. . .

تمام شده نقد و تعیین سطح داستان نفرین موروثی | هستی همتی- سوما غفاری- shaparak4567

تالار نقد رمان و داستان
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

مدیر نقد

رمانیکی پایبند
رمانیکی
شناسه کاربر
1521
تاریخ ثبت‌نام
2022-01-06
موضوعات
123
نوشته‌ها
495
راه‌حل‌ها
7
پسندها
938
امتیازها
308

  • #1
img_20210903_154342_706_rjie_rds9.jpg


نام اثر: نفرین موروثی
نویسندگان: @ara.wr.o.o - @*Zeck_eren* - @shaparak4567
ژانر: تخیلی، فانتزی، معمایی

خلاصه‌‌:
قلعه‌‌ی تاریخی دهکده، میزبان خاندان قابل احترام کالینز است؛ خانواده‌‌ای به ظاهر خوشبخت و باطناً، درآمیخته با گمان‌‌های مه آلود! سر و سری با افسانه‌‌ها و نفرین و شاید، انسان‌‌نماهایی که حقیقت خوی وحشی‌‌شان را مخفی می‌‌کنند! شاید، آدمیانی‌‌اند که متعلق به این‌‌جا نیستند و حدس‌‌ها، مرگ‌‌های اعضای این خاندان را نحس می‌‌دانند؛ اما دست‌‌هایی که پشت پرده تکان می‌‌خورند، از چه حقیقتی اجتناب می‌‌کنند؟

مقدمه:
برخیز، آنچه را که لمس می‌‌کنی، باور کن.
چشمانت را ببند و با صدای جان گوش بسپار!
تو نیز حقایق را وارونه می‌‌بینی؟
دست به دست نادرست‌‌ها بده
و نفرین‌‌ها را باور کن!
همه‌‌چیز، آن چیزی نیست که می‌‌دانی!

لینک اثر:

منتقد: @Nil@85
تاریخ تحویل: ۱۷ خرداد ۱۴۰۱
مهلت اتمام: ۳۱ خرداد ۱۴۰۱
 
  • جذاب
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users
راه‌حل
نقد داستان نفرین موروثی
یه بار دیگه در خدمت شما هستم با نقد یه اثر جدید به اسم نفرین موروثی و بذارین بگم که واقعاً خوش به حالم شده و‌ احساس می‌کنم روزای پرباری رو دارم می‌گذرونم؛ چون در هفته‌های اخیر آثار جالبی برای نقد به دستم رسیدن و امیدوارم این روند همین‌طور ادامه داشته باشه. گفتم این دفعه نفرین موروثی رو قراره نقد کنم که این رو هم باید اضافه کنم یه داستان در ژانر فانتزیه و درست همون‌طور که در داستانهای فانتزی با جهان‌های خیالی و موجودات تخیلی و اتفاقات عجیب رو به رو میشیم؛ اینجا هم قدم به خونه‌‌ای توی یه سرزمین خیالی میذاریم که برای ساکنان عجیب و مرموزش حوادث خارق‌العاده افتاده و میفته، می‌بینیم که از جادو و نفرین استفاده میشه و حتی با اژدها و سفر در زمان، هم مواجه میشیم. نویسنده، ما رو به دنیای تخیلی ساخته‌ی ذهنش...

Nil@85

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
بخشدار
مدیر
منتقد
انتشاریافته‌ها
1
بخشدار
- کتابدونی
مدیر
نقد
شناسه کاربر
838
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-28
آخرین بازدید
موضوعات
109
نوشته‌ها
1,558
راه‌حل‌ها
53
پسندها
13,546
امتیازها
650

  • #2
نقد داستان نفرین موروثی
یه بار دیگه در خدمت شما هستم با نقد یه اثر جدید به اسم نفرین موروثی و بذارین بگم که واقعاً خوش به حالم شده و‌ احساس می‌کنم روزای پرباری رو دارم می‌گذرونم؛ چون در هفته‌های اخیر آثار جالبی برای نقد به دستم رسیدن و امیدوارم این روند همین‌طور ادامه داشته باشه. گفتم این دفعه نفرین موروثی رو قراره نقد کنم که این رو هم باید اضافه کنم یه داستان در ژانر فانتزیه و درست همون‌طور که در داستانهای فانتزی با جهان‌های خیالی و موجودات تخیلی و اتفاقات عجیب رو به رو میشیم؛ اینجا هم قدم به خونه‌‌ای توی یه سرزمین خیالی میذاریم که برای ساکنان عجیب و مرموزش حوادث خارق‌العاده افتاده و میفته، می‌بینیم که از جادو و نفرین استفاده میشه و حتی با اژدها و سفر در زمان، هم مواجه میشیم. نویسنده، ما رو به دنیای تخیلی ساخته‌ی ذهنش می‌بره تا چند ساعتی از واقعیت جدا بشیم و برای حل معماهایی که مطرح می‌کنه، به جست‌وجو بپردازیم. جست‌وجویی حاصل از کنجکاوی که در نهایت به کشف پاسخ سؤالاتمون منجر میشه و لذت و رضایت خاطرمون رو فراهم می‌کنه. آیا داستان فانتزی به چیزی بیشتر از این نیاز داره؟ از نظر من، خیر؛ اما با این حال هر چند نویسنده در استفاده از تخیلش خوب و قابل تحسین عمل کرده؛ مطمئناً تواناییش بیشتر از اونیه که نشون داده و این منتقد هم برای کمک به مشخص شدن همین توانایی‌ها و البته نقاط ضعفی که از چشم‌ها دور موندن چنین نقدی رو داره می‌نویسه، پس برای شروع، کاری که طبق روال همیشگی انجام میشه بررسی
خلاصه‌ی اثره:
قلعه‌‌ی تاریخی دهکده، میزبان خاندان قابل احترام کالینز است؛ خانواده‌‌ای به ظاهر خوشبخت و باطناً، درآمیخته با گمان‌‌های مه آلود! سر و سری با افسانه‌‌ها و نفرین و شاید، انسان‌‌نماهایی که حقیقت خوی وحشی‌‌شان را مخفی می‌‌کنند! شاید، آدمیانی‌‌اند که متعلق به این‌‌جا نیستند و حدس‌‌ها، مرگ‌‌های اعضای این خاندان را نحس می‌‌دانند؛ اما دست‌‌هایی که پشت پرده تکان می‌‌خورند، از چه حقیقتی اجتناب می‌‌کنند؟
که از نظر ایجاد جذابیت و طرح سؤال، خوب عمل کرده؛ ولی من دو تا ایراد داخلش پیدا کردم:
سر و سری با افسانه‌‌ها و نفرین و شاید، انسان‌‌نماهایی که حقیقت خوی وحشی‌‌شان را مخفی می‌‌کنند!
اگه دقت کنیم می‌بینیم این قسمت، ناتموم باقی مونده؛ چون درسته آخرش فعل داره؛ ولی در حقیقت این دو تا جمله بوده که به یکی تبدیل شده؛ اونجا که میگه: سر و سری با افسانه‌ها و نفرین، قبل از اینکه جمله‌ی اول به پایان برسه، بعدی شروع میشه. درسته که نویسنده قصدش ایجاد زیبایی بوده؛ ولی به متنش آسیب رسونده در حالی‌که یکی از موارد مهم در نوشتن، طرز صحیح انتخاب و چینش کلمات در کنار هم برای به وجود آوردن یه متن زیبا و از نظر ساختاری، صحیحه. یه ایراد دیگه هم توی این قسمت وجود داره:
آدمیانی‌‌اند که متعلق به این‌‌جا نیستند و حدس‌‌ها، مرگ‌‌های اعضای این خاندان را نحس می‌‌دانند؛ اما دست‌‌هایی که پشت پرده تکان می‌‌خورند، از چه حقیقتی اجتناب می‌‌کنند؟
اول: آدمیانی‌اند که زیبا نیست و باعث میشه یه نوشته از نظر زیبایی آسیب ببینه.
دوم: اما دست‌‌هایی که پشت پرده تکان می‌‌خورند، از چه حقیقتی اجتناب می‌‌کنند؟
اینکه بگی دست‌ها از حقیقت اجتناب می‌کنند اشتباهه، اجتناب کردن مال وقتیه که آدم نمی‌خواد یه کاری رو انجام بده یا حرفی رو بزنه؛ ولی اینجا به دستهای پشت پرده اشاره شده. معمولاً دستهای پشت پرده از بازگویی و بر ملا شدن حقیقت جلوگیری می‌کنن نه اجتناب( اجتناب معنای دوری میده) بدون شک، دوستانمون به خوبی با نحوه نوشتن یه خلاصه‌ی جذاب آشنا هستن و اگه ایرادی وجود داره دلیلش اینه که داستان برای مسابقه نوشته شده و نویسنده‌ها فرصت زیادی هم نداشتن تا رفع اشکال کنن.
بعد از این توضیحاتی که در مورد خلاصه دادم نوبت میرسه به نقد
شروع داستان: جمله‌های ابتدایی یه اثر داستانی باید طوری باشن که در ذهن، ایجاد کنجکاوی و طرح سوال کنن؛ بعضی از نویسنده‌‌ها برای این کار، داستانشون رو با یه حادثه‌ شروع می‌کنن؛ طوری که خواننده شوکه بشه و از ضربه‌ای که بهش وارد میشه به هیجان بیاد. افرادی هم هستن که اثرشون رو به آرومی شروع می‌کنن؛ ولی در پس این آرامش ممکنه طوفانی نهفته باشه که مخاطب با ادامه دادن داستان باهاش مواجه میشه. در هر صورت، نویسنده، هر کدوم از این دو راه رو‌ انتخاب کنه باید توانایی راضی نگه داشتن خواننده رو داشته باشه. به این معنی که اگه یه شروع طوفانی داره پس در ادامه هم باید همون‌طور ادامه بده و در صورتی که جمله‌های ابتدایی داستانش یه آغاز آروم رو نوید میدن؛ بعد از اون باعث خستگی و کسالت مخاطبش نشه که اگر این اتفاق بیفته اثرش رها میشه و نخونده باقی می‌مونه. خوشبختانه حین خوندن نفرین موروثی، وقتی خواننده با چنین قسمتی مواجه میشه: دخترک روی فرش سرخابی رنگ زمین که طرح‌های کرم و ریزی آن را زینت می‌دادند، مدام از این سو به آن سو می‌رفت. توی ذهنش سؤال ایجاد میشه و ممکنه از خودش بپرسه چرا شخصیت داستان، داره این طرف و اون طرف میره. آیا دلیل خاصی داره؟ مضطربه؟ اگه اضطراب داره به خاطر چیه؟ و بعد که میره دنباله ماجرا رو بگیره تا به جواب برسه و همین که به جواب رسید، حتماً به خوندن ادامه میده: بال‌های سفیدش چون پیراهن بلند آبی رنگش، روی زمین کشیده می‌شدند. پیاپی نفس‌های عمیق می‌کشید و خود نیز می‌دانست با این امر، نمی‌تواند خود را آرام سازد؛ اما باز روی انجام آن اصرار داشت.
می‌بینیم که نویسنده تونسته کارش رو درست انجام بده، یعنی هم خواننده رو جذب کرده و هم تا آخر به همون صورت اول، داستانش رو جذاب نگه میداره و رضایت مخاطبش رو فراهم می‌کنه؛ ولی موردی هست که هر چند ریزه باعث ایجاد اشکال شده، اون هم تناقضیه که در متن وجود داره. امکان داره بعضی خواننده‌ها به این چیزا توجهی نکنن؛ اما بعضی هم هستن که حتی به جزییات هم موقع خوندن خیلی توجه می‌کنن برای همین نویسنده باید کاملاً حواسش باشه:
حداقل می‌توانست صدای تپش های تند و نامنظم قلبش را پشت پرده‌ی صدای نفس کشیدن، پنهان سازد. چشمانش روی گام‌هایش خیره مانده و به سخنان سکوت، گوش سپرده بود.
اینجا در انتهای این قسمت نوشته شده: به سخنان سکوت گوش سپرده بود. در حالی که قبلش از صدای تپش‌های قلب دختر و صدای نفس کشیدنش نوشته شده، پس می‌بینیم که خیلی هم فضایی که شخصیت سوفی توش داره راه میره ساکت نیست.
مورد بعدی که بررسی میشه
زمانه: ما توی داستان نویسی یه روایت خطی که توش توالی زمانی، رعایت شده و داستان در یه سیر مستقیم پیش میره داریم و یه روایت غیر خطی که توالی زمان در اون شکسته شده و سیرش غیر مستقیمه؛ به این صورت که سیر و ترتیب زمانی اتفاقات به هم میریزه. توی داستان نفرین موروثی، روایت مستقیمه و زمان در این داستان شکسته نشده و به هم نریخته و نویسنده از ماجرای اصلی هم منحرف نشده که این به نظرم برای چنین داستانی بهترین انتخاب بوده.
در مورد
گفت‌ و گو: در داستان نویسی هم قبلاً بارها گفتم تأثیر مستقیمی روی شخصیت پردازی داره و علاوه بر این یه سری از حرفا و اطلاعاتی که نویسنده، خودش نمی‌تونه اون‌ها رو مستقیم به خواننده برسونه( چون اگه این کار رو بکنه داستانش روند طبیعیش رو از دست میده) از طریق گفت و گو به مخاطب منتقل میکنه. مثلاً از طریق نوع صحبت کردن یه شخصیت داستانی، میشه خونسردی، نگرانی، ترس، افسردگی، شادی و خیلی از احساسات دیگه‌ش رو به خواننده انتقال داد. یا حتی مواردی مثل خلاف بودن، بی سوادی، با سوادی، عامی بودن یک شخصیت از طریق حرف زدنش مشخص میشه. یه نویسنده نمی‌تونه از زبون یه آدم کم سواد بحث‌های علمی رو پیش بکشه یا مثلاً حرفای خیلی بزرگی رو از زبون شخصیت کودک داستانش به خواننده انتقال بده؛ چون طبیعی نیست و به همین دلیل مخاطب قبولش نمی‌کنه و پسش میزنه. توی داستان نفرین موروثی یکی از کارهایی که گفت و گو انجام داده، ارائه اطلاعاته:
- آه، متاسفانه برای حضور در مهمانی حال مساعدی نداشت؛ البته که با گذشت چندین سال از اون واقعه‌‌ی تلخ، کم کم رو به بهبوده؛ ولی توهماتش همچنان باعث ضعف هم روانی و هم جسمانیش میشن!
*******
- چون امثال تو بارها محل زندگیم رو ویرون کردن!
از این دست اطلاع‌رسانی‌ها توی اثر مذکور، زیاد دیده میشه و این از نظر من یکی از نقاط قوت داستانه؛ ولی گفت‌ و گوها یه جاهایی ( نه همه جا) به فضا و زمان داستان نمیخورن. هر چند شخصیت‌ها بر اساس اون چیزی که هستن و شخصیت خودشون حرف میزنن:
- هری، پسرم! پیداش نکردین؟ اتفاقی برای پاره‌‌ی تنم بیفته من دق می‌‌کنم!
اگه توی یه رمانی که فضاش خارجیه از کلماتی مثل پاره تنم استفاده بشه درست نیست. یا در دوره خاصی استفاده از کلماتی مثل گیر دادن اشتباهه. بهتر بود از اصطلاحاتی مناسب با فضا و زمان داستان استفاده بشه.
خب حالا که به فضای اثر اشاره کردم بد نیست یه نگاهی بندازیم ببینیم
فضاسازی داستان به چه صورتی انجام شده. معمولاً وقتی یه نویسنده، می‌خواد داستانی رو شروع کنه توی ذهنش فضای خاصی رو براش در نظر میگیره؛ اما چطور می‌تونه یه تصویر واضح از همون چیزی رو که مد نظرشه به مخاطبش منتقل کنه؟ جواب اینه: با استفاده از نوع گفت‌وگو، نحوه لباس پوشیدن و غذا خوردن، استفاده از اسامی و مکان‌های مناسب با همون فضای مورد نظر، یعنی اگه داستان توی یه کشور، شهر یا سرزمین خاصی قراره اتفاق بیفته به اولین چیزی که باید توجه کرد فرهنگ اون مکانه، فرهنگ چیه؟ مجموعه‌ای از ارزشها و هنجارهای اجتماعی، دانش، سنت‌ها و آداب و رسوم، هنرها، قوانین، توانایی‌ها و عادات افراد یه جامعه؛ توجه به همین موارد می‌تونه کمک خیلی بزرگی به نویسنده‌ها توی ایجاد فضای مناسب برای داستانشون می‌کنه. در نفرین موروثی، نویسنده همون‌طور که قبلاً گفتم چند جا از دستش در رفته و توی گفت‌ و گوها از اصطلاحات درستی استفاده نکرده. یه مثال دیگه هم که می‌تونم در این مورد بیارم جاییه که تریسی به هری میگه:
- وای پسر، چه خواهر باحالی داری.
این طرز حرف زدن خیلی مناسب دهه‌های ۳۰ تا ۵۰ میلادی نیست. به طور طبیعی در دهه‌های مختلف، در نحوه حرف زدن مردم تغییراتی ایجاد میشه، با گذشت زمان استفاده از یه سری اصطلاحات باب میشه و بعضی از اونها هم منسوخ میشن. برای همین، کسی که داستان می‌نویسه حتی اگه ماجرای مورد نظرش توی یه فضای خیالی اتفاق میفته باید حواسش به این تغییرات باشه و از اصطلاحات غیرمعمول استفاده نکنه( مخصوصاً وقتی به زمان خاصی هم اشاره می‌کنه) با این حال، می‌تونم بگم نوع پوشش، مکان، اسامی و وسایل مورد استفاده، این نقص کوچیکی رو که گفت و گو به وجود آورده می‌پوشونن و فضای داستانی اثر، قابل قبوله.
در مورد
توصیف صحنه هم می‌بینیم که قسمت زیادی از ماجرا توی یه قلعه‌ی قدیمی در دهه چهل میلادی اتفاق میفته؛ این توجه به مکان و زمان به داستان اعتبار داده، چون طبیعی به تصویر کشیده شدن. خواننده وارد قلعه میشه، با شخصیت‌ها آشنا و همقدم میشه و صحنه‌ها آروم، آروم پیش چشمش شکل میگیرن و این باعث شده نقطه‌ی قوت دیگه‌ای در داستان شکل بگیره. خواننده بدون اینکه ناگهان با حجم زیادی از توصیفات گیج کننده رو به رو بشه، در طول داستان، با فضا و شخصیت‌ها آشنا میشه و زمان مشخصی هم که برای وقوع ماجرای داستان در نظر گرفته شده ذهنیت خواننده رو از مکان، تکمیل می‌کنه و این یه کار خوب و مثبت توی این داستانه؛ ولی جا داره همین‌جا یه ایراد دیگه‌ای رو که متوجهش شدم گوشزد کنم و اون هم فعلهایی هستن که زمان حال رو نشون میدن در حالی که افعال و زمان داستان متعلق به گذشته هستن:
هری، تاب نمی‌‌آورد و با حرص، کتابش را می‌‌بندد.
بعد از بررسی مواردی که در بالا در موردشون صحبت شد، نوبت میرسه به لحن داستان: که به خوبی ثابت نگه داشته شده، به هم ریختگی نداره و با شخصیت‌ها و موضوع، هماهنگه. مخصوصاً میشه متوجه تناسب لحن با تخیلی و معمایی بودن داستان هم شد؛ پس اینجا هم نویسنده کارش رو خوب انجام داده.
در بررسی
زاویه دید داستان هم مشخصه که در نفرین موروثی، کانون روایت، دانای کل مطلقه؛ چون نویسنده افکار تمام شخصیت‌ها رو برامون بازگو می‌کنه،هر جا می‌خواد سرک می‌کشه، هر جا خواست در مورد افراد قضاوت می‌کنه و به جز راز اصلی داستان، همه چیز رو برامون توضیح میده؛ ولی به نظر میرسه باز هم دچار یه خطای کوچیک شده و با استفاده از گمانه زنی که به دانای کل مطلق ارتباطی نداره، کمی زاویه‌‌ی دید رو به هم ریخته:
احتمالاً به همین دلیل، ورودی بخش مخفی کتابخانه را پشت این قفسه گذاشت و راه رسیدن به آن را، از طریق این کتاب‌های کهنه مشخص کرد که هر صفحه‌شان قصه‌ای متفاوت از گذشته را بیان می‌کرد.
وقتی کانون روایت، دانای کله، چون راوی از همه چیز باخبره، استفاده از کلماتی مثل احتمالاً ، انگار، گویا، شاید و... که نشون دهنده‌ی تردید و گمانه‌زنی هستن خوب نیست. با این وجود چون این اتفاق، خیلی جزیی افتاده ثبات کانون روایت، زیاد دچار خدشه نشده.
زاویه دید، روی عناصر داستان، مخصوصاً
شخصیت‌پردازی تأثیر زیادی داره. در نفرین موروثی از بین شخصیتهایی که نویسنده خلق کرده اونایی که بیشتر قابل لمس و باور پذیر بودن و بهتر و بیشتر بهشون پرداخته شده بود یوهانا، الیور و هری بودن که اتفاقاً نقش پر رنگتری هم در پیش بردن ماجرا داشتن. در این سه نفر ویژگی‌های رفتاری، روحی، روانی و جسمی پر رنگتر از بقیه بوده و اگر چه پدربزرگ و مادربزرگ یه نیمه‌ی اژدهایی هم دارن؛ ولی خالقشون توانایی خودش رو برای اینکه هر چه بیشتر قابل تجسم و واقعی به نظر برسن نشون داده و مخاطب به راحتی اونها رو می‌پذیره. این رو هم باید بگم که چون داستان، کوتاه بوده امکان پرداختن به باقی شخصیت‌ها نبوده؛ اما با این وجود تا جایی که نیاز بوده این کار انجام شده و از این نظر نه تنها ایرادی بر نویسنده وارد نیست بلکه میشه گفت کارش رو به درستی انجام داده.
در خصوص ایجاد
کشمکش در اثر هم میشه گفت همون‌طور که خیلیامون می‌دونیم و قبلاً بارها توضیح دادم ما چند نوع درگیری داستانی داریم: جسمانی یا فیزیکی، ذهنی، عاطفی، اخلاقی که هر چهار تای اینا رو توی نفرین موروثی می‌تونیم ببینیم، برای روشن شدن موضوع لازمه که در این مورد بیشتر توضیح بدم:
وقتی که دو تا شخصیت با هم به صورت فیزیکی درگیر بشن به این میگن کشمکش جسمانی: یه نمونه‌ش سیلی زدن پدر هری به صورت پسرشه، زمانی که دو تا فکر دارن با هم مبارزه می‌کنن مثل دو تا شطرنج باز که با هم بازی می‌کنن اسمش میشه درگیری ذهنی: به نظر من این نوع درگیری هم توی داستان نفرین موروثی به نحوی وجود داشت و اون موقعیه که یوهانا از دخترش خواسته دنبال راهی برای حل مشکل سوفی بگرده تا نفرین رو از بین ببره. سومین نوع کشمکش، عاطفیه یعنی وقتی شخصیتی در درونش درگیری احساسی پیدا می‌کنه: که می‌تونم شخصیت بنجامین رو مثال بزنم وقتی توی ماشین زمان گیر کرده و می‌دونه اگه بخواد برگرده حافظه‌ش پاک میشه و تمام خاطرات گرتا رو فراموش می‌کنه و با این وجود بالاخره تصمیم میگیره برگرده. مورد آخر هم اخلاقیه و این توی داستان موقعی پیش میاد که شخصیت‌ها با یه سری اصول اخلاقی مشکل داشته باشن و باهاشون مخالفت کنن مثل هری که دنبال اژدها می‌گرده؛ ولی خانواده‌ش مرتب منعش می‌کنن و در این مورد باهاش درگیر میشن.
در رابطه با این موضوع، می‌تونم بگم نویسنده خوب عمل کرده و با ایجاد این کشمکش‌ها، به تعلیق هر چه بیشتر توی اثر کمک زیادی کرده و البته که داشتن تعلیق و جذابیت یکی از نقاط قوت داستان بوده؛ چرا که باعث برانگیختن کنجکاوی و اشتیاق مخاطب برای دنبال کردن ماجرا شده؛ یعنی با ایجاد هول و ولا تونسته حس همدردی رو در خواننده بیشتر نسبت به سوفی، هری و تریسی ایجاد کنه و حتی دنبال کار هری رو بگیره و به پاسخ این سوال که آیا اون موفق میشه ثابت کنه اژدها وجود داره و خانواده‌ش حرفهاش رو می‌پذیرن یا نه؟ برسه. حتی وقتی پسر نوجوون ماجرا بیرون میره و با اژدها رو به رو میشه و اتفاقاتی براش میفته مخاطب نگرانش میشه، در واقع بار عظیمی از به وجود اومدن حالت تعلیق در داستان روی دوش این شخصیت جوونه که ماجرا رو در قسمت‌های مهمی هم به نقطه‌ی اوج و بحران می‌کشونه. ( این یعنی داستان بیشتر از یه نقطه‌ی اوج داره) و در نهایت همین پسر بچه بیشتر گره‌ها رو باز و معماها رو‌حل می‌کنه. تا یکی پس از دیگری رازهای ناگفته‌‌ی ماجرا آشکار بشن، در آخر، شخصیت های داستان به موقعیت خودشون آگاهی پیدا می‌کنن و سرنوشتشون همون‌طور که باید و منطقی به نظر میرسه تعیین میشه تا مخاطب با رضایت، داستان رو به پایان برسونه و این بهترین نتیجه‌ی یه داستانه که خواننده رو هم از لذت خوندن یه اثر خوب بی نصیب نذاره و هم اون رو از خودش راضی نگه داره و نشون دهنده‌ی درست بودن کار نویسنده‌ست. در مورد
اشکالات نگارشی هم باید بگم مطمئناً نویسنده‌های این اثر خیلی بهتر از من در این مورد اطلاعات دارن و اگه ایراد تایپی یا املایی داشتن به خاطر عجله‌شون برای شرکت در مسابقه بوده؛ ولی یه موردی رو که متوجهش شدم و قبلاً هم بهش توی نقدهام اشاره کردم به هم ریختگی فعل‌ها از طرف سوما بود:
نگرانی و اضطراب در وجودش نهفته بود و نمی‌دانست سردی دستانش به خاطر هوای سرد جنگل بود، یا اضطرابش. این غار موجود در جنگل، اولین مکان برای شروع جست و جویش بود. می‌خواست درون این مکان را به یافتن نشانه‌ای از اژدهایان جست‌وجو کند. نمی‌دانست چه‌قدر شانس موفقیت داشت.
همین باعث میشه من برای چندمین بار در این مورد توضیح بدم:
در جملۀ مرکّب، بعد از فعل اصلی در زمان «
گذشته»، فعل‌های جمله‌های فرعی یا پیرو در زمان «حال» میاد مثلا:
«
حسن را دیدم. به نظر می رسید که حالش خوب نیست». ما هیچ وقت نمیایم این جمله رو به این صورت بگیم: «حسن را دیدم. به نظر می رسید که حالش خوب نبود»
پس سومای عزیز! لطفاً به این مورد دقت کن. چون حیفه با این توانایی و استعداد عجیبی که داری، اینجا دچار اشکال بشی.
یه ایراد دیگه هم استفاده از تکنیک گوش وایسادن بود که دیگه خیلی قدیمی شده و بهتره نویسنده‌های خوبمون از شیوه‌های خلاقانه‌تر و جدیدتری به جاش استفاده کنن.
آخرین موردی که باید درباره‌ش صحبت بشه
عنوان داستانه یعنی اولین کلمه‌‌ای که خواننده قبل از خوندن داستان، باهاش مواجه میشه. این مهمترین عامل تعیین کننده انتخاب شدن یه اثر برای خوندنه و باید کاملاً محتوا رو مثل یه لفاف تحت پوشش خودش قرار بده و در عین حال که کنجکاوی برانگیز باشه، خواننده رو جذب خودش کنه. در واقع عنوان، مثل یه کلید برای باز کردن دری به سمت جهان داستانیه، اگه عیب و نقصی داشته باشه در باز نمیشه. بنابراین دنیایی که پشت در قرار داره هر قدر هم جذاب باشه دیده نمیشه و فکر می‌کنم نفرین موروثی به خوبی این نقش رو بازی می‌کنه؛ چون هم جذابیت لازم رو داره و هم با موضوع داستان و تمام محتوا ارتباط تنگاتنگی داره.
حرف آخر این که از خوندن داستان نفرین موروثی لذت بردم و اعتراف می‌کنم این یکی هم من رو متعجب کرد. قوه‌ی تخیل بالای شما بچه‌ها آدم رو شوکه می‌کنه و این نوید رو میده در آینده نویسنده‌های توانایی توی این سرزمین ظهور کنن. پس به امید اون روز و با آرزوی موفقیت برای همگی سطح طلایی رو برای داستان نفرین موروثی پیشنهاد می‌کنم.

سطح:
طلایی
@مدیر نقد
 
آخرین ویرایش:
  • خنده
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 3 users

مدیر نقد

رمانیکی پایبند
رمانیکی
شناسه کاربر
1521
تاریخ ثبت‌نام
2022-01-06
موضوعات
123
نوشته‌ها
495
راه‌حل‌ها
7
پسندها
938
امتیازها
308

  • #3
نقد داستان نفرین موروثی
یه بار دیگه در خدمت شما هستم با نقد یه اثر جدید به اسم نفرین موروثی و بذارین بگم که واقعاً خوش به حالم شده و‌ احساس می‌کنم روزای پرباری رو دارم می‌گذرونم؛ چون در هفته‌های اخیر آثار جالبی برای نقد به دستم رسیدن و امیدوارم این روند همین‌طور ادامه داشته باشه. گفتم این دفعه نفرین موروثی رو قراره نقد کنم که این رو هم باید اضافه کنم یه داستان در ژانر فانتزیه و درست همون‌طور که در داستانهای فانتزی با جهان‌های خیالی و موجودات تخیلی و اتفاقات عجیب رو به رو میشیم؛ اینجا هم قدم به خونه‌‌ای توی یه سرزمین خیالی میذاریم که برای ساکنان عجیب و مرموزش حوادث خارق‌العاده افتاده و میفته، می‌بینیم که از جادو و نفرین استفاده میشه و حتی با اژدها و سفر در زمان، هم مواجه میشیم. نویسنده، ما رو به دنیای تخیلی ساخته‌ی ذهنش می‌بره تا چند ساعتی از واقعیت جدا بشیم و برای حل معماهایی که مطرح می‌کنه، به جست‌وجو بپردازیم. جست‌وجویی حاصل از کنجکاوی که در نهایت به کشف پاسخ سؤالاتمون منجر میشه و لذت و رضایت خاطرمون رو فراهم می‌کنه. آیا داستان فانتزی به چیزی بیشتر از این نیاز داره؟ از نظر من، خیر؛ اما با این حال هر چند نویسنده در استفاده از تخیلش خوب و قابل تحسین عمل کرده؛ مطمئناً تواناییش بیشتر از اونیه که نشون داده و این منتقد هم برای کمک به مشخص شدن همین توانایی‌ها و البته نقاط ضعفی که از چشم‌ها دور موندن چنین نقدی رو داره می‌نویسه، پس برای شروع، کاری که طبق روال همیشگی انجام میشه بررسی
خلاصه‌ی اثره:
قلعه‌‌ی تاریخی دهکده، میزبان خاندان قابل احترام کالینز است؛ خانواده‌‌ای به ظاهر خوشبخت و باطناً، درآمیخته با گمان‌‌های مه آلود! سر و سری با افسانه‌‌ها و نفرین و شاید، انسان‌‌نماهایی که حقیقت خوی وحشی‌‌شان را مخفی می‌‌کنند! شاید، آدمیانی‌‌اند که متعلق به این‌‌جا نیستند و حدس‌‌ها، مرگ‌‌های اعضای این خاندان را نحس می‌‌دانند؛ اما دست‌‌هایی که پشت پرده تکان می‌‌خورند، از چه حقیقتی اجتناب می‌‌کنند؟
که از نظر ایجاد جذابیت و طرح سؤال، خوب عمل کرده؛ ولی من دو تا ایراد داخلش پیدا کردم:
سر و سری با افسانه‌‌ها و نفرین و شاید، انسان‌‌نماهایی که حقیقت خوی وحشی‌‌شان را مخفی می‌‌کنند!
اگه دقت کنیم می‌بینیم این قسمت، ناتموم باقی مونده؛ چون درسته آخرش فعل داره؛ ولی در حقیقت این دو تا جمله بوده که به یکی تبدیل شده؛ اونجا که میگه: سر و سری با افسانه‌ها و نفرین، قبل از اینکه جمله‌ی اول به پایان برسه، بعدی شروع میشه. درسته که نویسنده قصدش ایجاد زیبایی بوده؛ ولی به متنش آسیب رسونده در حالی‌که یکی از موارد مهم در نوشتن، طرز صحیح انتخاب و چینش کلمات در کنار هم برای به وجود آوردن یه متن زیبا و از نظر ساختاری، صحیحه. یه ایراد دیگه هم توی این قسمت وجود داره:
آدمیانی‌‌اند که متعلق به این‌‌جا نیستند و حدس‌‌ها، مرگ‌‌های اعضای این خاندان را نحس می‌‌دانند؛ اما دست‌‌هایی که پشت پرده تکان می‌‌خورند، از چه حقیقتی اجتناب می‌‌کنند؟
اول: آدمیانی‌اند که زیبا نیست و باعث میشه یه نوشته از نظر زیبایی آسیب ببینه.
دوم: اما دست‌‌هایی که پشت پرده تکان می‌‌خورند، از چه حقیقتی اجتناب می‌‌کنند؟
اینکه بگی دست‌ها از حقیقت اجتناب می‌کنند اشتباهه، اجتناب کردن مال وقتیه که آدم نمی‌خواد یه کاری رو انجام بده یا حرفی رو بزنه؛ ولی اینجا به دستهای پشت پرده اشاره شده. معمولاً دستهای پشت پرده از بازگویی و بر ملا شدن حقیقت جلوگیری می‌کنن نه اجتناب( اجتناب معنای دوری میده) بدون شک، دوستانمون به خوبی با نحوه نوشتن یه خلاصه‌ی جذاب آشنا هستن و اگه ایرادی وجود داره دلیلش اینه که داستان برای مسابقه نوشته شده و نویسنده‌ها فرصت زیادی هم نداشتن تا رفع اشکال کنن.
بعد از این توضیحاتی که در مورد خلاصه دادم نوبت میرسه به نقد
شروع داستان: جمله‌های ابتدایی یه اثر داستانی باید طوری باشن که در ذهن، ایجاد کنجکاوی و طرح سوال کنن؛ بعضی از نویسنده‌‌ها برای این کار، داستانشون رو با یه حادثه‌ شروع می‌کنن؛ طوری که خواننده شوکه بشه و از ضربه‌ای که بهش وارد میشه به هیجان بیاد. افرادی هم هستن که اثرشون رو به آرومی شروع می‌کنن؛ ولی در پس این آرامش ممکنه طوفانی نهفته باشه که مخاطب با ادامه دادن داستان باهاش مواجه میشه. در هر صورت، نویسنده، هر کدوم از این دو راه رو‌ انتخاب کنه باید توانایی راضی نگه داشتن خواننده رو داشته باشه. به این معنی که اگه یه شروع طوفانی داره پس در ادامه هم باید همون‌طور ادامه بده و در صورتی که جمله‌های ابتدایی داستانش یه آغاز آروم رو نوید میدن؛ بعد از اون باعث خستگی و کسالت مخاطبش نشه که اگر این اتفاق بیفته اثرش رها میشه و نخونده باقی می‌مونه. خوشبختانه حین خوندن نفرین موروثی، وقتی خواننده با چنین قسمتی مواجه میشه: دخترک روی فرش سرخابی رنگ زمین که طرح‌های کرم و ریزی آن را زینت می‌دادند، مدام از این سو به آن سو می‌رفت. توی ذهنش سؤال ایجاد میشه و ممکنه از خودش بپرسه چرا شخصیت داستان، داره این طرف و اون طرف میره. آیا دلیل خاصی داره؟ مضطربه؟ اگه اضطراب داره به خاطر چیه؟ و بعد که میره دنباله ماجرا رو بگیره تا به جواب برسه و همین که به جواب رسید، حتماً به خوندن ادامه میده: بال‌های سفیدش چون پیراهن بلند آبی رنگش، روی زمین کشیده می‌شدند. پیاپی نفس‌های عمیق می‌کشید و خود نیز می‌دانست با این امر، نمی‌تواند خود را آرام سازد؛ اما باز روی انجام آن اصرار داشت.
می‌بینیم که نویسنده تونسته کارش رو درست انجام بده، یعنی هم خواننده رو جذب کرده و هم تا آخر به همون صورت اول، داستانش رو جذاب نگه میداره و رضایت مخاطبش رو فراهم می‌کنه؛ ولی موردی هست که هر چند ریزه باعث ایجاد اشکال شده، اون هم تناقضیه که در متن وجود داره. امکان داره بعضی خواننده‌ها به این چیزا توجهی نکنن؛ اما بعضی هم هستن که حتی به جزییات هم موقع خوندن خیلی توجه می‌کنن برای همین نویسنده باید کاملاً حواسش باشه:
حداقل می‌توانست صدای تپش های تند و نامنظم قلبش را پشت پرده‌ی صدای نفس کشیدن، پنهان سازد. چشمانش روی گام‌هایش خیره مانده و به سخنان سکوت، گوش سپرده بود.
اینجا در انتهای این قسمت نوشته شده: به سخنان سکوت گوش سپرده بود. در حالی که قبلش از صدای تپش‌های قلب دختر و صدای نفس کشیدنش نوشته شده، پس می‌بینیم که خیلی هم فضایی که شخصیت سوفی توش داره راه میره ساکت نیست.
مورد بعدی که بررسی میشه
زمانه: ما توی داستان نویسی یه روایت خطی که توش توالی زمانی، رعایت شده و داستان در یه سیر مستقیم پیش میره داریم و یه روایت غیر خطی که توالی زمان در اون شکسته شده و سیرش غیر مستقیمه؛ به این صورت که سیر و ترتیب زمانی اتفاقات به هم میریزه. توی داستان نفرین موروثی، روایت مستقیمه و زمان در این داستان شکسته نشده و به هم نریخته و نویسنده از ماجرای اصلی هم منحرف نشده که این به نظرم برای چنین داستانی بهترین انتخاب بوده.
در مورد
گفت‌ و گو: در داستان نویسی هم قبلاً بارها گفتم تأثیر مستقیمی روی شخصیت پردازی داره و علاوه بر این یه سری از حرفا و اطلاعاتی که نویسنده، خودش نمی‌تونه اون‌ها رو مستقیم به خواننده برسونه( چون اگه این کار رو بکنه داستانش روند طبیعیش رو از دست میده) از طریق گفت و گو به مخاطب منتقل میکنه. مثلاً از طریق نوع صحبت کردن یه شخصیت داستانی، میشه خونسردی، نگرانی، ترس، افسردگی، شادی و خیلی از احساسات دیگه‌ش رو به خواننده انتقال داد. یا حتی مواردی مثل خلاف بودن، بی سوادی، با سوادی، عامی بودن یک شخصیت از طریق حرف زدنش مشخص میشه. یه نویسنده نمی‌تونه از زبون یه آدم کم سواد بحث‌های علمی رو پیش بکشه یا مثلاً حرفای خیلی بزرگی رو از زبون شخصیت کودک داستانش به خواننده انتقال بده؛ چون طبیعی نیست و به همین دلیل مخاطب قبولش نمی‌کنه و پسش میزنه. توی داستان نفرین موروثی یکی از کارهایی که گفت و گو انجام داده، ارائه اطلاعاته:
- آه، متاسفانه برای حضور در مهمانی حال مساعدی نداشت؛ البته که با گذشت چندین سال از اون واقعه‌‌ی تلخ، کم کم رو به بهبوده؛ ولی توهماتش همچنان باعث ضعف هم روانی و هم جسمانیش میشن!
*******
- چون امثال تو بارها محل زندگیم رو ویرون کردن!
از این دست اطلاع‌رسانی‌ها توی اثر مذکور، زیاد دیده میشه و این از نظر من یکی از نقاط قوت داستانه؛ ولی گفت‌ و گوها یه جاهایی ( نه همه جا) به فضا و زمان داستان نمیخورن. هر چند شخصیت‌ها بر اساس اون چیزی که هستن و شخصیت خودشون حرف میزنن:
- هری، پسرم! پیداش نکردین؟ اتفاقی برای پاره‌‌ی تنم بیفته من دق می‌‌کنم!
اگه توی یه رمانی که فضاش خارجیه از کلماتی مثل پاره تنم استفاده بشه درست نیست. یا در دوره خاصی استفاده از کلماتی مثل گیر دادن اشتباهه. بهتر بود از اصطلاحاتی مناسب با فضا و زمان داستان استفاده بشه.
خب حالا که به فضای اثر اشاره کردم بد نیست یه نگاهی بندازیم ببینیم
فضاسازی داستان به چه صورتی انجام شده. معمولاً وقتی یه نویسنده، می‌خواد داستانی رو شروع کنه توی ذهنش فضای خاصی رو براش در نظر میگیره؛ اما چطور می‌تونه یه تصویر واضح از همون چیزی رو که مد نظرشه به مخاطبش منتقل کنه؟ جواب اینه: با استفاده از نوع گفت‌وگو، نحوه لباس پوشیدن و غذا خوردن، استفاده از اسامی و مکان‌های مناسب با همون فضای مورد نظر، یعنی اگه داستان توی یه کشور، شهر یا سرزمین خاصی قراره اتفاق بیفته به اولین چیزی که باید توجه کرد فرهنگ اون مکانه، فرهنگ چیه؟ مجموعه‌ای از ارزشها و هنجارهای اجتماعی، دانش، سنت‌ها و آداب و رسوم، هنرها، قوانین، توانایی‌ها و عادات افراد یه جامعه؛ توجه به همین موارد می‌تونه کمک خیلی بزرگی به نویسنده‌ها توی ایجاد فضای مناسب برای داستانشون می‌کنه. در نفرین موروثی، نویسنده همون‌طور که قبلاً گفتم چند جا از دستش در رفته و توی گفت‌ و گوها از اصطلاحات درستی استفاده نکرده. یه مثال دیگه هم که می‌تونم در این مورد بیارم جاییه که تریسی به هری میگه:
- وای پسر، چه خواهر باحالی داری.
این طرز حرف زدن خیلی مناسب دهه‌های ۳۰ تا ۵۰ میلادی نیست. به طور طبیعی در دهه‌های مختلف، در نحوه حرف زدن مردم تغییراتی ایجاد میشه، با گذشت زمان استفاده از یه سری اصطلاحات باب میشه و بعضی از اونها هم منسوخ میشن. برای همین، کسی که داستان می‌نویسه حتی اگه ماجرای مورد نظرش توی یه فضای خیالی اتفاق میفته باید حواسش به این تغییرات باشه و از اصطلاحات غیرمعمول استفاده نکنه( مخصوصاً وقتی به زمان خاصی هم اشاره می‌کنه) با این حال، می‌تونم بگم نوع پوشش، مکان، اسامی و وسایل مورد استفاده، این نقص کوچیکی رو که گفت و گو به وجود آورده می‌پوشونن و فضای داستانی اثر، قابل قبوله.
در مورد
توصیف صحنه هم می‌بینیم که قسمت زیادی از ماجرا توی یه قلعه‌ی قدیمی در دهه چهل میلادی اتفاق میفته؛ این توجه به مکان و زمان به داستان اعتبار داده، چون طبیعی به تصویر کشیده شدن. خواننده وارد قلعه میشه، با شخصیت‌ها آشنا و همقدم میشه و صحنه‌ها آروم، آروم پیش چشمش شکل میگیرن و این باعث شده نقطه‌ی قوت دیگه‌ای در داستان شکل بگیره. خواننده بدون اینکه ناگهان با حجم زیادی از توصیفات گیج کننده رو به رو بشه، در طول داستان، با فضا و شخصیت‌ها آشنا میشه و زمان مشخصی هم که برای وقوع ماجرای داستان در نظر گرفته شده ذهنیت خواننده رو از مکان، تکمیل می‌کنه و این یه کار خوب و مثبت توی این داستانه؛ ولی جا داره همین‌جا یه ایراد دیگه‌ای رو که متوجهش شدم گوشزد کنم و اون هم فعلهایی هستن که زمان حال رو نشون میدن در حالی که افعال و زمان داستان متعلق به گذشته هستن:
هری، تاب نمی‌‌آورد و با حرص، کتابش را می‌‌بندد.
بعد از بررسی مواردی که در بالا در موردشون صحبت شد، نوبت میرسه به لحن داستان: که به خوبی ثابت نگه داشته شده، به هم ریختگی نداره و با شخصیت‌ها و موضوع، هماهنگه. مخصوصاً میشه متوجه تناسب لحن با تخیلی و معمایی بودن داستان هم شد؛ پس اینجا هم نویسنده کارش رو خوب انجام داده.
در بررسی
زاویه دید داستان هم مشخصه که در نفرین موروثی، کانون روایت، دانای کل مطلقه؛ چون نویسنده افکار تمام شخصیت‌ها رو برامون بازگو می‌کنه،هر جا می‌خواد سرک می‌کشه، هر جا خواست در مورد افراد قضاوت می‌کنه و به جز راز اصلی داستان، همه چیز رو برامون توضیح میده؛ ولی به نظر میرسه باز هم دچار یه خطای کوچیک شده و با استفاده از گمانه زنی که به دانای کل مطلق ارتباطی نداره، کمی زاویه‌‌ی دید رو به هم ریخته:
احتمالاً به همین دلیل، ورودی بخش مخفی کتابخانه را پشت این قفسه گذاشت و راه رسیدن به آن را، از طریق این کتاب‌های کهنه مشخص کرد که هر صفحه‌شان قصه‌ای متفاوت از گذشته را بیان می‌کرد.
وقتی کانون روایت، دانای کله، چون راوی از همه چیز باخبره، استفاده از کلماتی مثل احتمالاً ، انگار، گویا، شاید و... که نشون دهنده‌ی تردید و گمانه‌زنی هستن خوب نیست. با این وجود چون این اتفاق، خیلی جزیی افتاده ثبات کانون روایت، زیاد دچار خدشه نشده.
زاویه دید، روی عناصر داستان، مخصوصاً
شخصیت‌پردازی تأثیر زیادی داره. در نفرین موروثی از بین شخصیتهایی که نویسنده خلق کرده اونایی که بیشتر قابل لمس و باور پذیر بودن و بهتر و بیشتر بهشون پرداخته شده بود یوهانا، الیور و هری بودن که اتفاقاً نقش پر رنگتری هم در پیش بردن ماجرا داشتن. در این سه نفر ویژگی‌های رفتاری، روحی، روانی و جسمی پر رنگتر از بقیه بوده و اگر چه پدربزرگ و مادربزرگ یه نیمه‌ی اژدهایی هم دارن؛ ولی خالقشون توانایی خودش رو برای اینکه هر چه بیشتر قابل تجسم و واقعی به نظر برسن نشون داده و مخاطب به راحتی اونها رو می‌پذیره. این رو هم باید بگم که چون داستان، کوتاه بوده امکان پرداختن به باقی شخصیت‌ها نبوده؛ اما با این وجود تا جایی که نیاز بوده این کار انجام شده و از این نظر نه تنها ایرادی بر نویسنده وارد نیست بلکه میشه گفت کارش رو به درستی انجام داده.
در خصوص ایجاد
کشمکش در اثر هم میشه گفت همون‌طور که خیلیامون می‌دونیم و قبلاً بارها توضیح دادم ما چند نوع درگیری داستانی داریم: جسمانی یا فیزیکی، ذهنی، عاطفی، اخلاقی که هر چهار تای اینا رو توی نفرین موروثی می‌تونیم ببینیم، برای روشن شدن موضوع لازمه که در این مورد بیشتر توضیح بدم:
وقتی که دو تا شخصیت با هم به صورت فیزیکی درگیر بشن به این میگن کشمکش جسمانی: یه نمونه‌ش سیلی زدن پدر هری به صورت پسرشه، زمانی که دو تا فکر دارن با هم مبارزه می‌کنن مثل دو تا شطرنج باز که با هم بازی می‌کنن اسمش میشه درگیری ذهنی: به نظر من این نوع درگیری هم توی داستان نفرین موروثی به نحوی وجود داشت و اون موقعیه که یوهانا از دخترش خواسته دنبال راهی برای حل مشکل سوفی بگرده تا نفرین رو از بین ببره. سومین نوع کشمکش، عاطفیه یعنی وقتی شخصیتی در درونش درگیری احساسی پیدا می‌کنه: که می‌تونم شخصیت بنجامین رو مثال بزنم وقتی توی ماشین زمان گیر کرده و می‌دونه اگه بخواد برگرده حافظه‌ش پاک میشه و تمام خاطرات گرتا رو فراموش می‌کنه و با این وجود بالاخره تصمیم میگیره برگرده. مورد آخر هم اخلاقیه و این توی داستان موقعی پیش میاد که شخصیت‌ها با یه سری اصول اخلاقی مشکل داشته باشن و باهاشون مخالفت کنن مثل هری که دنبال اژدها می‌گرده؛ ولی خانواده‌ش مرتب منعش می‌کنن و در این مورد باهاش درگیر میشن.
در رابطه با این موضوع، می‌تونم بگم نویسنده خوب عمل کرده و با ایجاد این کشمکش‌ها، به تعلیق هر چه بیشتر توی اثر کمک زیادی کرده و البته که داشتن تعلیق و جذابیت یکی از نقاط قوت داستان بوده؛ چرا که باعث برانگیختن کنجکاوی و اشتیاق مخاطب برای دنبال کردن ماجرا شده؛ یعنی با ایجاد هول و ولا تونسته حس همدردی رو در خواننده بیشتر نسبت به سوفی، هری و تریسی ایجاد کنه و حتی دنبال کار هری رو بگیره و به پاسخ این سوال که آیا اون موفق میشه ثابت کنه اژدها وجود داره و خانواده‌ش حرفهاش رو می‌پذیرن یا نه؟ برسه. حتی وقتی پسر نوجوون ماجرا بیرون میره و با اژدها رو به رو میشه و اتفاقاتی براش میفته مخاطب نگرانش میشه، در واقع بار عظیمی از به وجود اومدن حالت تعلیق در داستان روی دوش این شخصیت جوونه که ماجرا رو در قسمت‌های مهمی هم به نقطه‌ی اوج و بحران می‌کشونه. ( این یعنی داستان بیشتر از یه نقطه‌ی اوج داره) و در نهایت همین پسر بچه بیشتر گره‌ها رو باز و معماها رو‌حل می‌کنه. تا یکی پس از دیگری رازهای ناگفته‌‌ی ماجرا آشکار بشن، در آخر، شخصیت های داستان به موقعیت خودشون آگاهی پیدا می‌کنن و سرنوشتشون همون‌طور که باید و منطقی به نظر میرسه تعیین میشه تا مخاطب با رضایت، داستان رو به پایان برسونه و این بهترین نتیجه‌ی یه داستانه که خواننده رو هم از لذت خوندن یه اثر خوب بی نصیب نذاره و هم اون رو از خودش راضی نگه داره و نشون دهنده‌ی درست بودن کار نویسنده‌ست. در مورد
اشکالات نگارشی هم باید بگم مطمئناً نویسنده‌های این اثر خیلی بهتر از من در این مورد اطلاعات دارن و اگه ایراد تایپی یا املایی داشتن به خاطر عجله‌شون برای شرکت در مسابقه بوده؛ ولی یه موردی رو که متوجهش شدم و قبلاً هم بهش توی نقدهام اشاره کردم به هم ریختگی فعل‌ها از طرف سوما بود:
نگرانی و اضطراب در وجودش نهفته بود و نمی‌دانست سردی دستانش به خاطر هوای سرد جنگل بود، یا اضطرابش. این غار موجود در جنگل، اولین مکان برای شروع جست و جویش بود. می‌خواست درون این مکان را به یافتن نشانه‌ای از اژدهایان جست‌وجو کند. نمی‌دانست چه‌قدر شانس موفقیت داشت.
همین باعث میشه من برای چندمین بار در این مورد توضیح بدم:
در جملۀ مرکّب، بعد از فعل اصلی در زمان «
گذشته»، فعل‌های جمله‌های فرعی یا پیرو در زمان «حال» میاد مثلا:
«
حسن را دیدم. به نظر می رسید که حالش خوب نیست». ما هیچ وقت نمیایم این جمله رو به این صورت بگیم: «حسن را دیدم. به نظر می رسید که حالش خوب نبود»
پس سومای عزیز! لطفاً به این مورد دقت کن. چون حیفه با این توانایی و استعداد عجیبی که داری، اینجا دچار اشکال بشی.
یه ایراد دیگه هم استفاده از تکنیک گوش وایسادن بود که دیگه خیلی قدیمی شده و بهتره نویسنده‌های خوبمون از شیوه‌های خلاقانه‌تر و جدیدتری به جاش استفاده کنن.
آخرین موردی که باید درباره‌ش صحبت بشه
عنوان داستانه یعنی اولین کلمه‌‌ای که خواننده قبل از خوندن داستان، باهاش مواجه میشه. این مهمترین عامل تعیین کننده انتخاب شدن یه اثر برای خوندنه و باید کاملاً محتوا رو مثل یه لفاف تحت پوشش خودش قرار بده و در عین حال که کنجکاوی برانگیز باشه، خواننده رو جذب خودش کنه. در واقع عنوان، مثل یه کلید برای باز کردن دری به سمت جهان داستانیه، اگه عیب و نقصی داشته باشه در باز نمیشه. بنابراین دنیایی که پشت در قرار داره هر قدر هم جذاب باشه دیده نمیشه و فکر می‌کنم نفرین موروثی به خوبی این نقش رو بازی می‌کنه؛ چون هم جذابیت لازم رو داره و هم با موضوع داستان و تمام محتوا ارتباط تنگاتنگی داره.
حرف آخر این که از خوندن داستان نفرین موروثی لذت بردم و اعتراف می‌کنم این یکی هم من رو متعجب کرد. قوه‌ی تخیل بالای شما بچه‌ها آدم رو شوکه می‌کنه و این نوید رو میده در آینده نویسنده‌های توانایی توی این سرزمین ظهور کنن. پس به امید اون روز و با آرزوی موفقیت برای همگی سطح طلایی رو برای داستان نفرین موروثی پیشنهاد می‌کنم.

سطح:
طلایی
@مدیر نقد

نویسندگان: @ara.wr.o.o
@*Zeck_eren*
@shaparak4567
منتقد: @Nil@85

اختصاصی: است
سطح: طلایی

@Nil֎֎far
@مدیر تایپ
 
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

Miss Nili

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
معاون
رمانیکی‌نویس
نام هنری
ماهِ نیلگون
انتشاریافته‌ها
4
شناسه کاربر
277
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-07
آخرین بازدید
موضوعات
374
نوشته‌ها
4,754
راه‌حل‌ها
74
پسندها
32,081
امتیازها
837
محل سکونت
آغوش مــآه

  • #4
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین