. . .

تمام شده نقد و تعیین سطح داستان عشق خیانتکار | فاطمه فرخی

تالار نقد رمان و داستان
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

مدیر نقد

رمانیکی پایبند
رمانیکی
شناسه کاربر
1521
تاریخ ثبت‌نام
2022-01-06
موضوعات
123
نوشته‌ها
495
راه‌حل‌ها
7
پسندها
938
امتیازها
308

  • #1


نام داستان: عشق خیانتکار

نویسنده: فاطمه فرخی @فندوق کوشولو:)

ژانر: عاشقانه، جنایی

خلاصه: دلی شکسته، قتلی درداور، ماجرایی هیجانی ودردناک. پسری که دل می‌‌بازد و دختری که خنجر به دست طالب درد اوست.
"برگرفته از پرونده های قتل عمد تهران

لینک اثر:



منتقد: @شوکولات دزد اعظم0-0
تاریخ تحویل: ۱۱ اسفند ماه ۱۴۰۰
مهلت اتمام نقد: ۲۰ اسفند ماه ۱۴۰۰
 
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users
راه‌حل
*نقـد داستـان عشـق خیانتـکار*

بـه نـام اولـین معـلم هسـتی

سلام جیگر، چطوری؟ بریم پای نقدت؟:happy:

💜نام داستان:
*اول از همه، از اسم شروع میکنم. در ابتدا اندازه‌‌اش رو بررسی میکنم. خوب، عنوان اثر تو از ده بخش تشکیل شده و به طور کلی، نهایتاً "چهار بخش" برای یک عنوان، کافیه و بیشتر از اون، زیادی طولانی میشه! بخش های عنوان اثرت رو باز میکنم. «عشق با نقش "اسم" و خیانتکار با نقش "صفت"» پس عنوانی که انتخاب کردی، از نظر اندازه هیچ مشکلی نداره و متوسطه.
*حالا بریم جنبه بعدی رو بررسی کنیم؛ کلیشه ای بودن یا نبودن عنوان! کلیشه چیه؟ یعنی اینکه تو بیای توی عنوان رمان یا داستانت، از کلمات یا ترکیب کلماتی استفاده کنی که قبلا، به تکرر توی آثار دیگه ای توسط نویسندگان دیگه ای استفاده شده باشن و همین موضوع، باعث کلیشه ای به نظر اومدن عنوانت میشه. حالا...

ARA.O.O

فرازین بازنشسته
شاعر
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
300
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-16
آخرین بازدید
موضوعات
519
نوشته‌ها
4,411
راه‌حل‌ها
183
پسندها
35,139
امتیازها
1,008
سن
19
محل سکونت
خرابه‌‌های خاطرات :‌‌)

  • #2
*نقـد داستـان عشـق خیانتـکار*

بـه نـام اولـین معـلم هسـتی

سلام جیگر، چطوری؟ بریم پای نقدت؟:happy:

💜نام داستان:
*اول از همه، از اسم شروع میکنم. در ابتدا اندازه‌‌اش رو بررسی میکنم. خوب، عنوان اثر تو از ده بخش تشکیل شده و به طور کلی، نهایتاً "چهار بخش" برای یک عنوان، کافیه و بیشتر از اون، زیادی طولانی میشه! بخش های عنوان اثرت رو باز میکنم. «عشق با نقش "اسم" و خیانتکار با نقش "صفت"» پس عنوانی که انتخاب کردی، از نظر اندازه هیچ مشکلی نداره و متوسطه.
*حالا بریم جنبه بعدی رو بررسی کنیم؛ کلیشه ای بودن یا نبودن عنوان! کلیشه چیه؟ یعنی اینکه تو بیای توی عنوان رمان یا داستانت، از کلمات یا ترکیب کلماتی استفاده کنی که قبلا، به تکرر توی آثار دیگه ای توسط نویسندگان دیگه ای استفاده شده باشن و همین موضوع، باعث کلیشه ای به نظر اومدن عنوانت میشه. حالا چرا کلیشه بده؟ برای اینکه تکراری بودن یک عنوان، باعث دلزدگی مخاطب میشه. اسم داستان تو از دو کلمه تشکیل شده بود عزیزم، که اتفاقا و متاسفانه، هردوش کلیشه ست! یعنی حتی اینطوری هم نیست که فقط یکیش کلیشه ای باشه تا من بگم خب اوکی، اون دومیه که جدید و تاثیرگذاره، اثر تکراری بودن اون یکی کلمه رو میپوشونه. نه! در واقع، ترکیب اسمیت خیلی در نگاه اول جالبه، ولی باید لحاظ کنی هم عشق و هم خیانتکار، دیگه خیلی تکراری شدن!
*توی این بخش، مفهوم و معنای اسم اثرت رو نقد میکنم؛ بیا ببینیم اصلا این ترکیب اسمی چه معنایی میده؟ عشق خیانتکار، معنای کاملاً واضحی داره و هیچ گنگی ای توش دیده نمیشه. در واقع، این ترکیب نشون دهنده‌‌ی کسی میتونه باشه که یک فردی عاشقشه؛ اما اون خیانت میکنه. خب، این عنوان همچنان حتی با معنای مفهومیش هم جالب توجه نیست، چون مخاطبت با خودش فکر میکنه عه، این هم که یه داستان عاشقانه با یه خیانته و یه موضوع تکراری!
*حالا بریم ارتباط عنوان رو با محتوا، بررسی کنیم. محتوای اثرت، یک داستان با پیشروی خیلی تند از عشقی بود که ناگهان با پیدا شدن یه مرد داخلش، از هم پاشید. پس میشه گفت کاملاً عنوانت با محتوا که از یک عشق همراه با خیانت بود، سازگاره و این، جای تحسین داره.

💜ژانر:
از عنوان که بگذریم، نوبت میرسه به ژانر. ژانرهای انتخابیت، عاشقانه و جنایی بودن جیگر؛ به نظرم این خیلی جای توضیح داره!
اول بذار جنایی رو توضیح بدم که چی هست. جنایی یعنی تو یه داستانی بنویسی که توش یه جنایتکار داشته باشی که در هاله ای از معما قرار داره و فرضا تعدادی کارآگاه رو به خودش مظنون کرده، چندتا قتل کرده، کارهای مشکوک و... یعنی یک اثر تراژدی باید پر باشه از قتل و اتفاقات پر از رمز! اینکه توی داستان یه عاشق تحت تاثیر عصبانیتش یکی رو بکشه، این دیگه جنایی نمیشه! خصوصا که دیگه داستان کش پیدا نکنه و پای پلیس و این‌‌ها به داستان باز نشه و داستان، همونجا تموم بشه. پس درواقع، داستان تو ژانرش عاشقانه و تراژدی (غمگین) بود عزیزم، نه جنایی!

💜خلاصه:
رسیدیم به یه بخش خیلی خیلی مهم؛ بله، خلاصه اثر! وظیفه خلاصه چیه؟ اینکه بیاد اتفاقات کل اثر رو جمع کنه و یه چیز خیلی کلی تحویل بده، اون هم به شکلی که اصل داستان لو نره و خیلی گنگ و ترغیب کننده باشه. یعنی یه خلاصه خوب هم باید اطلاعات کافی برای جذب مخاطبش بده، هم یه سری سرنخ و معماهای گنگ توی خودش داشته باشه تا خواننده رو ترغیب کنه حتما داستان رو بخونه. در واقع خواننده وقتی کنجکاو بشه، صد در صد پا پس نمیکشه!
*جنبه اولی که توی خلاصه نقد میکنیم، سازگاریش با محتواعه! یعنی آیا واقعا از خود محتوا، اطلاعات داده؟ خب، خلاصه ات از این نظر، تا حدودی آره، با محتوا یکی بود؛ ولی من یه ایراد بزرگ میبینم! تو، توی خلاصه ات خیلی کلی گفتی یه پسر قراره دل ببازه و یه دختر دنبال درد کشیدنشه. اینجا مخاطبت کاملاً غلط فکر میکنه قراره داستانی بخونه که پسره اول عاشق میشه، یا حالا دختره پسره رو عاشق خودش میکنه تا فقط انتقام بگیره! درحالی که دختر داستان ما هم، اون اول عاشق ماکان بود، تا وقتی که ثروت رئیسش چشمش رو گرفت! پس از این لحاظ، یکم محتوای خلاصه ات با محتوای اصلی متنت، ناسازگاره.
* مورد بعدی، اندازه خلاصه است. خلاصه ات، واقعا کوتاه بود عزیزم. خلاصه باید حداقل 5 خط باشه؛ اون هم 5 خطی که داستان رو کش بیاره و هی مخاطب رو هیجان زده تر کنه! اما تو توی یه خط، خیلی ساده و کلی و کمی ناقص، همه چیز رو گفتی.
* گنگی خلاصه؛ گفتیم که خلاصه باید یکم ابهام و حالت معمایی داشته باشه تا جالب توجه بشه، آیا خلاصه تو این گنگی رو داشت؟ خب، شاید یکم. یعنی با رو نکردن دلیل قتل، یکم هیجان تو مخاطبت ایجاد کردی، ولی نه اونقدر کافی که بگم آره، متن خلاصه خیلی ابهام خوبی داشت! معمولی بود عزیزم، میتونستی اثرگذارترش کنی!
***یه چیزی رو خارج از چهارچوب نقد هم بگم، که خلاصه ات کلیشه ای هم بود! در واقع به طور کلی، محتوات کلیشه بود. عشقی که یهو شکل میگیره و بعد یهو خیانتی میشه و زخم خورده، قاتل میشه و آخر خودش رو میکشه. این سبک، داره به تکراری شدن نزدیک میشه عزیزدلم.
***یه نکته دیگه هم اینه که همیشه میشه از چیزهای تکراری و کلیشه ای، ایده و آثار خوبی در آورد، مثل بانو دوموریه و کتاب ربه کایی که نوشت! ایده اصلی کاملا تکراری بود، ولی با ترفند لحن بی نظیرش درکنار یک سری اتفاقات جدید و ناب، خیلی خوب اثر کلیشه رو کانتور کرد و یه کتاب بی نقص، تحویل جامعه کتابخون ها داد!

💜مقدمه:
خب، کمرم شکست برای جنبه قبلی=-= یه لیوان آب بخورم بزنیم بریم تو کار مقدمه:roto2qtemeto:
برای مقدمه ات، در دید اول باید بگم فقط میتونم اون 3 خط پارت اول رو مقدمه بدونم که این خیلی خیلییی کوتاه و بیش از حد نامربوطه. یه متن با احساسات مبهم و نه چندان، اثرگذار. بهتره یه مقدمه طولانی و مرتبط با فضای داستانت بنویسی! یعنی چی؟ مقدمه درواقع ارائه کننده کلی احساسات حاکم بر فضای داستانه. تو که داستانت غمگین بود، باید یه مقدمه اثرگذار غمگین مینوشتی عزیزم.

💜جلد:
رسیدیم به جلد*-*
*جلد از چند جنبه نقد میشه. جنبه اول، همخونی جلد با ایده اصلیه. بذار ببینیم جلد تو چی داره؛ خب، خونی که روش گذاشتی، خیلی خوب تونست بحث اون قتل آخر داستان رو نشون بده، اما اینکه بتونه با اصل اسم و محتوا، یعنی «خیانت» ارتباط خوبی برقرار کنه، خب، نتونست دیگه و جلدت از این جنبه ضعیف بود.
*مورد بعدی، ترکیب رنگی جلده. اتفاقا این ترکیب رنگی قرمز و خونی، باز هم با اون محتوای قتل و تراژدیک آخر داستان، همخونی کافی داشت گلم.
*آخرین مورد، کیفیت عکسه. عکس کیفیت خوبی داره، اما در واقع خیلی زیادی بی محتواست و با نشون دادن چندقطره خون، به حد کافی نمیتونه با محتوا در ارتباط باشه. سلیقه طراح هم توی طراحی جلد، قابل تحسین بوده.

💜شروع:
شروع یک اثر، باید خیلی خاص باشه! چرا؟ چون شروع، در مرحله بعد از خلاصه و مقدمه، خیلی توی دید مخاطب مهمه. شروع دوتا جنبه مهم داره که باید رعایت بشه؛ 1. کلیشه ای نبودن 2. جذب مخاطب
*از دید نبودن کلیشه، میتونم بگم شروعت خوب بود. یعنی از یه سگ داستان رو شروع کردی و این شروع کنجکاو کننده ایه که چطور یه سگ میتونه باعث یه فاجعه بشه؟ ولی خوب، از اونجایی که خیلی تند رفتی سراغ موضوع اصلی، شروعت خیلی به چشم نیومد و به نظر میاد، همه چیز شروعت، ساده بود.
*از دید جذب مخاطب، باید بگم شروعت در حد کافی خاص نبود که باعث جلب مخاطب بشه و البته، لحن خیلی تندت و نبود هیچگونه توصیف و ایده پردازی قوی از همون شروع، روی این جلب کننده نبودن، بی تاثیر نیست.

💜سیر:
سیر محتوا، پیشروی متن هست. حالا اصلا ویژگی های یک سیر خوب چیه؟ سیر یک اثر باید دارای تعادل باشد؛ نه سریع و نه کند و همچنین در سیر، باید از نحوه بیان شیوا و گیرا استفاده بشه. نحوه بیان گیرا و اثرگذار، به توانمندی نویسنده در نگارش و بازی با کلمات بستگی داره.
حالا برین ببینیم سیر داستانت چه طور بود جیگر؟
*اول از همه من یه ضعف خیلی خیلی بزرگ توی سیرت میبینم اون هم ناهماهنگی متنی هست! اولا، خیلی جاها اسم شخصیت ها رو اشتباه نوشتی! یه جا جای مارال، سارا گذاشتی و جای ماکان، احسان. خواننده ات بدجور قاطی میکنه
*مورد دوم؛ من شدیدا توی متنت میبینم که تو، یه سری ضعف توی داستان نگاری داری. در واقع انگار با توصیفات و پردازش به ایده، اصلاً آشنایی نداری! چرا؟ چون به نظر میاد داشتی کل محتوای داستان رو خاطره وار مینوشتی. خاطره، چیزیه که تند و سریع از اتفاقات رد میشه و یه توصیف کلی به ما میده، اما داستان و رمان قراره زمان، مکان، توصیف حالات و کشیدگی توصیف احساسات داشته باشن! خصوصا داستان تو، یه ایده خیلی طولانی داشت. یه موضوع تراژدی، توصیف احساساتش میتونه خیلی خیلی کشیده باشه. یعنی تو میتونستی به جای یک صفحه، یه داستان 3 صفحه ای بنویسی حتی! جای اینکه بگی:
«ماکان تو این نرفت و آمد ها کم کم عاشق سارینا شد و بعد سارینا رابطه اش رو کمرنگ کرد تا ماکان رو مجبور کنه بیاد خاستگاریش و...» میتونستی قرارهای بیرون رفتنشون رو خیلی زیادتر توضیح بدی، بعد کم کم نشون بدی سارینا داره کمرنگ میشه و ماکان کلافه ست، بعد یه بحثی بینشون راه مینداختی و کشمکش ایجاد میکردی تا بالاخره ماکان کوتاه بیاد... اوووو خیلی خوب میتونستی همین یه جمله رو، به 5 پارت حداقل تبدیل کنی!
*مورد سومی هم که باید بگم، اینه که تو یه جاهایی از متن هی اشاره میکردی «اگه از پایان تلخ خبر داشتن...» و باید بگم این اصلاً خوب نبوده! چرا؟ خب، این خیلی خوبه که تو وسط ماجرا بیای یه ابهامی ایجاد کنی یا از زبان راوی یه جمله ای بگی که شک برانگیزباشه، اما نه اینقدر آشکار کل پایان داستان رو همون وسط لو بده! یعنی خواننده دیگه با دیدن این جملات مداوم تو، آخر داستان اصلا شوکه نشد و خب، پایان داستان خیلی مهمه!
*حالا نتیجه گیری میکنم. سیرت ضعیف بود، چون پرداخت اصلاً خوبی روی ایده نداشتی و اصلا از اصول داستان نویسی پیروی نکردی. پیشنهاد من اینه که یه سر بری و یه چندتا رمان و داستان واقعا خوب بخونی! نه رمان های آنلاین و آبکی.
کتاب های نویسنده های برتر و سرشناس رو بخون عزیزم تا کم کم متوجه اصول نوشتن بشی:angelym:

💜توصیفات:
توصیفات، جنبه خیلی خیلی مهمی برای آثار خصوصا داستان و رمان هستن. توصیفات، به چند قسم میشن!
1. توصیف مکان
2. توصیف زمان
3. توصیف حالات
4. توصیف احساسات
5. توصیف شخصیت
حالا، داستان تو از همه این جنبه ها چه طور بود؟ همونطور که من کمی عقب تر اشاره هایی زدم، گفتم که توصیفاتت کلا دارای ضعفه و از پایه، مشکل داره. یعنی تو نه توصیف مکان و زمان داشتی تا مخاطب با سیرت اخت بشه، نه توصیف حالات و احساسات داشتی که مخاطب روند ایده و احساسات حاکم بر فضای داستان رو، درک کنه. پس توصیفاتت از پایه ضعیف بودن عزیزم و این، ضربه بدی به داستانت زده.

💜کشمکش:
کشمکش به اصطلاح، همون انواع جدال بین شخصیت هاست. کشمکش، انواع مختلفی داره:
1. کشمکش فیزیکی (دعوا)
2. کشمکش روانی (شخصیت با افکارش)
3. کشمکش اجتماعی (شخصیت با جامعه)
4. کشمکش احساسی (شخصیت و احساساتش)
باید ببینیم داستان تو، نیاز به کدوم کشمکش داشت؟ (براساس محتوا و ایده) کشمکش فیزیکی، احساسی و روانی، هر سه لازم بودن! اما همه، خیلی خیلی توی داستانت کمرنگ دیده شدن. ماکان، خیلی خوب میتونست دچار کلنجار با احساساتش حین قتل، یا با افکارش حین شک به زنش بشه. یا حتی میتونستی درگیری فیزیکی بین ماکان و زنش و مرد خیانتکار رو نشون بدی.


💜آرایه های ادبی:
آرایه های ادبی باعث زیباتر به نظر اومدن متن میشن! درگیر کردن ذهن خواننده با آرایه جذابه و خب، این بخش یکی از بخش هایی بود که واقعا اهمیت دارن توی احساساتی کردن مخاطب و رُکن مهم نویسندگی هستن. با کاربرد آرایه، درک مخاطب از محتوا بهتر میشه و احساساتش با متن اخت میگیره، ولی حس نکردی آرایه های متنت جز یکی دوجا خیلی کم بود؟ توی تراژدی، تو خیلی دستت بازه از تشبیه، استعاره یا پارادوکس و حس آمیزی استعفاده کنی ک من جز یکی دو مورد تشبیه، چیز دیگه ای ندیدم گلم0-0

💜لحن:
سه نوع لحن معیار، ادبی و محاوره داریم. لحنت، در واقع کمی بهم ریخته بود. یعنی چی؟ سعی کرده بودی کلا ادبی بنویسی، ولی یه جاهایی زدی خرابش کردی!
*یه موضوع دیگه اینه که توی داستانت، اصلا دیالوگ نداشتی! داستانی که دیالوگ نداشته باشه، خیلی خیلی یکنواخت میشه، اون هم با داشتن یه ایده طولانی و این اصلا خوب نیست! میتونستی مونولوگ رو ادبی و دیالوگ رو، محاوره ای بنویسی جیگر.

💜شخصیت ها:
شخصیت های داستان، باید پویا و باورپذیر باشن. یعنی چی؟ یعنی هر شخصیتی که وارد داستان میکنی، نقش خودش رو خوب بازی کنه و همچنین اعمالی که انجام میده، کاملاً قابل باور باشن که البته توصیفات و پرداخت به احساسات، روی باورپذیری اعمال کاراکترها خیلی نقش داره.
حالا داستان تو، شخصیت هایی داشت که پویایی شون خیلی کم بود! یعنی همه نقش مهمی داشتن، اما از اونجایی که تو سریع از روی هر اتفاقی رد میشدی و خاطره وار همه چی رو میگفتی، شخصیتات وقت نکردن فعالیتشون رو نشون بدن!
مورد دوم، باورپذیری! باز هم از اونجایی که توصیفاتت از حالات و احساسات + پرداختت به ایده ات کم بود، من خیلی جاها نمیتونستم قبول کنم این شخصیت این عمل رو داشته باشه. باید نرم نرم مخاطبت رو با خودت همراه کنی و کم کم ویژگی های شخصیتت رو براش جا بندازی! مثلا انقدر کافی و خوب به نفرت ماکان نپرداختی که بخوام قبول کنم چنین قتلی مرتکب بشه و آخرش خودکشی کنه!

💜تکرار و مشکلات نگارشی:
اینجا هم باید بگم، مشکل نگارشیت خیلی زیاد بود عسلم!
مشکلات نگارشی، قطعا آخر کار به دست ویراستار ویرایش میشن و من خیلی از نویسنده ها رو میبینم که بهم میگن: این وظیفه ویراستاره، چرا باید مشکلات نگارشی روی نقد و سطح داستانمون اثر بذارن؟
خب، بذار مثال ساده بزنم. یه آشپز، اینکه از چگونگی نگهداری مواد غذایی یا تمیزنگه داشتن اطرافش غافل بشه و بگه بقیه انجام میدن، اون فقط آشپزی کنه، تو اون رو به عنوان یه آشپز خوب قبول داری؟ من که ندارم! یه نویسنده هم باید از تمام جنبه های نگارش یک کتاب، یه چیزایی بدونه. نکات ویرایشی، جنبه های نقد، نکات آوایی و...
پس روی نگارشت کار کن عزیزم، ما توی بخش آموزش ویراستاری، تاپیک های مفیدی داریم!:cook:

💜رعایت پارت نویسی:
اینجا هم بحث مهمه؛ در واقع، تعداد پارت های داستان باید حداقل 10 تا باشه و حداقل هم 25 خط داشته باشه! پارت های تو هم اندازه شون کوتاه بود، هم تعدادشون کم بود عزیزم. درسته داستان تو همینجا تموم میشه، اما میدونستی که میتونستی داستانت رو تا 3 صفحه یا حتی بیشتر طولانی کنی؟ تو یه موضوع با ایده پر بحث داشتی، اما از اونجایی که تند از روی همه چی رد شدی و عین خاطره همه چیز رو گفتی، فضاسازی نکردی، توصیف نداشتی، به ایده خوب نپرداختی و...، داستانت انقدر کوتاه شد گلم$-$

💜سخن منتقد:
خبببببببب تبریک میگم! به آخر نقد رسیدیم:coolym:
آه انقد نوشتم انگشتانم خشکید×-×
در کل اول از همه میدونم یه جاهایی زیاد به موضوع پرداختم شاید خسته ات کنه، ولی فقط خواستم متن رو بازتر کنم و به هرحال پوزش میطلبم اگه زیاد شده😁
در مرحله بعدی باید بگم مشخصه توانمندی خوبی توی نوشتن داری، اما هنوز شکوفا نشده. رمان های مطرح زیادی بخون، سبک نقد کردن رو بخون، از دید منتقد بعضی آثار رو بررسی کن و روی ایده پردازی هات تمرکز کن و وقت بذار! اینجوری، میتونی خیلی اصولی تر بنویسی:day_dreaming:
قصد نقد، تخریب نیست، بلکه تقویت نویسنده ست و من اگه نارحتت کردم، پوزش میخوام جیگر

قلمت مانا و ماندگار عسل من-*

سطح: برنزی

@مدیر نقد
 
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

مدیر نقد

رمانیکی پایبند
رمانیکی
شناسه کاربر
1521
تاریخ ثبت‌نام
2022-01-06
موضوعات
123
نوشته‌ها
495
راه‌حل‌ها
7
پسندها
938
امتیازها
308

  • #3
*نقـد داستـان عشـق خیانتـکار*

بـه نـام اولـین معـلم هسـتی

سلام جیگر، چطوری؟ بریم پای نقدت؟:happy:

💜نام داستان:
*اول از همه، از اسم شروع میکنم. در ابتدا اندازه‌‌اش رو بررسی میکنم. خوب، عنوان اثر تو از ده بخش تشکیل شده و به طور کلی، نهایتاً "چهار بخش" برای یک عنوان، کافیه و بیشتر از اون، زیادی طولانی میشه! بخش های عنوان اثرت رو باز میکنم. «عشق با نقش "اسم" و خیانتکار با نقش "صفت"» پس عنوانی که انتخاب کردی، از نظر اندازه هیچ مشکلی نداره و متوسطه.
*حالا بریم جنبه بعدی رو بررسی کنیم؛ کلیشه ای بودن یا نبودن عنوان! کلیشه چیه؟ یعنی اینکه تو بیای توی عنوان رمان یا داستانت، از کلمات یا ترکیب کلماتی استفاده کنی که قبلا، به تکرر توی آثار دیگه ای توسط نویسندگان دیگه ای استفاده شده باشن و همین موضوع، باعث کلیشه ای به نظر اومدن عنوانت میشه. حالا چرا کلیشه بده؟ برای اینکه تکراری بودن یک عنوان، باعث دلزدگی مخاطب میشه. اسم داستان تو از دو کلمه تشکیل شده بود عزیزم، که اتفاقا و متاسفانه، هردوش کلیشه ست! یعنی حتی اینطوری هم نیست که فقط یکیش کلیشه ای باشه تا من بگم خب اوکی، اون دومیه که جدید و تاثیرگذاره، اثر تکراری بودن اون یکی کلمه رو میپوشونه. نه! در واقع، ترکیب اسمیت خیلی در نگاه اول جالبه، ولی باید لحاظ کنی هم عشق و هم خیانتکار، دیگه خیلی تکراری شدن!
*توی این بخش، مفهوم و معنای اسم اثرت رو نقد میکنم؛ بیا ببینیم اصلا این ترکیب اسمی چه معنایی میده؟ عشق خیانتکار، معنای کاملاً واضحی داره و هیچ گنگی ای توش دیده نمیشه. در واقع، این ترکیب نشون دهنده‌‌ی کسی میتونه باشه که یک فردی عاشقشه؛ اما اون خ**ی**ا**ن**ت میکنه. خب، این عنوان همچنان حتی با معنای مفهومیش هم جالب توجه نیست، چون مخاطبت با خودش فکر میکنه عه، این هم که یه داستان عاشقانه با یه خیانته و یه موضوع تکراری!
*حالا بریم ارتباط عنوان رو با محتوا، بررسی کنیم. محتوای اثرت، یک داستان با پیشروی خیلی تند از عشقی بود که ناگهان با پیدا شدن یه مرد داخلش، از هم پاشید. پس میشه گفت کاملاً عنوانت با محتوا که از یک عشق همراه با خ**ی**ا**ن**ت بود، سازگاره و این، جای تحسین داره.

💜ژانر:
از عنوان که بگذریم، نوبت میرسه به ژانر. ژانرهای انتخابیت، عاشقانه و جنایی بودن جیگر؛ به نظرم این خیلی جای توضیح داره!
اول بذار جنایی رو توضیح بدم که چی هست. جنایی یعنی تو یه داستانی بنویسی که توش یه جنایتکار داشته باشی که در هاله ای از معما قرار داره و فرضا تعدادی کارآگاه رو به خودش مظنون کرده، چندتا قتل کرده، کارهای مشکوک و... یعنی یک اثر تراژدی باید پر باشه از قتل و اتفاقات پر از رمز! اینکه توی داستان یه عاشق تحت تاثیر عصبانیتش یکی رو بکشه، این دیگه جنایی نمیشه! خصوصا که دیگه داستان کش پیدا نکنه و پای پلیس و این‌‌ها به داستان باز نشه و داستان، همونجا تموم بشه. پس درواقع، داستان تو ژانرش عاشقانه و تراژدی (غمگین) بود عزیزم، نه جنایی!

💜خلاصه:
رسیدیم به یه بخش خیلی خیلی مهم؛ بله، خلاصه اثر! وظیفه خلاصه چیه؟ اینکه بیاد اتفاقات کل اثر رو جمع کنه و یه چیز خیلی کلی تحویل بده، اون هم به شکلی که اصل داستان لو نره و خیلی گنگ و ترغیب کننده باشه. یعنی یه خلاصه خوب هم باید اطلاعات کافی برای جذب مخاطبش بده، هم یه سری سرنخ و معماهای گنگ توی خودش داشته باشه تا خواننده رو ترغیب کنه حتما داستان رو بخونه. در واقع خواننده وقتی کنجکاو بشه، صد در صد پا پس نمیکشه!
*جنبه اولی که توی خلاصه نقد میکنیم، سازگاریش با محتواعه! یعنی آیا واقعا از خود محتوا، اطلاعات داده؟ خب، خلاصه ات از این نظر، تا حدودی آره، با محتوا یکی بود؛ ولی من یه ایراد بزرگ میبینم! تو، توی خلاصه ات خیلی کلی گفتی یه پسر قراره دل ببازه و یه دختر دنبال درد کشیدنشه. اینجا مخاطبت کاملاً غلط فکر میکنه قراره داستانی بخونه که پسره اول عاشق میشه، یا حالا دختره پسره رو عاشق خودش میکنه تا فقط انتقام بگیره! درحالی که دختر داستان ما هم، اون اول عاشق ماکان بود، تا وقتی که ثروت رئیسش چشمش رو گرفت! پس از این لحاظ، یکم محتوای خلاصه ات با محتوای اصلی متنت، ناسازگاره.
* مورد بعدی، اندازه خلاصه است. خلاصه ات، واقعا کوتاه بود عزیزم. خلاصه باید حداقل 5 خط باشه؛ اون هم 5 خطی که داستان رو کش بیاره و هی مخاطب رو هیجان زده تر کنه! اما تو توی یه خط، خیلی ساده و کلی و کمی ناقص، همه چیز رو گفتی.
* گنگی خلاصه؛ گفتیم که خلاصه باید یکم ابهام و حالت معمایی داشته باشه تا جالب توجه بشه، آیا خلاصه تو این گنگی رو داشت؟ خب، شاید یکم. یعنی با رو نکردن دلیل قتل، یکم هیجان تو مخاطبت ایجاد کردی، ولی نه اونقدر کافی که بگم آره، متن خلاصه خیلی ابهام خوبی داشت! معمولی بود عزیزم، میتونستی اثرگذارترش کنی!
***یه چیزی رو خارج از چهارچوب نقد هم بگم، که خلاصه ات کلیشه ای هم بود! در واقع به طور کلی، محتوات کلیشه بود. عشقی که یهو شکل میگیره و بعد یهو خیانتی میشه و زخم خورده، قاتل میشه و آخر خودش رو میکشه. این سبک، داره به تکراری شدن نزدیک میشه عزیزدلم.
***یه نکته دیگه هم اینه که همیشه میشه از چیزهای تکراری و کلیشه ای، ایده و آثار خوبی در آورد، مثل بانو دوموریه و کتاب ربه کایی که نوشت! ایده اصلی کاملا تکراری بود، ولی با ترفند لحن بی نظیرش درکنار یک سری اتفاقات جدید و ناب، خیلی خوب اثر کلیشه رو کانتور کرد و یه کتاب بی نقص، تحویل جامعه کتابخون ها داد!

💜مقدمه:
خب، کمرم شکست برای جنبه قبلی=-= یه لیوان آب بخورم بزنیم بریم تو کار مقدمه:roto2qtemeto:
برای مقدمه ات، در دید اول باید بگم فقط میتونم اون 3 خط پارت اول رو مقدمه بدونم که این خیلی خیلییی کوتاه و بیش از حد نامربوطه. یه متن با احساسات مبهم و نه چندان، اثرگذار. بهتره یه مقدمه طولانی و مرتبط با فضای داستانت بنویسی! یعنی چی؟ مقدمه درواقع ارائه کننده کلی احساسات حاکم بر فضای داستانه. تو که داستانت غمگین بود، باید یه مقدمه اثرگذار غمگین مینوشتی عزیزم.

💜جلد:
رسیدیم به جلد*-*
*جلد از چند جنبه نقد میشه. جنبه اول، همخونی جلد با ایده اصلیه. بذار ببینیم جلد تو چی داره؛ خب، خونی که روش گذاشتی، خیلی خوب تونست بحث اون قتل آخر داستان رو نشون بده، اما اینکه بتونه با اصل اسم و محتوا، یعنی «خ**ی**ا**ن**ت» ارتباط خوبی برقرار کنه، خب، نتونست دیگه و جلدت از این جنبه ضعیف بود.
*مورد بعدی، ترکیب رنگی جلده. اتفاقا این ترکیب رنگی قرمز و خونی، باز هم با اون محتوای قتل و تراژدیک آخر داستان، همخونی کافی داشت گلم.
*آخرین مورد، کیفیت عکسه. عکس کیفیت خوبی داره، اما در واقع خیلی زیادی بی محتواست و با نشون دادن چندقطره خون، به حد کافی نمیتونه با محتوا در ارتباط باشه. سلیقه طراح هم توی طراحی جلد، قابل تحسین بوده.

💜شروع:
شروع یک اثر، باید خیلی خاص باشه! چرا؟ چون شروع، در مرحله بعد از خلاصه و مقدمه، خیلی توی دید مخاطب مهمه. شروع دوتا جنبه مهم داره که باید رعایت بشه؛ 1. کلیشه ای نبودن 2. جذب مخاطب
*از دید نبودن کلیشه، میتونم بگم شروعت خوب بود. یعنی از یه سگ داستان رو شروع کردی و این شروع کنجکاو کننده ایه که چطور یه سگ میتونه باعث یه فاجعه بشه؟ ولی خوب، از اونجایی که خیلی تند رفتی سراغ موضوع اصلی، شروعت خیلی به چشم نیومد و به نظر میاد، همه چیز شروعت، ساده بود.
*از دید جذب مخاطب، باید بگم شروعت در حد کافی خاص نبود که باعث جلب مخاطب بشه و البته، لحن خیلی تندت و نبود هیچگونه توصیف و ایده پردازی قوی از همون شروع، روی این جلب کننده نبودن، بی تاثیر نیست.

💜سیر:
سیر محتوا، پیشروی متن هست. حالا اصلا ویژگی های یک سیر خوب چیه؟ سیر یک اثر باید دارای تعادل باشد؛ نه سریع و نه کند و همچنین در سیر، باید از نحوه بیان شیوا و گیرا استفاده بشه. نحوه بیان گیرا و اثرگذار، به توانمندی نویسنده در نگارش و بازی با کلمات بستگی داره.
حالا برین ببینیم سیر داستانت چه طور بود جیگر؟
*اول از همه من یه ضعف خیلی خیلی بزرگ توی سیرت میبینم اون هم ناهماهنگی متنی هست! اولا، خیلی جاها اسم شخصیت ها رو اشتباه نوشتی! یه جا جای مارال، سارا گذاشتی و جای ماکان، احسان. خواننده ات بدجور قاطی میکنه
*مورد دوم؛ من شدیدا توی متنت میبینم که تو، یه سری ضعف توی داستان نگاری داری. در واقع انگار با توصیفات و پردازش به ایده، اصلاً آشنایی نداری! چرا؟ چون به نظر میاد داشتی کل محتوای داستان رو خاطره وار مینوشتی. خاطره، چیزیه که تند و سریع از اتفاقات رد میشه و یه توصیف کلی به ما میده، اما داستان و رمان قراره زمان، مکان، توصیف حالات و کشیدگی توصیف احساسات داشته باشن! خصوصا داستان تو، یه ایده خیلی طولانی داشت. یه موضوع تراژدی، توصیف احساساتش میتونه خیلی خیلی کشیده باشه. یعنی تو میتونستی به جای یک صفحه، یه داستان 3 صفحه ای بنویسی حتی! جای اینکه بگی:
«ماکان تو این نرفت و آمد ها کم کم عاشق سارینا شد و بعد سارینا رابطه اش رو کمرنگ کرد تا ماکان رو مجبور کنه بیاد خاستگاریش و...» میتونستی قرارهای بیرون رفتنشون رو خیلی زیادتر توضیح بدی، بعد کم کم نشون بدی سارینا داره کمرنگ میشه و ماکان کلافه ست، بعد یه بحثی بینشون راه مینداختی و کشمکش ایجاد میکردی تا بالاخره ماکان کوتاه بیاد... اوووو خیلی خوب میتونستی همین یه جمله رو، به 5 پارت حداقل تبدیل کنی!
*مورد سومی هم که باید بگم، اینه که تو یه جاهایی از متن هی اشاره میکردی «اگه از پایان تلخ خبر داشتن...» و باید بگم این اصلاً خوب نبوده! چرا؟ خب، این خیلی خوبه که تو وسط ماجرا بیای یه ابهامی ایجاد کنی یا از زبان راوی یه جمله ای بگی که شک برانگیزباشه، اما نه اینقدر آشکار کل پایان داستان رو همون وسط لو بده! یعنی خواننده دیگه با دیدن این جملات مداوم تو، آخر داستان اصلا شوکه نشد و خب، پایان داستان خیلی مهمه!
*حالا نتیجه گیری میکنم. سیرت ضعیف بود، چون پرداخت اصلاً خوبی روی ایده نداشتی و اصلا از اصول داستان نویسی پیروی نکردی. پیشنهاد من اینه که یه سر بری و یه چندتا رمان و داستان واقعا خوب بخونی! نه رمان های آنلاین و آبکی.
کتاب های نویسنده های برتر و سرشناس رو بخون عزیزم تا کم کم متوجه اصول نوشتن بشی:angelym:

💜توصیفات:
توصیفات، جنبه خیلی خیلی مهمی برای آثار خصوصا داستان و رمان هستن. توصیفات، به چند قسم میشن!
1. توصیف مکان
2. توصیف زمان
3. توصیف حالات
4. توصیف احساسات
5. توصیف شخصیت
حالا، داستان تو از همه این جنبه ها چه طور بود؟ همونطور که من کمی عقب تر اشاره هایی زدم، گفتم که توصیفاتت کلا دارای ضعفه و از پایه، مشکل داره. یعنی تو نه توصیف مکان و زمان داشتی تا مخاطب با سیرت اخت بشه، نه توصیف حالات و احساسات داشتی که مخاطب روند ایده و احساسات حاکم بر فضای داستان رو، درک کنه. پس توصیفاتت از پایه ضعیف بودن عزیزم و این، ضربه بدی به داستانت زده.

💜کشمکش:
کشمکش به اصطلاح، همون انواع جدال بین شخصیت هاست. کشمکش، انواع مختلفی داره:
1. کشمکش فیزیکی (دعوا)
2. کشمکش روانی (شخصیت با افکارش)
3. کشمکش اجتماعی (شخصیت با جامعه)
4. کشمکش احساسی (شخصیت و احساساتش)
باید ببینیم داستان تو، نیاز به کدوم کشمکش داشت؟ (براساس محتوا و ایده) کشمکش فیزیکی، احساسی و روانی، هر سه لازم بودن! اما همه، خیلی خیلی توی داستانت کمرنگ دیده شدن. ماکان، خیلی خوب میتونست دچار کلنجار با احساساتش حین قتل، یا با افکارش حین شک به زنش بشه. یا حتی میتونستی درگیری فیزیکی بین ماکان و زنش و مرد خیانتکار رو نشون بدی.

💜آرایه های ادبی:
آرایه های ادبی باعث زیباتر به نظر اومدن متن میشن! درگیر کردن ذهن خواننده با آرایه جذابه و خب، این بخش یکی از بخش هایی بود که واقعا اهمیت دارن توی احساساتی کردن مخاطب و رُکن مهم نویسندگی هستن. با کاربرد آرایه، درک مخاطب از محتوا بهتر میشه و احساساتش با متن اخت میگیره، ولی حس نکردی آرایه های متنت جز یکی دوجا خیلی کم بود؟ توی تراژدی، تو خیلی دستت بازه از تشبیه، استعاره یا پارادوکس و حس آمیزی استعفاده کنی ک من جز یکی دو مورد تشبیه، چیز دیگه ای ندیدم گلم0-0

💜لحن:
سه نوع لحن معیار، ادبی و محاوره داریم. لحنت، در واقع کمی بهم ریخته بود. یعنی چی؟ سعی کرده بودی کلا ادبی بنویسی، ولی یه جاهایی زدی خرابش کردی!
*یه موضوع دیگه اینه که توی داستانت، اصلا دیالوگ نداشتی! داستانی که دیالوگ نداشته باشه، خیلی خیلی یکنواخت میشه، اون هم با داشتن یه ایده طولانی و این اصلا خوب نیست! میتونستی مونولوگ رو ادبی و دیالوگ رو، محاوره ای بنویسی جیگر.

💜شخصیت ها:
شخصیت های داستان، باید پویا و باورپذیر باشن. یعنی چی؟ یعنی هر شخصیتی که وارد داستان میکنی، نقش خودش رو خوب بازی کنه و همچنین اعمالی که انجام میده، کاملاً قابل باور باشن که البته توصیفات و پرداخت به احساسات، روی باورپذیری اعمال کاراکترها خیلی نقش داره.
حالا داستان تو، شخصیت هایی داشت که پویایی شون خیلی کم بود! یعنی همه نقش مهمی داشتن، اما از اونجایی که تو سریع از روی هر اتفاقی رد میشدی و خاطره وار همه چی رو میگفتی، شخصیتات وقت نکردن فعالیتشون رو نشون بدن!
مورد دوم، باورپذیری! باز هم از اونجایی که توصیفاتت از حالات و احساسات + پرداختت به ایده ات کم بود، من خیلی جاها نمیتونستم قبول کنم این شخصیت این عمل رو داشته باشه. باید نرم نرم مخاطبت رو با خودت همراه کنی و کم کم ویژگی های شخصیتت رو براش جا بندازی! مثلا انقدر کافی و خوب به نفرت ماکان نپرداختی که بخوام قبول کنم چنین قتلی مرتکب بشه و آخرش خودکشی کنه!

💜تکرار و مشکلات نگارشی:
اینجا هم باید بگم، مشکل نگارشیت خیلی زیاد بود عسلم!
مشکلات نگارشی، قطعا آخر کار به دست ویراستار ویرایش میشن و من خیلی از نویسنده ها رو میبینم که بهم میگن: این وظیفه ویراستاره، چرا باید مشکلات نگارشی روی نقد و سطح داستانمون اثر بذارن؟
خب، بذار مثال ساده بزنم. یه آشپز، اینکه از چگونگی نگهداری مواد غذایی یا تمیزنگه داشتن اطرافش غافل بشه و بگه بقیه انجام میدن، اون فقط آشپزی کنه، تو اون رو به عنوان یه آشپز خوب قبول داری؟ من که ندارم! یه نویسنده هم باید از تمام جنبه های نگارش یک کتاب، یه چیزایی بدونه. نکات ویرایشی، جنبه های نقد، نکات آوایی و...
پس روی نگارشت کار کن عزیزم، ما توی بخش آموزش ویراستاری، تاپیک های مفیدی داریم!:cook:

💜رعایت پارت نویسی:
اینجا هم بحث مهمه؛ در واقع، تعداد پارت های داستان باید حداقل 10 تا باشه و حداقل هم 25 خط داشته باشه! پارت های تو هم اندازه شون کوتاه بود، هم تعدادشون کم بود عزیزم. درسته داستان تو همینجا تموم میشه، اما میدونستی که میتونستی داستانت رو تا 3 صفحه یا حتی بیشتر طولانی کنی؟ تو یه موضوع با ایده پر بحث داشتی، اما از اونجایی که تند از روی همه چی رد شدی و عین خاطره همه چیز رو گفتی، فضاسازی نکردی، توصیف نداشتی، به ایده خوب نپرداختی و...، داستانت انقدر کوتاه شد گلم$-$

💜سخن منتقد:
خبببببببب تبریک میگم! به آخر نقد رسیدیم:coolym:
آه انقد نوشتم انگشتانم خشکید×-×
در کل اول از همه میدونم یه جاهایی زیاد به موضوع پرداختم شاید خسته ات کنه، ولی فقط خواستم متن رو بازتر کنم و به هرحال پوزش میطلبم اگه زیاد شده😁
در مرحله بعدی باید بگم مشخصه توانمندی خوبی توی نوشتن داری، اما هنوز شکوفا نشده. رمان های مطرح زیادی بخون، سبک نقد کردن رو بخون، از دید منتقد بعضی آثار رو بررسی کن و روی ایده پردازی هات تمرکز کن و وقت بذار! اینجوری، میتونی خیلی اصولی تر بنویسی:day_dreaming:
قصد نقد، تخریب نیست، بلکه تقویت نویسنده ست و من اگه نارحتت کردم، پوزش میخوام جیگر

قلمت مانا و ماندگار عسل من-*

سطح: برنزی

@مدیر نقد

نویسنده: @فندوق کوشولو:)
منتقد: @لوسیفر


اختصاصی: است
سطح: برنزی

@دختر پرتقالی
@مدیر تایپ
 
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

Miss Nili

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
معاون
رمانیکی‌نویس
نام هنری
ماهِ نیلگون
انتشاریافته‌ها
4
شناسه کاربر
277
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-07
آخرین بازدید
موضوعات
374
نوشته‌ها
4,754
راه‌حل‌ها
74
پسندها
32,081
امتیازها
837
محل سکونت
آغوش مــآه

  • #4
اعمال شد
 
  • جذاب
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین