- شناسه کاربر
- 7
- تاریخ ثبتنام
- 2020-09-25
- آخرین بازدید
- موضوعات
- 51
- نوشتهها
- 469
- راهحلها
- 10
- پسندها
- 2,010
- امتیازها
- 207
- محل سکونت
- یه جای خوب!
بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است
و تنهایی من شبیخون حجم تو را پیشبینی نمیکرد
و خاصیت عشق این است...
نقد دلنوشته و از خدایی که غافل بودم
نویسنده: @The gift of life
منتقد؛ @S O-O M
سلام به دلنویس عزیز رمانیکی!
نام اثر: نام اثر طولانیست. ممکن است مخاطب به دلیل طولانی بودن نام، آن را از یاد ببرد. اما جذابیت دارد؛ خیلی زیاد. با محتوا هم به طور مستقیم ارتباط دارد. در کل برای جذب مخاطب پتانسیل بالایی دارد؛ اما اینکه در خاطرش بماند یا نه به حافظه مخاطب بستگی دارد. کلمه "غافل"، که به معنی بی خبری و عدم آگاهی میباشد، به صورت غیر مستقیم با ژانر تراژدی ارتباط دارد؛ اما نام در کل زیاد با ژانر عاشقانه ارتباط ندارد. اما از این نظر مشکلی نیست؛ چون آنچه که باید برساند را میرساند.
مقدمه: مقدمه درباره غفلت انسانها بود. اما بیشتر به غفلت از بزرگی دنیا اشاره داشت تا غفلت از پروردگار. با اینحال با نام و ژانر همخوانی داشت. البته چون دلنوشته درباره معشوق زمینی نیست، نمیشود انتظار داشت مانند سایر دلنوشتههای این ژانر به طور مستقیم با عشق و عاشقیهای معمول ارتباط داشته باشد.
ژانر: ژانرهای مشخص شده از سوی نویسنده، عاشقانه و تراژدی بود. از آنجایی که دلنوشته درباره عشق به خدا و دوری "شخص" از او بود، میتوان این دو ژانر را به گونهای به دلنوشته نسبت داد. اما از آنجایی که در متن حزن و اندوه زیادی مشاهده نمیشد، بهتر است ژانر دلنوشته تنها عاشقانه انتخاب و معرفی شود.
جلد: متاسفانه اثر فاقد جلد بود.
آرایههای ادبی: دلنویس میتوانست در متن نوشتهها از آرایه ادبی بیشتری استفاده کند، که بدون شک باعث افزون شدن زیبایی و تاثیرگذاری متن میشد. متن فاقد آرایههای ادبی نبود، اما توانایی پذیرش آرایههای بیشتر و نابتر را دارد. تا اینجا از تشبیهات و استعارههای ناب و کمنظیری استفاده نشده بود و تشبیهات، همان تشبیهات معمول بودند.(از سایر آرایهها زیاد استفاده نشده بود.) پیشنهاد میشود دلنویس از تشبیهات بیشتر، و کلاً از آرایههای بیشتر برای زیباتر کردن متن استفاده کند.
محتوا: انتقال حس دلنویس در تمام متنها دیده میشد. محتوای تمام پارتها به دوری و غفلت از خدا و گاهاً به خواهش از او برای یاری رساندن به "شخص" اختصاص داده شده بود. متون دلنوشته مرتبط به هم بودند و از یک موضوع پیروی میکردند.
اندازه پارتها: اندازه پارتها در کل مناسب بود. نه زیاد بلند که مخاطب از مطالعه آن خسته شود، و نه زیاد کوتاه. دلنویس توانسته بود با همین اندازه، احساساتی را که میخواست به خواننده منتقل کند و به عبارتی "حرف دلش را در همین قدر بگنجاند".
سیر: نوشته از سیر مناسبی برخوردار بود و محتوای لازمه را انتقال میداد.
زاویه دید: زاویه دید اول شخص بود؛ این باعث انتقال احساسات بهتر و ارتباط بیشتر با مخاطب میشد.
نثر: نثر دلنوشته ادبی انتخاب شده بود. گاها مشاهده میشد نویسنده از این چارچوب خارج شده و کلمه، کلمات یا حتی جملاتی را به صورت محاوره بیان کرده است. اینها باید سریعاً ویرایش شوند چون باعث آسیب رسیدن و کاسته شدن از زیبایی متن میشوند.
هدف: هدف شاید بیدار کردن مخاطب بود؛ و شاید بیان احساس دلنویس از دوری از پرودگار خویش. در کل در تمام پارتها همین "دوری از خداوند" بررسی میشد؛ به روشهای مختلف. بهتر بود نویسنده هر پارت را با موضوع متفاوتتری پیش میبرد.
موضوع هر پارت: همان طور که در بخش قبلی گفته شد، تقریبا موضوع تمام پارتها یک چیز بود. با اسم، ژانر و مقدمه ارتباط داشت و این یعنی دلنویس موفق شده، یکپارچگی متن را در تمام طول دلنوشته حفظ کند.
نکات اخلاقی: دلنوشته از قوانین اسلام، جامعه و سایت تخطی نکرده بود و از این نظر موردی دیده نشد.
حالت کلی دلنوشته: دلنوشته در کل از عمق احساسات دلنویس نوشته شده بود و همین یعنی موفقیت تمام. چون دلنوشته، همان طور که از اسمش مشخص است، باید از دل نگاشته شده باشد. نکاتی که گفته شد، همه بر اساس معیارهایی بود که برای ارزیابی سطح همه متنها مورد استفاده قرار میگیرند. اما برای مخاطب (که بنده یکی از آنها میباشم.) احساسات در درجه اول قرار دارد. احساسات من حین مطالعه نوشته شما برانگیخته شد و به فکر فرو رفتم.
برای بالاتر رفتن سطح دلنوشته:
شما باید تمام لغاتی که از نظر املایی در سطح سخت قرار دارند را بررسی کنید، تا از عدم وجود غلط املایی در دلنوشته اطمینان حاصل کنید. (کلمه بغض به صورت بقض نوشته شده بود.)
رعایت بیشتر علائم نگارشی، باعث زیبایی و مطالعه راحتتر میشود. برای این میتوانید از مدیر ویراستاری درخواست کمک کنید.
بعضی جملهها بدون فعل رها شده بودند. مثلاً در اینجا: "تصميم داشتم زندگی ام را بدون شک و ترديد کنم و به مسيری قدم بر دارم که يقين در آن پيدا و همچنين همچو طلايی برايم بدرخشد چراکه روشنايش چراغ برای راه درست راست اما راه حل چه بود؟!" مخاطب گیج میشود.
و از نظر من رها کردن مقدمه (در آخر از که... استفاده شده بود.) باعث کاسته شدن از زیبایی آن شده بود. بهتر بود مقدمه با جملهای تکاندهنده به پایان برسد. (نظر شخصی)
از مطالعه اثر شما لذت بردم و در آخر برای شما آرزوی موفقیت و شادی همیشگی دارم.
سطح اثر شما برنزی میباشد.
با تشکر| مدیرمنتقدان⚘
@The gift of life
@Mohammad Mz
آخرین ویرایش توسط مدیر: