. . .

پرسش و پاسخ عیب‌یابی داستان

تالار بحث و گفتگو نویسندگان
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Thumbelina

رمانیکی پیشرو
پرسنل مدیریت
مقام‌دار آزمایشی
مدیر
نام هنری
الینا فری
آزمایشی
مدیرتالار آموزش
شناسه کاربر
3925
تاریخ ثبت‌نام
2023-01-14
آخرین بازدید
موضوعات
438
نوشته‌ها
573
پسندها
465
امتیازها
278
محل سکونت
سرزمین پریان

  • #1
در این تاپیک، مهم‌ترین ایرادهای مرسوم در داستان‌نویسی و روش رفع آن را فراخواهیم گرفت.
 

Thumbelina

رمانیکی پیشرو
پرسنل مدیریت
مقام‌دار آزمایشی
مدیر
نام هنری
الینا فری
آزمایشی
مدیرتالار آموزش
شناسه کاربر
3925
تاریخ ثبت‌نام
2023-01-14
آخرین بازدید
موضوعات
438
نوشته‌ها
573
پسندها
465
امتیازها
278
محل سکونت
سرزمین پریان

  • #2
1. چرا شخصیت‌های داستان من به اندازه کافی جا نیفتاده‌اند؟


یکی از مهم‌ترین علل جانیفتادگی شخصیت‌ها، نقص در شناسنامه شخصیتی آنهاست‌. اگر به خاطر داشته باشید، با ویژگی‌های متعددی برای طراحی شخصیت آشنا شدیم؛ ویژگی‌هایی از قبیل جنسیت، شغل، سن، خصوصیات رفتاری و ظاهری، اهداف و آرزوها و...

داستان‌نویس لازم است شخصیت‌های داستان خود را به خوبی بشناسد؛ اما مجبور یا ملزم نیست که تمام شناخت خود از آنها را به مخاطب اعلام کند.

این احاطه و اشراف، به وی کمک می‌کند تا به وقت ضرورت، از ویژگی‌های شخصیت‌ها به نفع اصلاح داستان و تکامل آن استفاده کند.

دیگر علت جانیفتادگی شخصیت‌ها، ضعف دیالوگ‌نویسی است. در جلسه سوم آموختیم که دیالوگ در داستان، لازم است شش ویژگی داشته باشد؛ یکی از این ویژگی‌ها «تناسب با خصوصیات شخصیت» است.

فرض کنید دختری روی نرده پل هوایی ایستاده است، و قصد خودکشی دارد. همان لحظه نُه نفر زیر پل، شاهد این ماجرا هستند. اگر قرار باشد در مقام داستان‌نویس، هیجانات هر یک از این نُه نفر را بنویسیم، چه باید بکنیم؟

تصور کنید افراد زیر، در این حلقه نُه نفره حضور دارند؛ من بنابر سلیقه شخصی و تجربیاتم، برای هر یک از ایشان، یک یا دو جمله‌ در نظر می‌گیرم؛ جمله‌‌هایی که تا حد ممکن، با آن شخصیت، تطابق و تناسب داشته باشد:

1) مادر خانه‌دار: یا جدّه سادات! به جوونی‌ش رحم کن.
2) دختر هشت ساله: مامان! من می‌ترسم.
3) راننده تاکسی: با این فرمون که داره می‌ره، الآن است که با عزرائیل شاخ به شاخ بشه.
4) دانشجوی فلسفه: نه! اگر باهاش حرف بزنم، حتماً قانعش می‌کنم.
5) دختر جوان نوازنده: آخه کِی دنیا تا به حال به ساز ما رقصیده؟
6) کارگر ساختمانی افغانستانی: بیمه دارد؟ اگر نه، خونش به خودش حلال می‌شود.
7) طلبه: آتش جهنم را نخر برای خودت که گفته‌اند صبر مِفتاح فَرَج است ان‌شاء‌الله.
8) نوجوان کُشتی‌گیر: جای این حرف‌ها، یه جوری سرش رو گرم کنید. دو سوت می‌پرم رو پل، دست‌وپاش رو محکم می‌گیرم.
9) دبیر بازنشسته ریاضی: بهتره ما مداخله نکنیم. چه‌طوره به پلیس یا 125 زنگ بزنیم؟

شما این صحنه را با استفاده از چه واژه‌ها و اصطلاحاتی می‌نویسید؟

جمع‌بندی: آموختیم که یکی از مهم‌ترین علل جانیفتادگی و قوام‌نیافتگی شخصیت‌ها، نقص در شناسنامه شخصیتی‌ آنها، و عدم تناسب دیالوگ‌هاشان با شخصیت منحصر به فرد ایشان است.
 
آخرین ویرایش:

Thumbelina

رمانیکی پیشرو
پرسنل مدیریت
مقام‌دار آزمایشی
مدیر
نام هنری
الینا فری
آزمایشی
مدیرتالار آموزش
شناسه کاربر
3925
تاریخ ثبت‌نام
2023-01-14
آخرین بازدید
موضوعات
438
نوشته‌ها
573
پسندها
465
امتیازها
278
محل سکونت
سرزمین پریان

  • #3
2. چرا داستان من به اندازه کافی جذاب نیست؟


یک. سطح کشمکشِ داستان پایین است.

آموختیم که به تقابل شخصیت با موانع، کشمکش گفته می‌شود.

کشمکش مثل تلاش دو تیم، در مسابقه طناب‌کشی است. اگر سطح آن در داستان پایین باشد، مثل آن است که دو طرف مسابقه، سر طناب را در دست گرفته باشند ولی هیچ یک، طناب را نکشند.

چه چیزی سطح کشمکش را در داستان بالا می‌برد؟

ضرورت و ضرب‌الاجل، دو مورد از عوامل موثر در ایجاد کشمکش و تشدید آن است.

فرض کنیم در زندگیِ شخصیتِ اصلیِ داستان، حادثه‌ای رخ دهد. اگر در دلِ او، آب هم تکان نخورد، و زندگی‌اش، قبل و بعد از این اتفاق هیچ تغییری نکند، اصلاً چرا خواننده، این داستان را باید بخواند؟

واضح است که حادثه آغازگر داستان، باید برای شخصیت مهم باشد، و او را به تقلا و تکاپو وا بدارد.

دیگر عامل کشمکش‌زا، ضرب‌الاجل، نقش ثانیه‌شمارِ معکوس را دارد. تنگنای زمان، شخصیت را برای بازگرداندن تعادل به زندگی‌اش به حرکت وا می‌دارد.

اگر ضرب‌الاجل وجود نداشته باشد، احتمال دارد شخصیت، حل مسئله را پشت گوش بیندازد، آن را جدی نگیرد، و مدام در پی راهی باشد که به شکلی از زیر بار حل مسئله شانه خالی کند. واضح است که در این صورت، داستان اصلاً شکل نخواهد گرفت.

با این توضیحات، پیشنهاد می‌شود هنگام گسترش ایده اولیه، یا هنگام بازنویسی داستان، از خود بپرسید:

1.شخصیت داستان من چه هدف یا چه نیازی دارد؟
2.اگر این هدف یا نیاز برآورده نشود، چه چیزی از دست می‌رود؟
3.این مسئله حداکثر تا کی باید حل شود؟

دو. روش تقسیم اطلاعات در داستان، ناکارآمد است.

اگر تک تک حوادث داستان، از اول تا آخر، متوالی روایت شود، داستان پر حجم، و خالی از گیرایی خواهد شد. روشِ مناسب برای تقسیمِ اطلاعات، استفاده از پیش‌داستان است.

اگر داستان را مثل اسفنج خیس در نظر بگیریم، آنگاه پیش‌داستان، مثل فشردن این اسفنج در مشت است. به عبارتی، اضافات و زوائد داستان را از آن جدا می‌سازد؛ مخصوصاً قسمت‌هایی که سطح کشمکش در آن پایین است.

با استفاده از پیش‌داستان، نویسنده صحنه داستان را محدود می‌کند، و به روایت مهم‌ترین قسمت داستان می‌پردازد. آنگاه به فراخور نیاز، به حوادث گذشته نیز بازمی‌گردد.

با همین روش، می‌توان تعداد واژه‌های داستان را به شکل چشم‌گیر کاهش داد، و به عدد دلخواه رساند. ( قابل توجه افراد علاقه‌مند به نویسندگی )

یکی از بهترین نمونه‌ها در به کارگیری پیش‌داستان، داستان کوتاه «اندوه» از آنتوان چخوف است. این داستان روایتگر تنهایی درشکه‌چیِ بینوایی است که هفت روز از مرگ فرزندش گذشته است، محتاج کسی است که اندوهِ خود را با او در میان بگذارد...

نویسنده با هوشمندی از بیماریِ فرزندِ درشکه‌چی، چگونگی مرگ او، و دیگر مسائل می‌گذرد، و داستان را از تنهاییِ درشکه‌چی آغاز می‌کند. سپس در سراسر داستان، با اشاره به مرگِ فرزندِ درشکه‌چی، اطلاعات لازم را در اختیار خواننده می‌گذارد.

در ضمن، با این ترفند، داستان را به صورت «معما» جلو می‌برد. ما می‌دانیم که درشکه‌چی غمگین و تنها است؛ اما نمی‌دانیم علت اندوه او چیست. وقتی هم متوجه می‌شویم، با او همدلی می‌کنیم. این یعنی زدن یک تیر به چند نشان!
 

Thumbelina

رمانیکی پیشرو
پرسنل مدیریت
مقام‌دار آزمایشی
مدیر
نام هنری
الینا فری
آزمایشی
مدیرتالار آموزش
شناسه کاربر
3925
تاریخ ثبت‌نام
2023-01-14
آخرین بازدید
موضوعات
438
نوشته‌ها
573
پسندها
465
امتیازها
278
محل سکونت
سرزمین پریان

  • #4
3. چرا داستان من ملموس و باورپذیر نیست؟


یک. با موضوع و شخصیت‌های داستان آشنایی عمیق ندارید.

ناآشنایی با موضوع و ماجرای داستان، باعث می‌شود به دام کلی‌گویی و تکرار مکررات بیفتید. بهترین توصیه به نویسنده‌های نوقلم آن است که یا از چیزهایی بنویسند که می‌شناسند، یا موضوع و ماجرای نوشته خود را بیشتر بشناسند. برای شروع، بی‌تردید گزینه اول مناسب‌تر است.

دو. حوادث داستان در خلاء رخ می‌دهد.

در بسیاری از موارد، صحنه داستان مبهم و ایستا است؛ یعنی شخصیت‌ها بدون حرکت و کُنش، ایستاده‌اند و حرف می‌زنند. در این وضع، خواننده تصویری روشن از صحنه داستان در ذهن ندارد. راه حل، استفاده از توصیف عینی، به کمک حواس پنج‌گانه است.

داستان خود را دوباره بخوانید. ببینید آیا در آن از دیدنی‌ها، شنیدنی‌ها، چشیدنی‌ها، بوییدنی‌ها و لمس‌کردنی‌ها استفاده کرده‌اید؟ اشاره به رنگ لباس افراد، جیک‌جیک گنجشک‌ها، بوی کاه‌گل، هُرم آفتاب و... از نمونه‌های به کارگیری حواس پنج‌گانه در داستان است. یکی از استادان این نوع توصیف، احمد محمود است.

با این همه، در استفاده از توصیف عینی، فقط به جزئیات موثر اشاره کنید؛ مثلاً اگر در داستان، به جنس ساعت مچی شخصیت اشاره کرده‌اید، بررسی کنید آیا این توصیف، در خدمت داستان است یا نه؟ مثلاً آیا طبقه اجتماعی و وضع اقتصادی شخصیت را نمایش می‌دهد. اگر کاربردی ندارد تا حد ممکن، آن را از داستان قیچی کنید.

سه. فضاسازی (حال و هوای) داستان ضعیف است.

فضاسازی استفاده هنرمندانه از اجزای صحنه داستان (مکان، اشیاء، ظاهر و رفتار شخصیت‌ها و...) است؛ طوری که خواننده، احساسات شخصیت‌های داستان را عمیق‌تر درک کند.

مثلاً اگر داستان، بیانگر جدایی عاشق و معشوق باشد، می‌توان صحنه داستان را به غروب جمعه پاییز، و در خیابان خلوت پر از درخت بُرد، و از ریزش برگ درختان، برای القای حس و حال جدایی به خواننده استفاده کرد.

با این توضیحات، می‌توان گفت هر چه بار عاطفی و هیجانی داستان عمیق‌تر باشد، استفاده از فضاسازی ضرورت بیشتری خواهد یافت. برای نمونه، فضاسازی در داستان‌های ژانر وحشت، نقش حیاتی دارد؛ در غیر این صورت، حس ترس به خواننده منتقل نخواهد شد، و داستان عملاً شکست خواهد خورد.
 

Thumbelina

رمانیکی پیشرو
پرسنل مدیریت
مقام‌دار آزمایشی
مدیر
نام هنری
الینا فری
آزمایشی
مدیرتالار آموزش
شناسه کاربر
3925
تاریخ ثبت‌نام
2023-01-14
آخرین بازدید
موضوعات
438
نوشته‌ها
573
پسندها
465
امتیازها
278
محل سکونت
سرزمین پریان

  • #5
4. چرا داستان من تکراری به نظر می‌رسد؟


پاسخ کوتاه:
صرف نظر از ایده و موضوع آن، قالب‌های روایی، زوایای دید و راوی‌های گوناگون را امتحان نکرده‌اید.

پاسخ مفصل:
در کارگاه آنلاین داستان نویسی نوقلم آموختیم که زاویه دید، چشم اندازی‌است که راوی (قصه‌گو) از آنجا، دنیای داستان را می‎‌نگرد و حوادث را بازگو می‌کند.

زاویه دید، سرفصل آموزشیِ دامنه‌دار و گسترده‌ای است. بنابراین، فعلاً به مقدمات و مبانی آن بسنده می‌کنیم. برای شناخت عمیق تر زاویه دید، پیش از هر اقدام، باید آن را به اجزا سازنده‌اش تجزیه، و هر جزء را جداجدا بررسی کرد.

سه مولفه زاویه دید:

1. جایگاه راوی
• گاهی راوی در داستان حضور دارد. در این حال، او یا «ناظر» حوادث داستان است یا «بازیگر» آن؛ یعنی یا دیده‌ها و شنیده‌های خود از رفتار و گفتار شخصیت‌ها را گزارش می‌کند یا این که خودْ شخصیت اصلی داستان است.

• اگر راوی خارج از دنیای داستان باشد، او را دانای کل می‌نامیم؛ زیرا وسعت دید و احاطه بیشتری بر دنیای داستان دارد.

2. نظرگاه راوی (شخص و شمار)
داستان را از نظرگاه اول، دوم و سوم شخصِ مفرد یا جمع می‌توان روایت کرد. نظرگاه، شخص و شمار فعل‌های داستان است. فعل‌ها یا اول شخص هستند (رفتم/ رفتیم)، یا دوم شخص (رفتی/ رفتید) و یا سوم شخص (رفت/ رفتند).

• نظرگاه اول شخص، مخصوص داستان‌هایی است که غالباً راوی آن در دنیای داستان حضور دارد. داستان کوتاه «جشن فرخنده» نوشته «جلال آل‌احمد» از این نوع است.

• نظرگاه دوم شخص، بارِ معنایی خواهشی یا فرمایشی دارد. در ضمن، کمتر به کار گرفته می‌شود. این نظرگاه منعطف است؛ به عبارتی، معمولاً به سوی نظرگاه اول و سوم شخص می‌گردد.

• اگر راوی در داستان حضور نداشته باشد، حتماً نظرگاه از نوع سوم شخص خواهد بود. داستان کوتاه «داش‌آکل» نوشته «صادق هدایت» از همین نوع است.

3. میزان اطلاع راوی از ذهنیات شخصیت‌ها
• در نوع اول، راوی فقط گفتار و رفتار ظاهری شخصیت‌ها را می‌داند. در این صورت، حق ندارد ذهنیات آن‌ها را گزارش کند. به این زاویه دید، «زاویه دید عینی» گفته می‌شود. بیشترینه‎ی داستان‌های «احمد محمود» از این نوع است.

• در نوع دیگر، راوی علاوه بر گزارش اعمال ظاهری شخصیت‌ها، از ذهنیات آن‌ها نیز اطلاع دارد. داستان کوتاه داش‌آکل، نوشته صادق هدایت از همین نوع است. راوی داستان، در ذهن داش‌آکل نشسته است، و بسیاری از افکار او را می‌خواند. به این زاویه دید، دانای کل گفته می‌شود.

با توجه به نکات گفته شده، آموختیم که دانای کل، دست کم دو ویژگی دارد: یکی این که غالباً خارج از دنیای داستان است، و دیگر آن که علاوه بر اعمال آشکار شخصیت‌ها، از ذهنیات آنها نیز باخبر است.

با این توضیحات، برای ایجاد نوآوری در روایت داستان، این ایده را در نظر بگیرید:
دو نفر دزد مسلح به بانک حمله می‌کنند. پس از دزدیدن پول‌ها، حین خروج از بانک، با نگهبان گلاویز می‌شوند. سرانجام یکی از آن دو در می‌رود ولی دیگری گیر می‌افتد. پلیس سر می‌رسد، و دزد را دستگیر می‌کند...

نویسنده‌های پرشماری این ایده را انتخاب و استفاده کرده‌اند. برای غلبه بر تکرار، بهتر است قالب روایی، زاویه دید، و راوی را تغییر دهیم.

«قالب بازجویی» را در نظر بگیرید. داستان را از جایی می‌توانیم شروع کنیم که پلیس متهم را سین-جیم می‌کند. ما نمی‌دانیم چرا؟ بعد معلوم می‌شود او دزدی کرده است. از کجا؟ از بانک...

چرا؟ و چگونه؟ چه‌طور دستگیر شد؟ عاقبت او چه می‌شود؟ پاسخ این پرسش‌ها را می‌توان در بازجویی از دزد، ذره‌ذره به خواننده ارائه کرد. همان‌طور که ملاحظه شد، داستان تغییر نکرد؛ اما قالب آن، از گزارش مستقیم حوادث، به بازجویی مبدل شد.

ترفند دیگر تغییر راوی داستان است. در همین مثال بازجویی، روایت داستان را می‌توان به بازجو واگذار کرد؛ یعنی بازجو برای خواننده داستان روایت کند که فلان شخص را دستگیر کردند. او را به من سپردند تا بازجویی‌اش کنم، و...

یا می‌توان روایت داستان را بر عهده رئیس بانک گذاشت. مثلاً رئیس توضیح دهد من مشغول امضای اسناد اداری بودم که دیدم دو نفر، با چهره‌پوشِ سیاه، فریادزنان به بانک هجوم آوردند...

جمع بندی: آموختیم که صرف نظر از ایده و موضوع داستان، می‌توانیم با انتخاب قالب‌های روایی، زوایای دید و راوی‌های گوناگون، در روایت داستان نوآوری ایجاد کنیم.
 

Thumbelina

رمانیکی پیشرو
پرسنل مدیریت
مقام‌دار آزمایشی
مدیر
نام هنری
الینا فری
آزمایشی
مدیرتالار آموزش
شناسه کاربر
3925
تاریخ ثبت‌نام
2023-01-14
آخرین بازدید
موضوعات
438
نوشته‌ها
573
پسندها
465
امتیازها
278
محل سکونت
سرزمین پریان

  • #6
5. چرا در داستان من عملاً اتفاقی رخ نمی‌دهد؟

یک. چون راوی دانای کل، به شخصیت‌ها اجازه عمل و عکس‌العمل نمی‌دهد.
تصور کنید گوینده خبر، طی دو دقیقه ماجرای برخورد ماشین و موتوری را روی تصاویر بی‌صدای تصادف شرح می‌دهد.

حال همین گوینده را در نظر بگیرید که پس از اعلام خبر کوتاه تصادف، سکوت می‌کند تا صحبت‌های موتورسوار و راننده، پلیس، و افراد حاضر در صحنه حادثه پخش شود.

به نظر شما در کدام یک از این دو حالت، صحنه تصادف عملاً در ذهن مخاطب جان می‌گیرد؟

در حالت دوم صدای راننده‌ها و دیگر افراد، و لحن و آهنگ گفتار ایشان را می‌شنویم. با واژگان مخصوص‌شان آشنا می‌شویم. در نتیجه، صحنه داستان به صورت زنده، از زاویه دید افراد درگیر در ماجرا در ذهن‌مان نقش خواهد بست.

بنابراین، در روایت داستان، حتی از زاویه دید دانای کل، هر از چند گاهی روایت را به دست شخصیت‌ها بسپارید. اجازه بدهید صدا و لحن آنها، و واژگان مخصوص‌شان شنیده شود. در این صورت، خواننده صحنه داستان را با شفافیت و تاثیر بیشتری لمس خواهد کرد.

دو. چون بر ارائه مستقیم درونمایه داستان اصرار دارید.
درونمایه یا ایده ناظر روح داستان است. آموختیم درونمایه به صورت جمله‌ای در قالب علت و نتیجه بیان می‌شود.

اما همچنان که روح در قالب جسم جاگیر است، درونمایه نیز باید در تار و پود حوادث داستان پنهان باشد. همچنین، باید از برخورد شخصیت‌ها نمایان شود. ارائه عریان آن، موجب خواهد شد تا در سطح شعار باقی بماند.

این درونمایه را در نظر بگیرید: «زندگی کوتاه است؛ پس باید قدر هم را بدانیم.»
برای ارائه این درونمایه، باید شخصیت و ماجرایی بسازیم. آنگاه شخصیت را در دل حوادث بفرستیم تا با دشواری‌ها زورآزمایی کند.

در این وضع، خواننده با تجربه فراز و فرودها، درونمایه داستان را - ترجیحاً خودش، آن هم به صورت غیرمستقیم - برداشت و دریافت می‌کند.

اگر به جای ساخت شخصیت و پرداخت ماجرا، راه به راه از زبان راوی یا شخصیت‌ها، مستقیم اعلام کنیم: «زندگی کوتاه است؛ پس باید قدر هم را بدانیم.» پس دیگر به تعریف داستان، و روایت کنش و واکنش میان شخصیت‌ها چه نیاز است؟

سه. به جای نمایش، توضیح می‌دهید.
اگر دو نکته قبل را عملی کنید، تا اندازه‌ای قابل قبول، چرخ داستان‌تان خواهد چرخید و آن را به سالم به مقصد هدایت خواهید کرد. آموزه سوم را - اگر نوقلم هستید - فعلاً ندیده و نشنیده بگیرید. وقتی حرفه‌ای شدید، بازگردید و آن را به کار ببندید:

یکی از مهم‌ترین توصیه‌های داستان‌نویسی، توجه به اصل «نگو؛ نشان بده» است. فرض کنید در مقام داستان‌نویس می‌خواهید به خستگی شخصیت داستان‌تان، مثلاً با نام مهدی، اشاره کنید.

روش اول استفاده از دانای کل است: «مهدی خسته بود.»
روش دوم آن است که این جمله را از زبان مهدی یا یکی دیگر از شخصیت‌ها نقل کنید: مهدی گفت: «من خسته هستم.» یا این که علی گفت: «مهدی خسته بود.»

روش سوم استفاده از کنایه است. یعنی از زبان دانای کل یا مهدی و یا یکی از شخصیت‌ها بگویید: «انگار مهدی کوه کنده بود.»

در این روش هم مثل روش اول و دوم، حادثه‌ای خاص در داستان رخ نمی‌دهد؛ اما مزیت آن، در تصویرسازی و ایجاد تنوع در کلام است.

روش چهارم نمایش خستگی مهدی است:
نرگس، همسر مهدی، قوری را از روی سماور برداشت و گفت: غروب که زنگ زدم، دیدم هوش و حواست پی مشتری‌هاست. حرفم ناتموم موند.

استکان را تا کمر، از چای پر کرد و آن را توی نعلبکی گذاشت. ادامه داد: دیدم بهتره شب که می‌آی بهت بگم.

چای را توی سینی گذاشت. سینی را برداشت و سمت هال رفت. گفت: تا این چای رو می‌خوری من...

مهدی را دید که روی مبل ولو شده و خُرخُرش به هوا رفته است.

در این مثال، خواننده حتماً خستگی مهدی را خودش «برداشت» خواهد کرد؛ بدون آن که این کلمه را از زبان راوی یا هیچ یک از شخصیت‌ها شنیده باشد. این رفتار نمایشی، در مقایسه با توصیف و توضیح مستقیم، هنرمندانه‌تر و اثرگذارتر است.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین