. . .

متروکه رمان ققنوس| mohinez

تالار تایپ رمان
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
ژانر اثر
  1. عاشقانه
  2. تخیلی
  3. فانتزی
نام اثر: ققنوس
نویسنده: mohinez
ژانر: تخیلی, عاشقانه, فانتزی
ناظر: @seon-ho
خلاصه:
یه دنیای خیال انگیز میان من و او بود
چه داستان ها که بعد دیدار او بود
داستان در مورد دختری است که عاشق ققنوس زیبا ای است که در کتاب ها ان را دیده و ارزوی دیدار او را دارد...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users

Romanik Bot

رمانیک بات
کاربر VIP
شناسه کاربر
235
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-27
آخرین بازدید
موضوعات
53
نوشته‌ها
870
پسندها
7,357
امتیازها
218
محل سکونت
romanik.ir
وب سایت
romanik.ir

  • #2
2_ilm8.png


نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن رمانیک را برای انتشار رمان خود؛
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.
قوانین تایپ رمان

اگر سوالی دارید میتوانید بعد از خواندن قوانین زیر سوالتون رو مطرح کنید.
قوانین پرسش سوال ها

قبل از درخواست جلد، قوانین زیر را مطالعه کنید.
قوانین درخواست جلد

برای درخواست نقد، با توجه به قوانین در تاپیک زیر اعلام آمادگی کنید.
درخواست منتقد برای رمان

شما می‌بایست پس از اتمام اثرتون درخواست رصد اثرتان را دهید تا ممنوعات اثرتون بررسی بشه، برای درخواست از طریق لینک زیر اقدام کنید.
درخواست رصد

بعد از اتمام رصد، میتوانید درخواست ویراستار دهید.
درخواست ویراستار

جهت درخواست صوتی شدن آثار خود می‌‌توانید در تالار مربوطه، درخواست دهید.
درخواست صوتی شدن رمان

و پس از پایان یافتن رمان، در تاپیک زیر با توجه به قوانین اعلام نمایید.
تاپیک اعلام پایان رمان

|کادر مدیریت رمانیک|
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 4 users

Moho nezam

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
2659
تاریخ ثبت‌نام
2022-07-19
آخرین بازدید
موضوعات
1
نوشته‌ها
4
پسندها
19
امتیازها
68
محل سکونت
مشهد

  • #3
مقدمه:
در زمان های قدیم،‌ پرنده ای‌بسیار جذابی وجود داشت که تنها یک نفر اون رو دیده بود و از شانس ققنوس، اون نویسنده بزرگ شهر که داستان های جذاب و پر طرفداری می‌نوشت بود.
نویسنده، با دیدن ققنوس متحول شده بود و تمامی داستان هایش راجب زیبایی او بود.
از اونجایی که نویسنده خیلی پر طرفدار بود،
همه، عاشق کتاب هایش شده بودند و کنجکاو بودند، اون پرنده جذاب رو ببینند.
دختران سرزمین، عاشق زیبایی ندیده او بودند.
شکارچیان، طمع شکار او را داشتن.
و خیاط ها، طمع لباس های ابریشمی که با پر های آن پرنده زیبا می‌توانستند درست کنند.
و پادشاه، طمع داشتن آن در کنار خودش که قدرتش را در چشم دیگر کشورها فرو کند.
اما، این بین دخترکی که طبیب حیوانات بود با علاقه کتاب های نویسنده معروف شهر را به سختی می‌خرید و با علاقه دنبال می‌کرد، از اونجای که طمع مردم رو دیده بود نگران آن پرنده بود.
تمام مردم طمع اون ققنوس زیبایی که حتی ندیده بودنش، رو داشتند؛ بجز دخترک، طبیب حیوانات.
سال ها گذشت و مردم آن ققنوس را فراموش کردند. اما دخترک هنوز آرزوی دیدن ققنوس رو داشت و با عشق، کتاب های تخیلی نویسنده را دنبال می‌کرد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users

Moho nezam

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
2659
تاریخ ثبت‌نام
2022-07-19
آخرین بازدید
موضوعات
1
نوشته‌ها
4
پسندها
19
امتیازها
68
محل سکونت
مشهد

  • #4
با صدای چرخ های ارابه و سم اسب‌ها، بلاخره چشم‌های زیباشو باز می‌کنه و بعد از کش و قوس، سرش رو از روی پام برمی‌داره و می‌شینه. نگاهی بهم می‌کنه و لباشو توی هم غلاب می‌کنه.
میرانگ: جیا.
اسمم رو که می‌کشه با صدای اروم لب می‌زنم:
- صدات‌میره بیرون. لطفا با احتیاط باش میرانگ!
اخماشو توی هم می‌کشه.
میرانگ: اخه تو چرا یکم استراحت نمی‌کنی؟
خنده ای از سر ذوق میزنم و کتاب رو بالا می‌گیرم:
_منم استراحت کردم با این تمام خستگی هام رفع شد.
چشماشو دور حدقه می‌چرخونه:
میرانگ: باز هم کتاب نویسنده دیوانه شهر! دختر جون اینها، زایده ذهن مریض اون بوده و تو عاشق ققنوسی که نیست شدی. بنده خدا مرده و تو هنوز نسخه های کتابش رو داری می‌خونی!
_اینجوری نگو میرانگ.
میرانگ: هرچی من میگم بازم حرف خودتو می‌زنی این پرنده وجود نداره! بازم به خیالات احمقانه ادامه بده.
لبام رو برچیدم و نچی گفتم با صدای پرنده های زیبا فهمیدیم که به جنگل رسیدیم.
ما هر سال به دره گل ریزان میومدیم و از این جنگل باید عبور می‌کردم تا قبل خوندن کتاب های نویسنده شهر اینجا رو دوست داشتم، اما الان نه تنها دوست دارم بلکه چشم امید بستم به دیدن ققنوس!
با علاقه و ذوق پرده های ارابه را کنار زدم و از دیدن آن همه زیبایی دوباره به وجد امدم هیچ وقت تکراری نمیشد.
هر سال گل های متفاوت از سال قبل شکوفه می‌دادن با رنگ های مختلف امسال بر خلاف سال های قبل شکوفه ها طیف صورتی گرفته بودن!
_ اولین کاری که بعد از استراحت می‌کنم قدم زدن تو این جنگل صورتی.
میرانگ: هنوزم مثل سالهای قبل که به اینجا می‌ اومدیم سرگرمی تو، راه رفتن تو این جنگل و پیدا کردن ققنوس! چرا کمی توی شهر نمی گردی تا همسری مناسب خودت پیدا کنی؟
_هنوز کسی که مد نظرم باشه رو پیدا نکردم اینقدر راجع به همسر با من صحبت نکن، اگه بیل زنی باغچه خودتو بیل بزن.
میرانگ پشت چشمی نازک کرد و نگاه چپ به من انداخت.
با ایستادن یهویی ارابه به جلو پرتاب شدیم داد زدم:
_ چه خبره؟
نگهبان گفت :
نگران نباشید قحطی زده ها هستند که از اردوگاه فرار کردند! لطفاً بیرون از ارابه نیاید.
چوبی که زیر صندلی بود را برداشتم و خودم را سپر بانو کردم. ناگهان پرده کنار رفت و نوجوانی با التماس به ما خیره شد و دستش را به سمت خوراکی هایی که روی صندلی پشتمان بود دراز کرد.
_ چی می‌خوای؟ برو وگرنه می‌زنمت.
دست‌هاش رو به هم مالید و گریش در اومد و دو باره به شیرینی ها اشاره کرد.
با ترس ظرف شیرینی را برداشتم و به سمتش گرفتم. تعظیم کرد و به سمت خانواده خود حرکت کرد.
_صبر کن.
برگشت سمتم که بقیه شیرینی ها رو هم تو دستش گذاشتم. با گریه تشکر کرد و به سمت خانواده‌اش حرکت کرد و از اونجا دور شدند.
به سمت میرانگ برگشتم که پاش پیچ خورده بود.
_ای وای حالا به جشن گل ریزان نمی‌رسی.
میرانگ_ ترو خدا جیا یه کاری بکن!
سرباز پرده کجاوه رو کنار زد و پرسید مشکلی نیست که گفتم نگه دار تا بانو رو درمان کنم.
با کمک من پیاده شد و گوشه درخت نشست پماد مخصوص ام رو به پاش مالیدم.
_الان چطوره؟
میرانگ: عالیه! دیگه درد ندارم.
پاشد و قدمی این سمت و اون سمت رفت . نفسی کشیدم و سمت شکوفه های ریخته روی زمین رفتم با دیدن یک پرنده بیهوش سریع خودم رو بهش رسوندم. خیلی کوچیک و زیبا بود سریع بلند شدم و نبضش رو چک کردم زنده بود فقط اسیب دیده بود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • عجب
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 3 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
93
بازدیدها
2K

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین