
با شخصیت یاس و آرام و متین و خجالتی بودنش کاملا آشنا شدم البته با پرو بودن ارمیا هم خوب آشنا شدیم. بسیار عالی بودید. شخصیت را خوب توصیف کردید. لذت بردم.

دیالوگ مونولوگ:
خب در مونولوگ های شما چیز پررنگ احساسات بود و بسیار زیبا و خوب بود. مشکلی در مونولوگ نداشتید و می توان گفت زیبا بود. دیالوگ های خاصی نداشید و چندان سخنی رد و بدل نمی‌شد. اما بد هم نبود. در هردو مورد متوسط بودید که می توانید بهتر از این هم باشید

باورپذیری:
درواقع باور اینکه یک دختر سال ها از پشت پنجره عاشق یک پسر لات باشد که هر روز یک دوست دختر وارد خانه اش می کند...برایم سخت است. اینکه حتی یک بار هم آن پسر را ندیده بود و با اون سخن نگفته بود و حال عاشق چنین پسری شده از هم از پشت پنجره واقعا سخت است باورش.

هدفمند سازی:
رمان شما به صورت کلی دارای یک هدف ثابت بود. هدف ایا رسیدن به عشق بود یا فراموشش؟ نمی دانم. اما هیچ پارت بی هدفی نداشتید همه حول یک هدف بزرگ می چرخیدند.

حالت کلی:
باید بگویم در فضاسازی به شدت ضعیف بودید. دیالوگ زیاد جذاب نبود اگر بهترش کندی عالی می شود. احساسات پررنگ و عالی بودند. فضا توصیف هم نشود زیاد مهم نیست یک دید کلی بدهید خوب است . سبک قلم شما انطور نیست که به فضا اشاره کند زیاد. باورپذیری رمان را باید بالاتر ببرید . راستش چنین عشقی عجیب است...ایده کلی رمان خیلی جذاب نبود اما خب می شود گفت از عشق های دیگر متفاوت بود....یک عشق فقط پشت پنجره..اما آزار دهنده هم بود. عاشق چنین فردی شدن آزار دهنده بود.
در موارد نگارش اشتباهات خیلی زیادی داشتید. خیلی جاها (می) (ترین تر) (ها) با نیم فاصله جدا نشده بود. دیالوگ نویسی غلط بود. تکرار کلمات داشتید مثل وااااااا نباید تکرار شود.

***

سطح:
طلایی
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین